کنفدراسیون کار برلین، در خدمت به اهداف کدام طبقه؟ 

روز شنبه پنج اسفند ١۴٠۲ برابر با  ۲۴ فوریه ۲٠۲۴ میلادی، احمد صمدی خبرنگار تلویزیون ایران اینترنشنال در برلین، “تشکیل کنفدراسیون کار ایران” را اعلام کرد. رویا موید از اعضای کنفدراسیون کار در هلند به نمایندگی از سوی این کنفدراسیون به صمدی گفت: ” ما فقط می خواهیم (صدای) مبارزات کارگران و نیروی کار ایران را به گوش جامعه های جهانی برسانیم.” ایشان میزبانی اجلاس برلین در مورد تشکیل کنفدراسیون کار را از سوی د.گ. ب (اتحادیه کارگری نزدیک به حزب سوسیال دمکرات آلمان) معرفی نمود.  

فواد کیخسروی که تلویزیون ایران اینترنشنال پیش از این او را “عضو هیئت مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران” معرفی کرد، کیخسروی در مقام هیئت مدیره این کمیسیون کار ” انتقال امانتدارانه و بسیار شفاف خواسته ها و مطالبات فعالین و بخش های مختلف نیروی کار در داخل ایران به جامعه جهانی” و “تجمیع نیروی فعالین کارگری در خارج از کشور” را محورهای اهداف کنفدراسیون کار ذکر کرد.

آنچه برای بسیاری بحث برانگیز شد ظهور ناگهانی این کنفدراسیون کار و انتقال اعضای آن به آلمان تحت عنوان فعالین  کارگری و بدنبال آن تجمیع دادن فعالین کارگری در خارج کشور از طرف این کمیسیون در ارتباط با بزرگترین اتحادیه د گ ب و دریافت امکانات مالی و مکانی از طرف این اتحادیه است. طبق تجربه گذشته مطرح کردن همچنین پروژه هایی بدور از چشم جنبش کارگری نه پدیده جدیدی است نه جای تعجب دارد. تشکیل همچنین کنفدراسیون کاری از بالای سر جنبش کارگری و مدون نمودن یک اساسنامه که هم کلیتش و هم بند بندش جای سوال دارد، یک علامت سوال بزرگی را جلو فعالین جنبش کارگری و حامیان آن می گذارد. شخصا نمی خواهم وارد مضمون اساسنامه ایی شوم. این نوشته به نقد بی اساس و بی ربط بودن همچنین کنفدراسیون کاری به جنبش کارگری می پردازد و اینکه این نوع پروژه ها قبلا امتحانش را پس داده و بجز شکست دستاوردی را با خود بهمراه نداشته است. برای شفافیت دادن به موضوع لازم است رجوع کنیم به گذشته تجارب جنبش کارگری در سطح بین المللی و بخشا ایران که ایجاد پروژه از بالای سر جنبش کارگری چه عواقب شومی را بهمراه داشته و چگونگی مقابله با آن:

-نقش کشورهای امپریالیستی در تحت سلطه قرار دادن و فاسد کردن جنبشهای کارگری در سطح بین المللی و هر کشور

تشکیل بیناد ملی برای دموکراسی به ابتکار ریگان و نقش آن: 

در دهه ۱۹۶٠ ، بعد از ۲۵ سال اجرای سیاست‌های سازمان امنیت امریکا در سرنگونی دولت‌های ناسیونالیستی و ملی در آسیا، افریقا و امریکای لاتین، این سیاست‌ها برای نهادهای مترقی روشن شده و افشاگری‌های بسیاری در مورد آن صورت گرفته بود، امپریالیسم برای تاثیر سیاسی در کشورهای پیرامونی نیاز به طرح‌های جدیدی داشت و از این زمان دنیا شاهد نوع دیگری از حاکمیت سرمایه شد، یعنی به قدرت رسیدن ابرشرکتهای بینالمللی و سازمانهای چند ملیتی همچون ” بانک جهانی” و “صندوق بینالمللی پول. “

