تردیدی نیست که خواست ۱۵۰ ساله سراسری شدن مبارزات کارگری در ایران از نیاز تاریخی طبقه کارگر ایران جهت مقابله موثرتر با بورژوازی «رانتی-مافیایی» ایران برآمده است.
اما چرا برغم دایمی بودن این مبارزات طبقاتی از یک سو و از سوی دیگر پیگیری در ایجاد اراده ای سراسری برای تعمیق و گسترش مبارزات اقشار و نسل های گوناگون پرولتاریای ایران، این مهم هنوز به منصه ظهور نرسیده است؟
بی تردید ریشه این کمبود و بتبع آن سعی در پاسخ گویی به چنین سوالی را در خود ایران بایستی جستجو کرد.
حال من نوعی چگونه می توانم از این راه دور دلایل تاخیر در سراسری شدن تشکل های مدنی در ایران را بررسی کنم تا شاید بتوانم به سهم خود کمکی به رفع این نیاز تاریخی کنم؟
نویسنده می تواند در گام نخست این دلایل این کمبود را به دو بخش مادی و معنوی تقسیم کند.
۱- دلایل مادی
دلایل مادی نیز در ذهن نویسنده دو بخش دارد:
الف) حاکمیت استثنایی بورژوازی ایران
ب) تنوع، کثرت و گستردگی فرهنگی و نسلی ساکنان جغرافیای بزرگ ایران
در بند الف، شرایط تاریخی ایران بورژوازی را در کنار اقتصاد کشورهای امپریالیستی رشد و در قدرت قرار داده است که بجز ولع ثروت اندوزی، قدرقدرتی و انواع ماجراجویی در راستای گسترش مناطق نفوذ خود، هیچ شباهت دیگری با کشورهای امپریالیستی در دیگر نقاط جهان ندارد!
در هیچ نقطه ای از جهان بورژوازی چنین آزادی ستیز، ضد زن و دگراندیش کش مشاهده نمی کنیم!
خواننده این متن اگر بتواند چند نمونه حتی تاریخی ارایه دهد که چنین بورژوازی در گوشه ای از عالم ظهور کرده باشد، نویسنده از همه خوانندگان بخاطر روده درازی های گذشته و
امروزش، پیشاپیش پوزش خواهد خواست!
رفتار بورژوازی «انگلی-رانتی-مافیایی-نظامی» ایران بواقع رفتار ماقبل بورژوایی ست. رفتاری که با رسالت تاریخی بورژوازی برای انقلاب و تغییر جهان و «باززایی» جامعه دین سالار فیودالی هیچ سنخیتی ندارد!
بورژوازی اسلامی حاکم بر ایران که روی دیکتاتوری های نظامی شیلی و برمه و پاکستان و ترکیه و دیگر دیکتاتوری های جهان؛ از جمله دیکتاتوری دوران سلطنت در ایران؛ را سپید کرده است، تحمل کوچکترین سازماندهی، حتی دینی و فرهنگی مستقل از اراده و دور از دگم های «اثنی عشری» را ندارد!
بیایید واقع بین باشیم و برای همیشه دست از خیالات خوش در سازماندهی علنی و توده ای و سراسری در جامعه امروز ایران برداریم. بیایید حداقل یکبار واقعیت جامعه ایران را ببینیم. ببینیم این بورژوازی؛ نه تنها با مخالفان سیاسی مسالمت جوی خود بلکه؛ با دگراندیشان بی آزار در ۴۶ سال گذشته چه کرده است تا از تبلیغ رویای سازماندهی جامعه مدنی مستقل از حاکمیت با اشکال سازماندهی و روش های مبارزاتی مرسوم در دیگر کشورهای جهان دست برداریم!
بخش دیگر شرایط مادی، از نظر نویسنده خود پرولتاریای ایران است. پرولتاریایی که برغم چنین شرایط فرهنگی قرون وسطایی بورژوازی ایران، از دو سده پیش همچنان در حال رشد کمی و کیفی ست و امروز به آگاهترین طبقه کارگر منطقه و همراه با خانواده هی خود به اکثریت مطلق ساکنان فلات پهناور ایران تبدیل شده است.
این اکثریت عظیم طبیعتاً یک مجموعه یکدست و واحد «توحید»ی نیست. این اکثریت عظیم در دل خود تضادهایی را حمل می کند. تضادهایی که در روند مبارزه روزمره خود با بورژوازی عقب مانده ایران، در روندی آرام معضلات تاریخی جامعه ایران را در پایین جامعه یک به یک حل می کند و پشت سر می گذارد!
