آزمون‌های کارگران در رویارویی با دولت‌های سرمایه‌داری

جنبش کارگری جهانی از زمان چارتیست‌ها در انگلستان تا اعتصاب کارگران ملی فولاد اهواز و تسلای سوئد در دی‌ماه ۱۴۰۲، دویست سال است ادامه دارد.

کارگرانِ خواهان رهایی از ستم و نابرابری و همرزمان سوسیالیست مارکسی آنها، دستاوردهای دو قرن مبارزات طبقه کارگر در نفی کار دستمزدی و الغای مالکیت خصوصی ابزار تولید را تحلیل کارشناسانه و رهنمون داده‌اند.

کارگران آلمان و روسیه و . . . توانستند برابر دولت‌های آتش‌افروز در جنگ جهانی اول ایستادگی کرده و آماده انقلاب شوند. هرچند اعتصاب سراسری که از پنجم تا دوازدهم ژانویه ۱۹۱۹ در برلین رخ داد، به شکست انجامید و بهترین عناصر طبقه کارگر از جمله رزا لوکزامبورگ و لیبکنشت در ۱۵ ژانویه در خیزش اسپارتاکیست‌ها و نبرد آزمون‌های جدید کارگری به قتل رسیدند.

اقتصاد استثماری، فقر و فلاکت رنج‌بار را برای میلیاردها انسان روزافزون کرده و سیاست‌مداران و مدیران طبقه حاکم کشورها، شکاف طبقاتی وحشتناک را توجیه‌پذیر و امری بدیهی نمودند، در ادامه چنین سیاست ستمگرانه، جنگ‌های منطقه‌ای را در دو دهه قرن کنونی، اجتناب‌ناپذیر نشان می‌دهند.

بعد از خسارت جانگداز ده‌ها میلیون کشته و زخمی برجا مانده، آمار بیانگر وجود بیش از ۱۵ میلیون و ۴۰۰ هزار پناهنده، ۹۳۷ هزار جویای پناهندگی و بیش از   ۲۸ میلیون و ۸۰۰ هزار جمعیتی است که مجبور به ترک کشور خود شده‌اند. جنگ داخلی سوریه به تنهایی ۹ میلیون آواره بر جای گذاشته است و نزدیک به ۳ میلیون نفر از این کشور فرار کرده‌اند و ۶ میلیون در داخل سوریه بی‌خانمان شد‌ه‌اند.

افغانستان همچون سوریه رقم بالایی در پناهنده شدن مردمش در کشورهای دیگر تا پایان سال ۲۰۱۲ داشته و این رقم حدود ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر بوده است.

در حالی‌که سالانه بودجه بیشتری برای حمایت و کمک به پناهندگان اختصاص داده می‌شود اما پاسخگویی به جمعیت ۵۰ میلیون انسان بی‌سرزمین یکی از بحران‌های کنونی جامعه بشری است.

تام وایت، مدیر آژانس سازمان ملل متحد برای آوارگان فلسطینی(آنروا)، به بی‌بی‌سی گفته در حال حاضر حدود ۱۵۰هزار نفر در مرکز غزه هستند که دستور تخلیه از ارتش اسرائیل دریافت کرده‌اند.

مقام‌های بهداشتی غزه در آخرین روز سال ۲۰۲۳ اعلام کردند که از حمله ۷ اکتبر حماس مرتجع و فرقه‌گرا تاکنون ۲۲هزار و ۱۸۵ فلسطینی در حملات دولت اسرائیل اشغال‌گر و فاشیست به غزه کشته و ۵۷ هزار و ۳۵ نفر زخمی شده‌اند.

اما تامین صلح و نجات از آوارگی و فرودستی و برخورداری اکثریت محروم از رفاهی که فقط برای اقلیت جامعه فراهم است، چگونه امکان‌پذیر می‌شود؟

مسیر طی شده طبقه کارگر در چالش با دولت‌های گوناگون سرمایه‌داری که خریدار نیروی کار آنان بودند، بسیار مصیبت‌بار و پرمشقت و خونبار و پرهزینه بوده است.

هر‌چند موضوع اقتصاد و سیاست متفاوت هستند اما هر دوی این مقوله‌ها در عرصه کشاکش‌های طبقاتی مدام در ارتباط با یکدیگر قرار می‌گیرند.کلیه مسائل اقتصادی اجتماعی سیاسی فرهنگی در تاثیر متقابل‌اند.