صندوق بینالمللی پول به طور عمده با سرمایهی امریکا و مهد سرمایه‌داری، یعنی اروپا تشکیل شد و رابطهای نمادین بین دولتها، ابرشرکتها و سازمانهای چندملیتی به وجود آمد. هم ‌زمان با نفوذ این شرکت‌ها و بنگاه‌های مالی در کشورهای پیرامونی، نهادهای سرکوبگر، هر نوع حرکت جدی را که قدرت‌سرمایه ‌داری و حاکمیت آن را به چالش بکشد، به فجیع‌ترین وجهی سرکوب میکنند. نظام سرمایه‌داری برای بقای خود با داشتن نهادهای رنگارنگ اقتصادی و فرهنگی، هر روز ترفندهای جدیدی را برای حفظ و تداوم استثمار کارگران و زحمتکشان به کار می‌گیرد. این ترفندها نیز به تدریج برای کارگران و زحمتکشان آشکار می‌شود.

بی ثبات کردن حکومت هائی که دوست ایالات متحده به شمار نمی آیند از طریق فراهم آوردن پول برای مخالفان.

هنوز بیناد ملی برای دموکراسی به وجود نیامده بود که همین روزنامه در تاریخ ۲۶ فوریه ۱۹۶۷ از یک رسوائی با طنینی بین المللی پرده برداشت: سازمان مرکزی اطلاعات در کشورهای بیگانه پول در اختیار اتحادیه های کارگری، سازمان های فرهنگی، رسانه ها و همچنین روشنفکران سرشناس می گذاشت. همچنین با انتشار همین مقاله آگاهی یافتیم که چگونه پول بدست آنها می رسیده است. همانگونه که آقای فیلیپ اگی مأمور پیشین ” سازمان سیا ” تائید کرده است، ” سیا از بنیادهای سرشناس آمریکائی اما همچنین از واحد های دیگری نیز بهره می جست که برای تحقق این هدف فقط روی صفحه کاغذ و نه در دنیای واقع پدید آورده بودند. “

چنین بود که در سال ۱۹۷۹ ائتلافی از احزاب دموکرات و جمهوری خواه، رهبران اتحادیه ها و کار فرمایان، دانشگاهیان محافظه کار و نهادهای وابسته به امور خارجه در چهارچوب تشکیلاتی به نام بنیاد سیاسی آمریکا به وجود آمد. الگوی آنرا از آلمان غربی وارد کرده بودند که پس از جنگ هزینه های بنیاد های وابسته به چهار حزب رسمی که بنام شتیفتونگ شناخته می شوند، به ویژه بنیاد ” کنراد آدنائر” وابسته به حزب دموکرات مسیحی را دولت آن کشور همچون ابزارهای جنگ سرد تأمین می کرد.

در ١۴ ژانویه ١٩٨٣ رئیس جمهور رونالد ریگان فرمان سری ابلاغ راهکارهای امنیت ملی شماره ۷۷ را امضاء کرد. در این فرمان دستور داده آنچه را که وی در سخنرانی خویش در برابر مجلس بریتانیا در تاریخ ٨ ژوئن ۱۹۸۲ اعلام کرده بود به اجرا درآورند: ” ایجاد زیر بنائی برای ادای بهتر سهمی به تلاش جهانی برای برپائی دموکراسی”.

ریگان بدون آنکه ذکری از این فرمان به میان آورد پیشنهادی از بنیاد سیاسی آمریکا را بنام «برنامه دموکراسی به کنگره سپرد». بدینگونه روز ۲۳ نوامبر ۱۹۸۳ لایحه ایجاد بیناد ملی دموکراسی به تصویب قانونی رسید. روز ۱۶ دسامبر همان سال طی ” مراسمی ” که به این مناسبت در کاخ سفید برپا کرده بودند، رئیس جمهور اعلام کرد: ” این برنامه در سایه نخواهد ماند. در پرتو نورافکن ها با غرور به خود خواهد بالید و پر واضح است که با مصالح ملی ما سازگار خواهد بود.”