نمونه ای کوچک از کوشش در حل تضادهای تاریخی جامعه ایران، در کشت و صنعت نیشکر هفت تپه مشاهده می شود. موسسه ای که برغم عدم توسعه شرایط مادی تولید، به همت کارگران پیشرو فعال در صحنه با دست خالی اما ذهنی سرشار از آگاهی و انگیزه ای بس انسانی، برای حل تضادهای ملی و قومی و جنسی این مجموعه بزرگ، دهه ها مبارزه کرده اند و در این محیط کار ده ها هزار نفری، در حل عقب ماندگی های تاریخی، گام به گام به پیش رفته اند و به پیش می روند!
نمونه های موسسات کارگری بزرگ در ایران نشان می دهد که اگرچه بورژوازی ایران در بالا بغایت ماقبل تاریخی ست اما پرولتاریای ایران از پایین گام به گام در حال حل تضادهای جنسی و فرهنگی و ملی ست و در روند مبارزات روزمره خود با بورژوازی و برای ورود به عصر جدید، بطور دایمی درگیر حل این تضادهای تاریخی ست!
۲- دلایل معنوی:
این همه نشان می دهد که چرخش چرخ کبود قانونمندی های حاکم بر جهان دوران جنگ سرد و مبارزات رهاییبخش را در بطن جامعه ایران دگرگون کرده است. دگرگون شدن این قانونمندی ها در مقیاس کلان بنوبه خود، راههای مبارزه و اشکال مناسب برای پیشبرد این مبارزات بطیی را تغییر داده است.
اکرچه تکرار مکررات تجربیات قرن گذشته برای وجدان های دردمند در تبعید آسان و آرامش بخش است، اما درست برعکس کشف قانونمندی های تغییرات در ایران آنهم از راه دور، بس دشوار، وقت گیر و طاقت فرساست!
البته در این نوع ساده سازی های بی ارتباط با شرایط امروز ایران، تبعیدیان دور از ایران تنها نیستند. نسل دیگری از مبارزان قرن گذشته هنوز در ایران هستند که ذهنشان در اثر سرمای دوران جنگ سرد منجمد شده است و کماکان در دوران مبارزات رهاییبخش، جنگ های چریکی و تیر و تفنگ و کلاشینکف و قناسه بسر می برند!
این «دانشمندان» شبه ضدامپریالیست هرازگاهی نخست به رفقا استالین و تروتسکی و مایو لگدی می زنند و سپس با اسناد به رفقا رزا و گرامشی و لوکاچ و مارکوزه و آلن بدیو ناگهان همان بحث های رفقای ما در قرن گذشته و نامربوط به امروز ایران را تکرار می کنند!
این همه برای نویسنده حیرت انگیز است که این حضرات چه در داخل ایران و چه در تبعید از آنجایی که توان مشاهده بدون عینک ایدیولوژیک جهان خارج از ذهن را ندارند، نخست به رفقای قرن گذشته ما؛ که عمل کرده اند و بی تردید اشتباهاتی هم کرده اند؛ لگدی می زنند و اما چون چیزی برای گفتن ندارند، همان بحث های قرن گذشته این رفقا را؛ که ربطی به جهان امروز ندارند؛ به مثابه نسخه ای جهانشمول و رهاییبخش با سری افراشته می پیچند!
هیهات!
نخستین درس آموزگاران بزرگ کمونیسم، تغییر و تحول بی وقفه جهان خارج از ذهن است!
درس دوم بنیانگذاران دکترین رهاییبخش کمونیسم؛ جهت کمک به تسهیل و کم هزینه تر تغییرات مثبت در جهان خارج از ذهن؛ تحلیل مشخص از شرایط هر تاریخ و جغرافیای مشخص است!
حال به من نوعی پاسخ دهید به حال کسانی که فرمولبندی های قرن گذشته را می ستایند و برای امروز ایران و فلسطین و چین و ماچین نسخه جهانشمول می پیچند چه باید کرد؟
باید گریست؟
باید خندید؟
آیا باید سکوت کرد تا این اذهان منجمد بازمانده از دوران جنگ سرد، در آرامش حاصل از رویاپردازی خود به تاریخ پیوندند؟
نویسنده از اذهان منجمد در حال انقراض در ایران، هیچ شکایتی ندارد.
این دسته از رفقای قرن گذشته، برای حفظ جسم و تعادل روان خود تحت فشارهای طاقت فرسای حاکمیت مذهبی ایران، ناچارند به رویای مبارزه شبه ضد امپریالیستی دل خوش دارند و حتی از اسلام «انفجاری-انتحاری» بمثابه نمایندگان مبارزات ملت فلسطین و ساکنان لبنان یاد کنند. حتی ضدیت با زنان و دگراندیش کشی و جنگ و ترور به بهانه مبارزه با امپریالیسم را فراموش کنند تا هم تسکین وجدانی یابند و هم حاکمیت مذهبی ایران و محور مقاومتش در کوی و برزن به وجود نازنین این ارزش های تاریخی گیر ندهد.
