فقدان احزاب نیرومند سیاسی و سازمانده موجب شده تا با گذشت حدود ۶ ماه از آغاز خروش مردم تحت ستم ایران علیه نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی، همچنان انقلاب، از نبود رهبری و عدم وجود یک خط سیاسی مشخص در رنج باشد. در این شرایط بود که جمعی از تشکلهای صنفی و مدنی ایران اقدام به انتشار بیانیهای با عنوان “منشور مطالبات حداقلی” کرده و برنامه و خواستههای خود از نظام پسا جمهوری اسلامی را مشخص کردند. در این بین برخی از تشکلهای کارگری و عناصر پیشرو در جنوب کشور نیز بیانیهای منتشر کرده و مخالفت خود را با این منشور اعلام داشتند. این کارگران که بر اساس مبارزات روزمره خود و نه صرفاٌ با اتکا بر مطالعه مقالات و کتب مارکسیستی، به یک سلسله آگاهیِ ضد سرمایهداری رسیدهاند، منشور مذکور را تلاشی برای ابقای نظام سرمایه داری در ایران قلمداد کرده و حتی مدعی شدند که این بیانیه ادعای اصلاح پذیری نظام فعلی را نیز در بطن خود دارد. نظام سرمایهداری وابسته، در حدود یک قرن در ایران تداوم یافته و همواره صرفاً حکومت و حکام تغییر پیدا کردهاند اما نوع و شکل دولت پابرجا مانده است. در گذشته نماینده نظام سرمایهداری تاج بر سر داشت و امروز عمامه! فردا نیز ممکن است عدهای کت و شلواری و کراوات زده بر مسند قدرت قرار گیرند، اما وابستگی به نظام سرمایهداری همچنان پابرجا مانده و بدین ترتیب بحرانهای ادواری و همچنین استثمار تودههای ستمدیده تداوم یابد. با این حال و با وجود استثمار شدید کارگران، تأثیر و نقش رسانهها در تحمیل ایدئولوژی غالب و همچنین اعمال سرکوبهای گسترده، همواره بخشی از طبقه کارگر قادر هستند تا با اتکا به مبارزات روزمره خود به آگاهی والاتری نسبت به جامعه دست یافته و شناخت روشنی نسبت به دولت سرمایهداری پیدا کنند. بنابراین کارگران خوزستان از این رو مخالفت خود را با منشور حداقلی اعلام میدارند که مسئله صرفاٌ جابجایی حکومت فعلی و ابقای نظام سرمایه داری در ایران نبوده و مطالبات طبقه ستمکش در ایران فراتر از این مطالبات حداقلی قلمداد میشود. ما از یکسو شاهد هستیم که تودههای متعرض در خیابان و در هر کوی و برزن، رادیکالترین شعارهای سرنگونی طلب سر داده و از سوی دیگر برخی از جنبشهای کارگری مانند کارگران هفت تپه در تلاش هستند تا هر چه بیشتر ایده اداره شورائی را برجستهتر و پررنگتر نمایند. لذا جای تردید نیست که جامعه امروز ایران مطالباتی بسیار فراتر از منشور حداقلی دارد و وجود گرایشات خودجوش و شورائی – ولو در حد محدود – حاکی از آن است که ملت ایران به حداقلها رضایت نمیدهد و اهدافی بسیار آزادمنشانهتر از این گونه مطالبات حداقلی درسر میپروراند؛ پایان دادن به استثمار کارگران، تبعیض علیه زنان، رهایی ملیتهای تحت ستم و غیره و غیره. کارگران خوزستان تأکید کردهاند که پیشروان کارگری موظف هستند تا در این شرایط در پی ساخت هستههای مخفی برآمده و تلاش کنند تا رهبری انقلاب آتی را به دست گرفته و موجبات سرنگونی نظام سرمایهداری را فراهم آورند.
بدون شک نقد این دیدگاهها و بیانیهها نه تنها امری است به جا و درخور توجه، بلکه گامی خواهد بود به سوی همفکری و تقارب و صد البته موجب رشد فکری و پرهیز از یکجانبه نگری در جنبش کارگری و سندیکایی. اما متأسفانه به جای چنین رویکری شاهد برخوردهایی خصمانه و کینه توزانه به همراه انواع و اقسام اتهام و افترا بودهایم آن هم عمدتاً ازجانب افرادی که خود را پیشوایان و ریش سفیدان جنبش کارگری قلمداد میکنند. متأسفانه هیچگونه نشانهای از نقد سازنده و یا واقع بینانه در دیدگاه ایشان یافت نمیشود. مضافاٌ برخی از جریانهایی که در خارج از کشور به سر میبرند و اصولاً ارتباط چندانی با جنبشهای کارگری داخل ندارند نیز به این جبهه خصم پیوسته و کمر به تخریب گروهها و گرایشات شورائی و خودجوش بستهاند. اما به راستی هدف از این گونه نقدها و جبهه گیریها، همگرائی و اتحاد و حتی تبادل نظر بوده یا صرفاٌ تحمیل عقاید و نظرات خود به دیگران؟! همان طور که جریانهای بورژوائی و سرمایهداری وابسته به امپریالیسم در پی تحمیل منشور خود به جامعه هستند در این سو نیز برخی از ریش سفیدان جنبش کارگری و گاهاً تشکلهای زرد، در پی القای عقاید خود بر طبقه ستمکش هستند و مطلقاٌ تمایلی به بحث و تبادل نظر با سایر جریانات کارگری هم ندارند. متأسفانه حتی مشخص نیست در طی یک دهه گذشته این افراد یا گروهها چه اقدامات مؤثری در راستای اتحاد و رهایی طبقه کارگر صورت دادهاند که اینچنین بی پروا به شایعه پراکنی و اتهام زنی علیه سایر جنبشهای کارگری میپردازند.