بنیاد ملی دموکراسی را ستون چهارگانه ای برپا نگه می دارد که مسئولیت مدیریت آن نیز با آنهاست. موسسه اتحادیه کارگری آزاد که شعبه مرکز سندیکائی ادغام یافته فدراسیون آمریکائی کار و کنگره سازمان های صنعتی است، که سپس نام مرکز آمریکائی برای همبستگی بین المللی کارگر را برخود نهاد. این تشکیلات پیش از تأسیس بنیاد ملی دموکراسی هم وجود داشت. سه موسسه دیگر بطور موقت و برای منظوری خاص ایجاد شده اند: مرکز بنگاه های خصوصی اقتصادی بین الملل وابسته به اتاق بازرگانی، موسسه بین المللی جمهوریخواه وابسته به حزب جمهوریخواه و موسسه ملی دموکراتیک وابسته به حزب دموکرات.( لوموند دیپلماتیک)

در سال ١٩٩٧ ، آ.اف.ال. ــ سی.آی.او. (AFL-CIO) (اتحادیه سراسری امریکا) با درآمیختن چهار نهاد منطقه‌ای خود که در سراسر دنیا مشغول به کار بودند، “مرکز آمریکائی برای همبستگی بین المللی کارگری” (مشهور به سولیداریتی سنتر) را ایجاد کرد. سولیداریتی سنتر مأموریت خود را چنین اعلام نمود: “کمک به ایجاد یک جنبش جهانی کارگری از طریق تقویت قدرت اقتصادی و سیاسی کارگران سراسر دنیا توسط اتحادیه های مؤثر٬ مستقل و دموکراتیک”.

 به اعضای اتحادیه هرگز گفته نشد که دولت بوش بودجۀ سولیداریتی سنتر را سالها از طریق اعتبارات هنگفت از سوی وزارت خارجه آمریکا، آژانس امریکائی برای سازمان توسعۀ بین المللی، و وزارت کار آمریکا تأمین نموده و سهم کمک‌های آ.اف.ال ــ سی.آی.او. بسیار ناچیز بوده است.

 سولیداریتی سنتر در گزارش سالانه خود در سال ٢٠٠٨ روشن نموده که بیش از ٩۵ درصد بودجه اش (٢٧٬٣٧٣٬١۵١$) از محل اعتبارات دولت فدرال میآید حال آنکه فقط ٢/٢ درصد آن (۶۵۶٬٨۶٢$) از اتحادیه آ.اف.ال ــ سی.آی.او. تأمین می‌شود. واقعا چرا دولت فدرال به این وسعت در سولیداریتی سنتر سرمایه گذاری میکند؟ دولت بوش هرگز به اعتلای همبستگی بین المللی کارگران علاقه‌ای نداشته است. از آن مهمتر، سولیداریتی سنتر در ازای تأمین اعتبار برای ادامه موجودیتش، متقابلا باید چه خدمتی به دولت  کند؟  اعضای اتحادیه، استحقاق شنیدن جوابی صادقانه به سؤالات مشروع  خود را دارند! اما جان سوئینی (John Sweeney) رهبر آ.اف.ال ــ سی.آی.او. و بالاترین مقام در هیأت امنای سولیداریتی سنتر، تاکنون از دادن جواب طفره رفته است. در حقیقت، بخشی از جواب بسیار واضح است. سولیداریتی سنتر با استفاده از پول اهدائی دولت فدرال، دفاتری را برای ٢۶ کشور تأسیس نموده و کارمندانی را استخدام کرده. از جمله این کشور ها اتیوپی، رواندا، سوازیلند در افریقا، فیلیپین، سری لانکا و تایلند در آسیا، و بحرین، ایران و کویت درخاورمیانه می‌باشند.