اما آنهایی که در امن و رفاه نسبی تبعید و در جای گرم نشسته اند و «مبارزات» محور مقاومت را می ستایند، چه؟
اما آنهایی که تیغ جمهوری اسلامی در زیر گلو ندارند و به بهانه مبارزه ضد امپریالیستی از عقب مانده ترین شیوه های مبارزه و خشونت و خون دفاع می کنند، چه؟
اما آنهایی که در هزاران کیلومتری جامعه ایران نشسته اند و نسل جوان ایران را به اعتراضات علنی و گسترده میدانی دعوت می کنند، چه؟
اما آنهایی که با بولتون و پومپیو و حزب لیبرال انگستان نشست و برخاست دارند و نسل جوان ایران را دعوت به تشکیل «کانون های شورشی» می کنند چه؟
اما آنهایی که از چریگ گری، محاصره شهرها از طریق روستاها، تبلیغ مسلحانه، توده ای کردن مبارزه مسلحانه در کوه، شکستن ترس توده ها، تشکیل ارتش خلق دست کشیده اند و امروز از آن چپ چپ به راست سندیکالیست و مبلغ شعار تشکل های مستقل علنی و اتحادیه ای سراسری از این تشکل ها را سر می دهند، چه؟
باز هم سکوت کنیم؟
من نوعی دم فروبندیم تا خدای ناکرده غرور این خود رهبر پنداران جریحه دار نگردد؟
خواننده گرامی نخستین درس کمونیسم، گفتن نظرات خود بدون ملاحظه این و آن و خودسانسوری و در جهت حفظ منافع پرولتاریای ایران و منطقه و جهان است!
از همین روست که کمونیست ها همواره مرغ عروسی بورژوازی و عزای نارفیقان خود شده اند!
کمونیست ها حقیقت را منصور وار می گویند بر دار می روند تا نسل های آینده ببینند دشمن و دوست با آنها چه کرده اند!
این قلم در سه دهه گذشته، به سهم خود بدون سانسور و با الهام از مبارزات روزمره کارگران پیشرو در ایران و دیگر نقاط دهکده کوچک جهانی گفته است و مجدداً تکرار می کند:
یکم: در اثر شکست تجربیات انقلابی قرن گذشته از یک سو و تبلیغات ضد سوسیالیستی «نت ورک» سیستم امپریالیستی از سوی دیگر، اکثریت عظیم تولیدکنندگان جامعه جهانی یا نسبت به سوسیالیسم بدبین و بی اعتماد شده اند و یا از سوسیالیسم؛ با یادآوری آنچه در قرن گذشته بنام سوسیالیسم خود را معرفی کرده است؛ فراری هستند.
دوم: بخش ناچیزی از کارگران پیشرو که کمونیسم را دکترینی رهاییبخش و تنها راه نجات کل هستی از دیوگونگی و وحشیگری و نابودی تام و تمام حیات می دانند، بایسته است آرام و بی سر و صدا با گام های مداوم و مستکم از پایین؛ در محیط کار و زندگی خود؛ بکمک اخلاق، رفتار، فرهنگ و منطق کمونیستی، به حل معضلات محل زندگی و کار خود پردازند تا اعتماد مجدد به این دکترین رهاییبخش به نسلهای جوان جوامع بازگردد و جهانگیر شود!
سوم: چه در جنگل مافیای مسلح ثروت و قدرت در ایران و چه در حاکمیت شیک و پیک و تر و تمیز جمهوری پنجم اجتماعی و دمکراتیک و غیرقابل تجزیه و لاییک فرانسه، اگر بخواهیم بازی در زمین دیوگونگان با بغض و حسد و وحشیگری و خشونت و جنگ و ترور را ترک کنیم بجز کار آرام در خود و اطراف خود جهت پرورش فرهنگی نوین؛ از طریق تشکیل هسته ها و گروه های سوسیالیستی برای آموزش تیوری و عمل به این دکترین رهاییبخش؛ راه دیگری نداریم!
باشد تا در این مختصر، نادرستی کپی برداری از پیروزی ها و شکست های قرن گذشته و نسخه پیچی از گذشته برای حال امروز ایران و جهان را نشان داده باشم!
برای درانداختن دیگر، جهانی عاری از خشونت و جنگ، جهانی دیگر مملو از آزادی و عشق، جهانی دیگر عاری از طبقات و دولت، جهانی دیگر که در خانواده بزرگ دهکده کوچک جهانی، هرکس به توان خود بسازد و هرکس به نیاز خود سهم ببرد، دست شما را از دور و نزدیک بگرمی می فشارم!
–
جواد قاسم آبادی
آموزگار تبعیدی بازنشسته، آبانماه ۱۴۰۳
ghassemabadi@yahoo.fr