جنبش‌های کارگری در دو قرن اخیر با محتوای اقتصادی- اجتماعی که همانا هدف‌ طبقات اجتماعی و توده‌های سلب مالکیت‌شده است به انقلاب روی آورده‌اند، اما دوباره ارتجاع سیاسی حاکم شده است و اپورتونیست‌های فرقه‌گرا خود را جانشین طبقه انقلابی و نماینده انحصاری توده‌ها قلمداد کرده‌اند که سودی به حال جنبش کارگری نداشته است.

اگر کارگران در روسیه ۱۹۱۷ با سرنگونی دولت موقت کرنسکی یک گام به پیش برداشتند اما متاسفانه در گام بعدی خودگردانی سیاسی و اقتصادی شکست خوردند. چون تغییر انقلابی حکومت موجود که امری سیاسی، هدفمند و مطالبه‌محور هست نمی‌تواند صرفاً به کسب قدرت و حفظ آن خلاصه شود، در غیر این صورت چنین فرایندی به عمل کور سیاسی می‌انجامد.

انقلاب کارگری اکتبر ۱۹۱۷ برای لنین و حزب بلشویک جرقه‌ای برای برافروختن انقلاب در اروپا بود نه برای برپایی فوری سوسیالیسم، آنها شرایط عینی روسیه را آماده نمی‌دانستند. با اینکه نظر لنین پیروزی سیاسی سوسیالیسم در روسیه و اروپا بود اما استالین در دهه بعدی با تحمیل دیکتاتوری، سوسیالیسم دولتی در یک کشور را به انجام رساند. که بین این دو ایده تفاوت فراوان است.

در اکتبر ۱۹۱۷ سه سال‌ونیم از آغاز جنگ جهانی گذشته بود و امپریالیست‌های روسیه، آلمان، فرانسه، عثمانی، انگلیس، اتریش و مجار از نفس افتاده بودند. اروپا در حال سقوط بود و نظام مستعمراتی یعنی شریان اصلی مالی سرمایه‌داری دوران از درون فرومی‌ریخت، مارکسیست‌های اروپایی به‌شدت در جوش و خروش بودند و امید انقلاب از هر زمان نزدیک‌تر به نظر می‌آمد. روسیه ضعیف‌‌ترین حلقه زنجیره سرمایه‌داری جهانی نامیده شد که با شکستن آن امکان شعله‌ور کردن انقلاب در اروپای صنعتی به‌ویژه آلمان ایجاد می‌شد. طبقات حاکمه اروپایی در بحرانی‌ترین وضعیت ممکن قرار داشتند، ممکن بود توده‌های زخمی رنجدیده فقیر شده به شورش برخیزد. مردمان مستعمرات بیدار شده و نسیم آزادی را حس کرده بودند. امپریالیست‌های رقیب، جنبش‌های ضداستعماری طرف مقابل را تحریک ‌کرده و یاری می‌دادند و گور خویش را می‌کندند.

در چنین شرایطی بود که انقلاب روسیه پیروز شد. لنین و رفقایش در مقابل حفظ جمهوری جوانشان حاضر بودند هر بهایی بپردازند چراکه از همان روز اول اتقلاب به اشاعه آن در جبهه و پشت جبهه‌های جنگ پرداختند و مطمئن بودند که موفق خواهند شد. آنها این موقعیت و آن امتیاز دادن‌ها را موقت می‌دانستند و فکر می‌کردند بعد از وقوع انقلاب در اروپا، روسیه عقب‌مانده می‌تواند با پیروی و یاری گرفتن از کشورهای پیشرفته خود را به کاروان سوسیالیسم نوپا برساند. این اعتقاد چنان راسخ و صادقانه بود که لنین اظهار داشت در صورت پیروزی انقلاب سوسیالیستی در لهستان که تا آن زمان مستعمره روسیه بود، روسیه باید از لهستان پیروی کند. چرا که لهستان از لحاظ اقتصادی و مناسبات تولیدی پیشرفته‌تر از روسیه است. لنین و رفقایش کوچک‌ترین توهم و طمع ملی‌گرایانه نداشتند. آنها به‌خوبی می‌دانستند بدون انقلاب اروپایی انقلاب روسیه خفه خواهد شد و به ضدانقلاب تبدیل خواهد شد که چنان هم شد.