 چرا این ٢۶ کشور بخصوص برای در یافت این “کمک‌ها” انتخاب شده اند در حالی که اکثریت آنها اگر نه تمامشان  هیچ رابطه ای با اتحادیه های امریکائی نداشته اند؟ دلیل اینکه همبستگی بین المللی کارگری موضوع فعالیت سولیداریتی سنتر در کرواسی، نامیبیا، تونس، نپال و قطرقرار گرفته، چیست؟ شمار کارمندان سولیداریتی سنتر چه اندازه است که در لاف می زند که به  کارگران کشورهایی که درگیر جنگهای داخلی و یا زیر سلطه رهبران خود کامه اند کمک می کند؟

ما باید اصرار ورزیم که سوئینی توضیح دهد از چه رو مرکز همبستگی آ.اف.ال ــ سی.آی.ا، ٩۵ درصد بودجه اش را از دولت فدرال میگیرد؟ و بهائی که در برابر این حمایت مالی باید بپردازد چیست؟ و ما باید بخواهیم که لارسون، عملکرد سولیداریتی سنتر در ٢۶ کشور جهان را توضیح دهد‌، اینکه چگونه این امر به همبستگی کارگری بین المللی یاری میرساند. نمیتوانیم اجازه دهیم آنها همچنان به سکوت خود در باره امری به این‌درجه از اهمیت ادامه دهند. (کلبر)

هاری کلبر در طول زندگی اش، همواره بعنوان سازمانده، ناشر اتحادیه، جزوه نویس کارگری، مسئول آموزشی، استاد مطالعات کارگری، سخنران بین المللی، و مفسر هفتگی مسائل کارگری در اینترنت، در خدمت جنبش کارگری بوده است. وی عضو دیرینه و حق عضویت پرداز اتحادیۀ کارگران حروفچین نیویورک، میباشد. وی نویسنده دو کتاب: “چاپچی های اتحادیه و اتوماتیزاسیون کنترل شده” و کتاب “۶٠ سال زندگی من چون یک فعال کارگری” میباشد.

کلبر بنیانگذار و ویراستار خبرنامۀ “آموزشگر کارگری” است که از سال ١٩٩٠ یک دسته اصلاحات را در اتحادیه برای تجدید حیات جنبش کارگری تبلیغ می کند. این مقاله اولین بار در ٢٩ ژانویه ٢٠٠٩ در خبرنامۀ “آموزشگر کارگری” منتشر شد.

سرمایه داری جهانی با ادعای پوچ و فریبنده بشردوستانه با اعمال سیاستهای استثمارگرانه طبقه کارگری جهانی را از طریق ترفندهای مختلف به بردگی کشیده است.  طبقه کارگر با این شعار که سرمایه‌داری سیستمی است مخرب و خانمان ‌سوز مشکلی ندارد و آن را می‌پذیرد، مشکل در چگونگی مقابله با این سیستم است .چرا که امروز مشکل سر راه، سوسیال دمکراسی و رفرمیست حاکم بر آن است که در چند دهه گذشته کلیه‌ی دست‌آوردهای واقعی طبقه کارگر را که برایش مبارزه کرده و بها داده است را بمرور از بین برده و طبقه کارگر را خلع سلاح نموده است. 

نقش مخرب امپریالیستها ( سالیداریتی سنتر) در جنبش کارگری ایران طی دو دهه گذشته: 