وقتی نیروهای چپ و بخصوص عناصر پیشرو در ایران مشاهده میکنند که در بطن منشور و مطالبات احزاب لیبرال و سلطنت طلب اثری از رهایی طبقه کارگر از استثمار و ستم طبقاتی موجود نبوده و تنها به شعارهای پوپولیستی اکتفا شده، و منشور حداقلی هم طبقه کارگر را به حال خود رها کرده است طبیعتاً روی به راه حال سوم آورده و در پی تدارک انقلاب کارگری بر میآیند. درست در همین شرایط است که فعالین صنفی و یا ریش سفیدان با تمام قوا به این دیدگاههای انقلابی و شورائی حمله میبرند و یا حداقل مدعیان نظام شورائی را به کج فهمی و عدم درک شرایط فعلی موجود متهم میکنند. بنابراین میتوان گفت که منشور حداقلی این فایده را داشت که افتراق طبقاتی را در جامعه به وضوح آشکار سازد. جبهه عناصر راستگرا که همواره واضح و مبین بوده و موضعی غیر از حفظ نظام سرمایهداری و صرفاٌ تعویض حکومت و ادامه استثمار کارگران نمیتواند باشد. اما آنچه در این میان به خوبی پدیدار گشته تلاش مذبوحانه عناصری است که تنها داد حمایت از طبقه کارگر سر میدهند اما هدفی جز تکیه زدن بر سریر قدرت در سرندارند. این ریش سفیدان همواره خود را قیم طبقه کارگر فرض کرده و کارگران را افرادی عامی و فاقد شعور لازم جهت خودگرانی و مدیریت شورائی در نظر میگیرند. این جماعت مخالف ساختن هستههای مخفی، مخالف شکل گرفتن حزب پیشتاز انقلابی، مخالف انقلاب سوسیالیستی و در مجموع مخالف به قدرت رسیدن طبقه کارگر و برپایی نظام شورائی هستند و انتظار دارند طبقه کارگر مطیع و پیرو گروهها وتشکلها باشند که این مشور حداقلی را به رشته تحریر درآودهاند.
بنابراین در حال حاضر سه خط مختلف در میدان مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی ظاهر شده اند.
خط اوّل، جریانهای راستگرای لیبرال و سوسیال دمکرات (رفرمیست راست)،
خط دوّم، تشکلهای کارگری قیم مآب و سانتریست ها (رفرمیست چپ)،
خط سوّم، تشکلهای و هسته های سوسیالیستی و پیشتاز کارگری (ضد سرمایه داری).
جریانهای لیبرال چه به امپریالیسم وابستگی داشته باشند و چه نداشته باشند خواهان ابقای نظام سرمایهداری در ایران هستند. تشکلهای کارگری قیم مآب نیز عموماً از افرادی تشکیل شده که سابقه فعالیت سیاسی و حتی حبس شدن در زندان اوین را در کارنامه خود دارند اما سالهاست که ارتباطی با جریانهای کارگری داخل کشور نداشته و فعالیتهای مستمر ضد سرمایهداری از ایشان دیده نشده و در پی انقلاب کارگری نبودهاند. هسته های سوسیالیست، هستههای مفخی کارگری و پیشروهای پرولتری طبیعتاً قلیل هستند چرا که آگاهی ضد سرمایهداری ابتدا در میان قشر خاص و اندکی از جامعه شکل میگیرد که جنبش کارگران هفت تپه مصداق بارز این مسئله است. جای تعجب نیست که کارگران هفت تپه نیز اعتراض خود نسبت به امضای منشور حداقلی که توسط تنی چند از ریش سفیدان سندیکالیست این کارخانه صورت گرفت را اعلام داشتند. لذا تنها راه حلی که در پیش روی کارگران مبارز و انقلابی باقی میماند تشکیل جبهه سوم و اتکا بر هستههای مخفی کارگری است. چرا که دو جبهه مذکور صرفاً خواهان ابقای مدیریت از بالا و تحمیل عقاید خود به کارگران هستند آن هم با سفسطههایی “همچون دموکراسی میبایست قدم به قدم طی شود و بدین ترتیب فضا و بستر لازم جهت پیشبرد آگاهی کارگران میسر شود” که البته کاملاٌ بی اساس بوده و تلاشی است برای پرده انداختن بر ماهیت مماشات جویانه خود.