البته امیدی که کمونیست‌های روس را فرا گرفته بود بی‌جا نبود، واقعاً قیام‌های کمونیستی در آلمان و مجارستان صورت گرفت و حتی به تشکیل دولت‌های موقت کوچک منجر شد. اما انقلاب‌های اروپایی شکست خوردند و روسیه تنها ماند. شرایط عینی در روسیه، ضعف کمی طبقه کارگر، جنگ داخلی ویرانگر که به کشته شدن ۱۰میلیون انجامید. خسارت عظیم جنگ جهانی و عروج ناسیونالیسم دهقانی و خرده‌بورژوازی هدف انقلابیون روس را ناکام ساخت. انقلاب شکست خورد و چهار سال بعد از مرگ لنین به‌دست هیولای بروکراسی سلاخی شد. طبقه کارگر سلب اراده و اختیار گردید و نظام بردگی مزدی بسیار بدتر از سرمایه‌داری برقرار شد.

اما این حقیقت از ارزش دستاوردهای کارگران نمی‌کاهد زیرا نخستین تجربه انسان مدرن برای برپایی جامعه‌گرایی «هرکس به اندازه کارش» بود. شکست و پیروزی‌هایش را باید توأمان بررسی کرد.

همچنین تشکل‌های کارگری در انقلاب چین و ویتنام نقش چندانی نداشتند، بار سوسیالیستی آن کم بود و گرایش به مردم‌گرایی آن بیشتر بود، چپ‌های آمریکای لاتین که از آغاز ربطی به کمونیسم مارکسی نداشتند.

راه‌حل مسئله فلسطین نیز پایان صهیونیزم و آپارتاید است. تشکیل کشوری واحد بر پایه سکولاریزم و آزادی و برابری انسان‌ها اعم از مذهب و ملیت و نژاد.این راه‌حل تنها از همان طبقه کارگر برمی‌آید که توان براندازی مناسبات بهره‌کشی از نیروی کار را داراست.

طبقه و اقشار دیگر جامعه بنا بر موقعیت اقتصادی‌شان مانند تحول‌خواهان چپ دمکرات با نظراتی چون دولت رفاه و گذار از مرحله انقلاب دموکراتیک نمی‌توانند تغییر اساسی در پیش‌گیری از جنگ و انواع نابسامانی‌های کنونی که ریشه در نابرابری معیشتی مردم دارد را چاره‌سازی کنند.

دنیا نیاز به یک صدا و قطب تازه‌ای دارد. قطب سوسیالیستی که برای نابودی سرمایه‌داری و در نتیجه جنگ و ویرانی و فقر و کشتار مبارزه می‌کند. در فقدان یک جنبش بین‌المللی کمونیستی کارگری، دگربار طبقه کارگر و مردم محروم دنیا را در چند کمپ بورژوایی در مقابل هم، به گوشت دم توپ بدل خواهند کرد. ضرورت ایجاد و سازماندهی این سنگر جدید بیش از هر زمانی احساس می‌شود. 

عدالت‌خواهی در جهان امروز که سودبری در تمامی رگ و ریشه و روابط گوناگون و پیچیده فرد و جمیعت در تصاحب ارزش اضافی بازتولید می‌شود و نه برخورداری شایسته و بایسته حقوق انسان به معنی وسیع و همه‌جانبه، بلکه بستگی دارد به این که موقعیت و جایگاه جریان عدالت‌خواه در کدام وضعیت زیست اقتصادی اجتماعی و فرهنگی زندگی می‌کند، در این صورت تعریف از حق و عدالت‌پیشگی نیز مشخص و تبیین می‌شود.

هر سیستمی تعریف منصفانه و عادلانه خودش را تثبیت می‌کند، در مناسبات ارباب و رعیتی حقوق رعیت بر اساس انصاف ارباب پرداخت می‌شود و در نظام سرمایه‌داری دستمزد روزانه کارگر با مزد عادلانه پرداخت می‌شود. که البته مورد قبول دهقانان و کارگران نبوده و اینجاست جنگ طبقاتی ضرورت می‌یابد.

منشور سوسیالیست‌های امروز ادامه رویکرد شورایی و جمع‌بندی تجربه عملکرد زندگی و مبارزه کارگران از کمون ۱۸۷۱ پاریس و … است که مارکس، انگلس، لنین، تروتسکی، رزا لوکزامبورگ، گرامشی و … آغازگر آن بودند.

سیستم اقتصادی سرمایه‌داری فقط به استثمار، با دستمزد کم که موجب فقر و خستگی و غیره می‌شود راضی نیست، سرمایه‌داری همچنین ساختاری است که افراد را از رسیدن به بهترین امکانات بالقوه در بالا ترین سطح بازمی‌دارد.