آغاز پروژه سالیداریتی سنتر از اینجا شروع شد، منصور اسالو با افرادی در خارج کشور بدون مشورت با اعضای سندیکا تماس می گیرد و گاها کمک گرفتن از این افراد که به گروههای سیاسی تعلق داشتند و در این رابطه کلیت سندیکا را زیر سوال میبرده که دو نمونه آن کنترل سایت سندیکا توسط افراد خارج از سندیکا و ارتباطش با خانم داوری بود. خانم داوری از دوستان وهمکاران نزدیک آقای مهدی کوهستانی نژاد و علیرضا ثقفی می باشد که وی چند سال پیش بدلیل عضویت در مرکزهمبستگی امریکا (سالیداریتی سنتر) ازاتحاد حمایت بین المللی در دفاع از کارگران ایران اخراج گردید. تماس خانم داوری با یکی از نهادهای همبستگی کارگری در شهر هامبورگ آلمان و وعده تامین هزینه های چاپ خبرنامه و غیره همانموقع افشاء گردید. سالیداریتی سنتر به سازمان جاسوسی سیا متصل است. این نهاد در اتحادیه ها و سندیکاهای کشورهای جهان پیرامونی بر آموزش کارگران بر مبنای طرحهای امپریالیستی تاکید می ورزد. از طریق عناصر واسطه و خود فروش محلی کشورهای پیرامونی، نفوذ در جنبش کارگری آنها و تطبیق دادن و تبدیل آنان به دنبالچه منافع امپریالیسم آمریکا را تعقیب می کند. در واقع این نهاد بر مبنای رفع نیازهای اساسی وعینی نظم نوین اقتصاد ی (گلوبالیزاسیون ) مورد نظر امپریالیسم امریکا بعد از فروپاشی بلوک شوروی، تنظیم و برنامه ریزی شده است. هدف این نهاد عبارت از: ایجاد و توسعه سیاستهای امپریالیستی آمریکا برای غارت و چپاول نیروی کارارزان کارگران، خصوصی سازیهای منطبق با اقتصاد سرمایه جهانی و مقابله با رشد چشمگیر جنبش کارگری و گره زدن منافع جنبشهای کارگری جهان بخصوص کشورهای پیرامونی به منافع امپریالیستها می باشد. تا در نهایت پس از دستیابی به منافع پلید خویش، به راحتی و بدون هیچ دغدغه ایی به سرکوب و براندازی این جنبشها دست زده و حتی فعالین سوسیالیست و کارگری را ترور نمایند. البته در سالهای گذشته هم شروع به برگزاری کنفرانسهای کارگری در منطقه خاورمیانه نموده اند و این طرح دقیقا در راستای تغییر و تحولاتی که در خاورمیانه رخ داد سازماندهی شده است. آخرین کنفرانس از این دست در ترکیه برگزار شد که سازماندهی آن از طریق لیبر استارت که سولیدارتی سنتر نقش مستقیم در هدایت و برگزاری آن را داشت صورت گرفت. نفوذ در جنبش کارگری از طریق مالی و هزینه ای که برای آن پرداخت می کند، کاملا استراتژیکی و حساب شده است بعنوان مثال : حتی اگر دولت آمریکا با رژیم کشور مربوطه بظاهر روابط خصمانه داشته باشد، این وجوه را به حساب دلالان محلی آن کشور که نقش واسطه را دارند در کشور ثالثی مانند کانادا یا یک کشور اروپائی واریز می کند. واسطه ها، این اعتبارات را به نهادها و افراد آن کشور (مثلا ایران) می رسانند. در صورتیکه امکان تماس مستقیم و قانونی میان دولت آمریکا با رژیم کشور مربوطه موجود باشد، اعتبارات مالی مستقیما به حساب نهادها یا افراد مورد نظر آمریکا ریخته می شود، این در مورد عوامل دست نشانده این مرکز در رابطه با ایران تا کنون صادق بوده است.