در نتیجه کارگران انقلابی فراموش نکنند تاریخ بارها ثابت کرده که در دوره شرایط اعتلای انقلابی، وجود چنین عناصر اپورتونیست در اشکال مختلف به عنوان ستون پنجم سرمایهداری در درون جنبش کارگری اجتناب ناپذیر بوده که متأسفانه خواسته یا ناخواسته ضربات مهلکی بر پیکره مبارزات کارگری وارد میآورند. فی الواقع طبقه حاکم همواره از دو روش متداول تلاش میکند تا سّد راه ظهور و رشد جنش انقلابی کارگران شود؛ اول اتکا به قوه قهریه و سرکوب، دستگیری و حتی کشتار نیروهای انقلابی و دوم نفوذ و تهاجم ایدئولوژیک از طریق نیروهای سازشکار و مماشات طلب که عموماٌ هم فعالیتهای علنی را در دستور کار خود قرار داده و با فعالیتهای مخفی و ساختن هستههای کارگری مخالف هستند. مسلماٌ طبقه حاکم نمیتواند همواره سیاست خود را از طریق زور و سرکوب به مردم تحمیل کند چرا که در این صورت همواره در جنگ دائمی با تودهها به سر خواهد برد. در نتیجه سیاست و روش سادهتر، تحمیل ایدئولوژی از طریق نیروهای مماشات جو در پوشش احزاب کارگری است. در حال حاضر دو طبقه عمده در جامعه ایران در برابر هم قرار گرفتهاند؛ طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار، و به عبارت دیگر طبقه زحمتکش و ستم کش در برابر طبقه حاکم. نظام سرمایهداری ایران در تاریخ حدود صد سالهاش با توجه به ماهیت وجودی خود یعنی وابستگی به امپریالیسم، نه به قصد شکوفایی و توسعه اقتصادی بلکه به منظور کسب سود و انباشت سرمایه شکل گرفته و از این جهت نه مدافع منافع طبقه کارگر و مزدبگیر بلکه حافظ امنیت و رفاه سرمایهداران بوده و هست و خواهد بود. لذا در شرایط موجود، مبارزه علیه نظام حاکم و طبقه سرمایهدار، جدا از مبارزه علیه مماشات جویی و اپورتونیسم نمیتواند باشد. شاید این گرایشات رفرمیست که فرصت طلبی و پوپولیسم خود را در پس پرده مدرنیسم و دموکراسی پنهان میکنند واقف نیستند که چگونه طبقه کارگر را به سازش طبقاتی و دنباله روی از بورژوازی دعوت نموده و سد راه رادیکالیسم و فعالیتهای انقلابی میشوند. متأسفانه هنوز هم در میان برخی از زحمتکشان و به طور کلی مخالفان رژیم کودش کش جمهوری اسلامی افرادی یافت میشوند که گمان میکنند هر فرد یا گروهی که داعیه مخالفت با این حکومت متحجر جمهوری اسلامی را سر میدهد الزاماٌ آزادی طلب و نیک خواه مردم ایران است. اما در واقع ایده “دشمنِ دشمنِ من، دوست من است” دیرزمانی است که منسوخ گشته. ما ضمن اینکه در برابر مبارزین و بخصوص عناصر پیشتاز که پرچمدار جنبشهای آزادی خواهانه و مقابله با حکومت سرمایه داری آخوندی هستند، سر تعظیم فرود میآوریم صمیمانه از ایشان تقاضا داریم تا مراقب باشند در مواجهه با رژیم استثمار گر و ستمگر موجود، به دام نیروهای فرصت طلب و مماشات جو نیفتند. نیروهای سوسیالیست و طرفدار نظام شورائی فراموش نکنند که فقط و فقط از طریق ساختن هسته های مخفی کارگری و اتکا به نیروهای ضد سرمایهداری است که میتوان حمایت تودههای وسیع و آحاد مردم در شرایط بحرانی و اعتلای انقلابی و بخصوص هنگامی که قدرت دوگانه در جامه شکل میگیرد را جلب کرد. این ساختار باید بر اساس سازماندهی تشکیلات غیر متمرکز زیرزمینی بر محور مطالبات سوسیالیستی و دموکراتیک سازماندهی شود و حتی میتوان از این هستهها و محافل کارگری به عنوان محفل مبارزات تئوریک و ایدئولوژیک با انحرافات اپورتونیستی ذکر شده در بستر مبارزه طبقاتی بهره برده و صفوف خود را در کوران مبارزه طبقاتی، آگاهتر و آبدیدهتر کرد. چنانچه رفیق شاهرخ زمانی تأکید میکرد فقط و فقط در چنین صورتی است که میتوان بر موانع موجود غلبه کرد و بهترین عناصر پاک ، مبارز و مومن به منافع طبقه کارگر و رهایی بشریت را در یک جا و در یک حزب جنجگو و رزمنده به عنوان ستاد فرماندهی انقلاب و حاکمیت کارگری جمع آوری نموده و ارتش کارگران و مردم ناراضی را از پراکندگی و سردر گمی نجات داد.
سخنرانی مازیار رازی در کلاب هاوس
ویرایش: امیرحسین حدادی
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
https://linktr.ee/mazraz