آنچه در گذشته توسط تعدادی از کشورها و احزاب انجام گرفت تقلیدی از مناسبات سوسیالیستی بود که در نهایت آن را به سوی شکست کشاند. اما این شکست، شکست ایده کمونیستی نیست، بلکه شکست تعبیر نادرست از آن است. باید آنتونیو گرامشی، فیلسوف مارکسیست ایتالیایی را بازیابیم که ادعا می‌کرد که نمی‌توان بدون ایدئولوژی زیست، اما لازم است از یک ایدئولوژی واپسگرای مورد قبول همه به آنچه او یک ایدئولوژی عقل سلیم با الهام از ارزش‌های جهان‌شمول همانطور که کانت آن را توصیه کرده است برگردیم.

کمونیسم تلاش برای ایجاد نهادهایی است که بتواند بالاترین درجه‌ی ممکن از آزادی فردی و کنترل دموکراتیک را بر جنبه‌هایی از زندگی انسانی که الزاما بین اعضای یک جامعه مشترک است، تضمین کند.

ضرورت اندیشیدن به نحوه‌ی زندگی در جامعه‌ای که سرمایه‌داری بر آن حاکم نباشد و صد البته مبارزه برای بنای چنین جامعه‌ای، امر امروز ماست.

انقلاب بستگی به ماهیت و اهدافی که برای مردم مشخص می‌کند، به جهت تفاوت منافع و چشم‌اندازهای آحاد جامعه، می‌تواند دستاوردها و زیان‌هایی ببار آورد.

بعد از دهه‌ها مبارزه زحمتکشان، وضعیت جهان در گزارش جدید آکسفام که سازمانی بین‌المللی برای مبارزه با فقر است، چنین آمده است: مجموع دارایی ثروتمندترین میلیاردرهای جهان در مارس ۲۰۲۳ به حدود ۸۶۹ میلیارد دلار رسید که در مقایسه با مارس ۲۰۲۰ که حدود ۳۴۰ میلیارد دلار بود، سالانه حدود ۱۵۵درصد افزایش نشان می‌داد. فاصله طبقاتی میان ثروتمندان و فقرا در سال گذشته افزایش زیادی یافته به‌طوری که تنها ثروت ۲۶ نفر از متمولترین افراد جهان با دارایی ۳.۸ میلیارد انسان برابر است. آمارهای این سازمان نشان می‌دهد که پس از همه‌گیری ویروس کرونا حدود پنج میلیارد نفر از جمعیت جهان فقیرتر شده و بسیاری از کشورهای در حال توسعه و کم‌درآمد در طول بحران کرونا قادر نبودند مثل کشورهای ثروتمند به شهروندان خود کمک‌هزینه بدهند. روبرت هابک، وزیر اقتصاد و اقلیم آلمان و قائم‌مقام صدراعظم که حزب سبزها را در دولت ائتلافی نمایندگی می‌کند، از سخنرانان روز اول اجلاس داووس بود. او در مقاله‌ای که یک روز قبل منتشر کرد، اجلاس داووس را «نمادی از گلوبالیزاسیون لجام‌گسیخته‌ای» توصیف کرد که «بر تشدید استثمار انسان و غارت منابع طبیعی استوار بوده، بحران مالی را دامن زده و نابرابری اجتماعی را تشدید کرده است». هابک این تصور را که پاسخ بحران‌های موجود را گویا می‌توان در واگرایی و روندهای معکوس جهان‌گرایی و گلوبالیزاسیون جستجو کرد اشتباه و خطرناک خواند، چراکه چنین روندهایی «به انزواجویی بیشتر، ناسیونالیسم خطرناک و دور شدن از همگرایی‌ها» منجر می‌شود، آن هم در حالی‌که غلبه بر این بحران‌ها «اتحادها، همگرایی و مساعی مشترک بیشتر را طلب می‌کند. باید قراردادهای تجاری دوطرفه با رعایت و تاکید بر معیارهای اقلیمی و حقوق بشر تنظیم شوند. کالاها نباید با استفاده از کار کودکان یا نقض مقررات مربوط به حفاظت از اقلیم ارزان‌تر و قابل رقابت تولید شوند یا به پرکردن جیب دیکتاتورهای فاسد بینجامد.» 

البته داووس اجلاسی است که از آن به عنوان میعادگاه ارباب سرمایه و ثروت با رهبران سیاسی کشورها و مدیران و مسئولان شماری از نهادهای مدنی یاد می‌شود، بدون تصمیم‌گیری و قطعنامه‌های تعهدآور و معمولا هم کم‌تاثیر در تحقق خواست‌ها و شعارهایی که خود اجلاس اعلام می‌کند.