 اگر به گذشته بر گردیم، جایگاه منصور اسانلو و گسست او از منافع طبقاتی طبقه کارگر از چند سال پیش طی عملکرد او و پروسه ی پیش رو شکل گرفت، ابتدا او با حمایت از اصلاح طلبان در انتخابات و با سوء استفاده های مالی از موقعیت خود تحت عنوان رئیس هیئت مدیره سندیکا و سپس در متن اطلاعیه ای که از جانب سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه در سال ١٣٨۶صادر شد، منصور اسانلو سخنگوی این سندیکا، برای شرکت در کنگره فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل به لندن اعزام شد. او قرار بود در جلسه سازمان جهانی کار نیز شرکت کند و مسائل و مشکلات کارگران شرکت واحد و وضعیت بد معیشت کارگران ایران را منعکس کند. منصور اسالو همراه با مهدی کوهستانی نژاد از همکاران “مرکز همبستگی آمریکائی (سولیدارتی سنتر) “، در یک گفتگوی مشترک با تلویزیون آمریکا شرکت کردند و به پرسش های گزارشگر این تلویزیون پاسخ دادند. در این گفتگو اسالو نکاتی را مطرح کرد که البته جای تردید داشت اما تا حدودی قابل فهم بود. مثلا” پیدا شدن سعه صدر در عملکرد سران جمهوری اسلامی، و همچنین اسالو درهمین گفتگوی تلویزیونی به تبلیغ اصول ۲٣ ، ۲۶ و ۲۷ قانون اساسی رژیم پرداخت و با تکیه بر آنها خواهان حقوق و مطالبات کارگران شد. برای بسیاری از فعالین جنبش کارگری ایران، خروج اسالو در آن شرایط و به آن  شکل، قرار گرفتنش در کنار مهدی کوهستانی نژاد، تبلیغ نرمش در ذهنیت و عملکرد سران رژیم و تبلیغ اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران سوال برانگیز و نگرانیهایی را ایجاد نمود. اما اسالو هیچوقت تلاش ننمود  توضیحی در این باره بدهد. 

سرانجام شبکه ماهواره ای اندیشه در برنامه تلویزیونی “همصدایی ” به  تاریخ  دوم ماه می ۲٠١۴ با مدیریت آقای نادر دورمانی، صاحب شبکه اندیشه و با شرکت منصور اسانلو به عنوان مهمان برنامه و فرامرز فروزنده مجری برنامه، بعد از سخنرانی تهیجی منصور اسانلو که بیشتر به شو تلویزیونی شباهت داشت تا یک مصاحبه.  بالاخره در انتهای برنامه با یک صحنه سازی از قبل طراحی شده از بنیان نهادن صندوقی تحت عنوان، صندوق مالی کارگران ایران سخن به میان آوردند.

در این برنامه فروزنده از اسانلو تعریف و تمجید نموده و او را به عنوان رهبر کارگری و شخص معتمد معرفی نمود. این چهره سازی از اسانلو با ایجاد صندوق مالی و موجودی ۱٠٠٠٠٠ دلاری از کیسه سلطنت طلبان زمینه را بطور آشکار برای فساد مالی در جنبش کارگری مهیا نمود. اسانلو هم که از اشتیاق دست از پا نمی شناخت قول داد تا با استفاده از شرافت کارگریش، این پول و دیگر امکانات مالی را در اختیار جنبش کارگری و فعالین سیاسی ایران بگذارد. بلکه از این طریق توانسته طرحهای سرمایه را پیش برده و در این روزهای بشدت سخت که طبقه کارگر در فلاکت و فقر بسر میبرد با نشان دادن گوشه دلارهای آمریکایی به کارگران و استفاده از اعتبار مبارزاتی خود در گذشته جنبش کارگری را به فساد بکشاند. 

توافقات بین اسانلو و هم پیمانی اش با دست نشاندگان امپریالیستها یک شبه بوجود نیآمد، بلکه پروسه ایی را پشت سر داشت. خارج نمودن اسانلو از ایران و ردیف نمودن برنامه هایش از طریق ترکیه و اعزام او به آمریکا کاملا از قبل برنامه ریزی شده بود. سرسپردگی اسانلو به بورژوازی برای فریب دادن کارگران و به انحراف کشاندن طبقه کارگر و ایجاد اختلاف در جنبش کارگری بود. اسانلو تمامی حرکت های فریب کارانه و سازشکارانه خود را در برنامه تلویزیون اندیشه در یک جمله خلاصه کرده و آن جمله این است: اسانلو در مقابل صد هزار دلار اعلام شده که دریافت کرد ، اظهار داشت: “انسانیت حتی فراتر از نگاه های بسته طبقاتی می تواند عمل کند.”

برای اسانلو انسانیت در سازش طبقاتی معنی پیدا می کرد، نگاه بسته طبقاتی از دیدگاه ایشان یعنی خلع سلاح طبقه کارگر از مبارزه طبقاتی و سوق دادن به دامن امپریالیستها. اسانلو با بیشرمی تمام بیراهه ایی را که خود انتخاب نموده بود، می خواست جنبشی را هم به آن راه سوق دهد. البته امروز هم ظهور ناگهانی کمیسیون کار برلین و انتقال افراد آن از ایران به آلمان و ارتباط این کمیسیون با اتحادیه د. گ. ب (DGB)  و معرفی اش از طریق تلویزیون اینترنشنال ماجرای سفر منصور اسالو از ایران به آمریکا و معرفیش از طریق تلویزیون “هم صدایی” را در اذهانها زنده نموده، بهمین دلیل این پروژه با واکنشهای نگران کننده ایی روبرو شده است. 

پروژه  دیگری که سعی شد سندیکای شرکت واحد را از طریق دو عضو شرکت واحد در همکاری با نیروهای رژیم تخریب نمایند یکی دیگر از دسیسه هایی بود که بموقع افشاء شد. 

روز سه شنبه ۲۲آبان ۱۳۹۷مضحکه ای تحت نام “مجمع عمومی” سندیکای شرکت واحد، به ابتکار دوعضو پیشین این اتحادیه، سعید ترابیان و حسن میرزائی، با موافقت نیروهای امنیتی و همکاری حراست، شورای اسلامی ضد کارگری وحضور کسانی چون ثقفی ( عضو کانون مدافعان حقوق کارگر) و رضا رخشان (عضو اخراجی سندیکای نیشکر هفت تپه و با پشتیبانی بخشی از مطبوعات دولتی) برگزار شد. علیرغم تمام تبلیغات، ترفندها، تهدیدات و پخش شیرینی، این نمایش با عدم استقبال کارکنان و رانندگان شرکت واحد رو برو شد. عدم شرکت و بایکوت نمودن فراخوان به اصطلاح مجمع عمومی، بوضوح از عکسها، فیلمها و گزارشهای ارسالی از آن نمایان شد. در این عکس ها تعداد بسیار اندکی که در میان آن ها افراد حراست و اعضای شورای اسلامی آشکارا در صف اول عرض اندام میکردند، آشکار بود. بر اساس همه شواهد موجود، اساسا مجمع عمومی ای در کار نبود، بلکه بیشتر به یک مراسم شیرینی خوری خصوصی شباهت داشت. مراسمی که نشان می داد که افراد خودفروخته ای دست در دست نیروهای امنیتی و ضدکارگری، به توطئه بر علیه سندیکای مستقل کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه کمر همت بسته اند . درست در بحبوحه چنین نمایش رسوایی، حکم پنج سال و نیم زندان برای ابراهیم مددی نایب ریس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه از سوی شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر دادگاه انقلاب تهران تایید شده بود و حکم ۵ سال زندان داود رضوی چهره شناخته شده دیگری از سندیکای موجود، دوباره به داد گاه ارجاع شد. هم زمان حسن سعیدی مضروب و رضا شهابی تهدید به مرگ شدند. 