اشتراکی کردن شرایط مشترک هستی ما مبتنی بر ادعای اخلاقی در امر مشترک یا جمعی نیست که به نحوی بهتر یا رفیع‌تر از امر فردی باشد بلکه بر اساس این بینش ساده که باز تولید نوع بشر ذاتاً اجتماعیست و تنها نتیجه معقول این واقعیت این است که تمامی وجوه مشترک این باز تولید دموکراتیک باشد.

همانند کره زمین که در اصل به هیچکس تعلق ندارد و بنابراین به اشتراک همگان است، به همین دلیل است که تصمیم‌گیری در مورد اینکه با آن چه باید کرد باید تصمیمی دموکراتیک باشد. یکی از ابعاد آزادی، امکان مشارکت افراد در فرایندهای سیاسی است، چون آزادی آنها تنها از طریق تعیین سرنوشت به شکل جمعی تحقق می‌یابد. مبارزه جمعی نقطه کانونی جهت‌گیری ماست. اینکه سرمایهداری ویرانگر است عینیت دارد، بدین جهت تقویت باور به سازماندهی مشترک البته به روش متفاوت کمونی یعنی هرکس بسته به توانش کار و تلاش نماید و به اندازه نیازش بهره‌مند گردد. 

شکوفایی جنبش کارگری مردم را قادر می‌کند تا تجربه زنده و ملموس از بهبود کیفی زندگی خود از طریق توانایی کنش جمعی پیدا کنند. کمونیسم امکان تصمیمگیری دموکراتیک درباره نحوه سازماندهی فعالیت‌ها و منابع مشترک ماست.

آلن میک‌سینزوود می‌گوید:

«دموکراسی باید نه صرفاً یک مقوله سیاسی بلکه به مثابه یک مقوله اقتصادی مثلا به‌مثابه یک تنظیمکننده اقتصادی یا مکانیزم پیش‌برنده اقتصاد دوباره درک و فهمیده شود.»

جنبه‌هایی از زندگی که می‌توان به صورت فردی به آن پرداخت به سان مسائل فردی باقی می‌ماند.

پیش از هر چیز جامعه کمونیستی در واقع آزاد، بی‌طبقه و متنوع خواهد بود. در کمونیسم همه آزادند زندگی خود را آنطور که می‌خواهند شکل دهند. کمونیسم مترادف با تصمیم گیری دموکراتیک‌تر ساعات کارکمتر، مسکن و بهداشت، تغذیه بهتر، محیط زیست پایدار که سرمایه‌داری هرگز نمی‌تواند ارائه دهد، یعنی امنیت اقتصادی در نظام سرمایهداری نیست. اخراج، تورم یا بحران اقتصادی زندگی را ویران می‌کند در کمونیست ترس از قطع دسترسی به نیازهای اولیه زندگی وجود ندارد. زندگی کمونی برای همه آزاد، امن و مطلوب خواهد بود.

کنشگران و کموناردهایی که برای جامعه کمونی تلاش دارند، بدون شناخت و نقد توانایی خود و پایبندی به راستگویی و صداقت، وفاداری‌ به پیمان، و چنانچه در برابر ناروایی، زشتکاری و پلیدی، ایستادگی و مقاومت نکنند و به آنچه اخلاق فضیلت نامیده شده و از دیرینه بشریت، ارکان جوامع تلقی شده، تعهد و مسئولیت نسپارند، نمی‌توانند نقشی در جهت آزادی جامعه ایفا کنند.

کاوش‌های مارکس در تبین سلطه دوران سرمایه‌داری، پایه استواری برای تحلیل مشخص از شرایط ویژه ایرانِ زمین‌گیر شده در منجلاب استبداد مطلقه فقیه است. نظرات جامعه‌شناسانه او در مبارزه طبقاتی رهگشای تحول و براندازی ستم و عدالت‌خواهی اقشار معترض در جنبش زن زندگی ازادی است.

زنان، جوانان، دانشجویان، معلمان، بازنشستگان، کارگران با اعتراضات خیابانی سال گذشته پیش‌درآمد ایجاد شرایط دموکراتیک شدند. این همان سکویی‌ایست که کارگران آگاه و کمونیست‌های مارکسی خواهند توانست با تشکل‌های خود، ایده‌های خدمات عمومی بهداشتی فرهنگی و رفاه مردم را در نهاد شورایی تضمین نمایند.

جهت‌گیری عمده نیروهای کار و ضدتبعیض و نابرابری و تلاشگران و مبارزین عدالت‌خواه، در راستای فروپاشی دیکتاتوری خشن کنونی و حکومت ضدآزادی ولایی است. آزادی بیان و تشکل نیاز مبرم برای رهایی جامعه از فلاکت، فقر و جهل نظام اسلامی است.