کل بورژوازی ایران بخصوص جناح اصلاح طلبان و رفرمیست- لیبرالها بدرستی از رشد جنبش کارگری در طول چندین سال گذشته آگاه بوده و بارها تلاش نموده اند که با نفوذ در جنبش کارگری و متحد نمودن این جنبش با خود جناح اقتدار گرایان را به چالش کشیده و بر آنها تفوق یابند. “جنبش سبز” در سال ٨٨ با به بن بست رسیدن استراتژی و اتخاذ سیاست اصلاح طلبان و لیبرالها در جنبش اعتراضی توده ها، انها را به سمت این مسئله سوق داد که راه حلی برای رفع این معضل بیابند که در این میان سوسیال دموکراتهای جنبش دست پیش گرفته و از ” همکاری طبقاتی” این جنبش برای برون رفت از بحران موجود با طبقه کارگر و جنبش کارگری سخن به میان آوردند. 

به موازات این پروژه ها برای تخریب و فاسد نمودن جنبش کارگری، رژیم به سرکوب، دستگیری، ارعاب و زندانی نمودن فعالین کارگری دست زده که هنوز پیشروان جنبش کارگری در زندان هستند. در مجموع تلاشهای بورژوازی داخلی و جهانی در خنثی نمودن تحرکات کارگران و ایجاد تشکل های کارگری بطور تعطیل ناپذیری ادامه دارد.  

اما تا کنون فعالین پیشرو و گرایش چپ جنبش کارگری با هشیاری سر بزنگاهها نه تنها به رفع این توطئه ها و افشاءگری ماهیت این پروژه های ضد کارگری پرداخته بلکه جنبش کارگری و طبقه کارگر را از این خطرات جدی محفوظ نگه داشته اند. بر مبنای این تجارب و آگاه بودن به این تخریبها بنظر می آید امکان انجام همچنین پروژه هایی در داخل ضعیف بوده و به سادگی امکان پیشبرد آن موجود نخواهد بود، بهمین دلیل برای پیشبرد این پروژه ها ترجیحا خارج از کشور در نظر گرفته شده است. 

کمیسیون کار برلین و اتحادیه کارگری (DGB) آلمان:

همانطور که در جریان هستیم یاسیمن فهیمی سیاستمدار ۵۴ ساله که در پیشینه خود دبیرکلی حزب سوسیال دموکرات آلمان را نیز دارد، ریاست اتحادیه کارگری آلمان (DGB) را بعهده دارد، موقعیت این خانم ایرانی و نقش ایشان قطعا در پروسه و پیشبرد این کمیسیون کار نه تنها بی تاثیر نبوده بلکه بنظر حرف اول را می زند. 

آقای مهرداد پوینده که نقش مستقیم در این کنفدراسیون داشته در سه استان عضو هیئت مالی و عضو حزب سوسیال دموکرات است. آقای شنایدر ریئس بنیاد مالی فردریش ایبرت سوسیال دموکرات است. به جز پوینده که در تدارک جلسه سهیم بوده همگی در کنفرانس شرکت کرده اند و کنفرانس با وزیر همان ایالت آقای وایل در خیر مقدم و افتتاح جلسه شروع شده است.

ما امروز شاهدیم که فرزندان و حامیان و یاران سابق رژیم گذشته، اساتید اخراجی و دانشجویانی از نزدیکان حکومت کنونی ایران در غرب در بالاترین سطوح نهادهایی مانند کارنیگ، انسیتوی ملی اوقاف، انسیتو ویلسون، شورای ملی ایرانیان، توانا، نایاک و ….. قرار گرفته‌اند و گرفتن حقوق از این نهادها و شیرینی و زیرمیزی از نهادهای اقتصادی و نفتی برای توجیه و تحلیل مشکلات جامعه ایرانی امری بسیار طبیعی شده است! در واقع بورژوازی جهانی از هر امکانی برای ارتباط نزدیکتر و حساب شده برای نفوذ در جنبش کارگری استفاده می کند از جمله برگزیدن افراد ایرانی تبار در راس اتحادیه ها و نهادهای بین اللملی که هیچ ربطی به طبقه کارگر و جنبش کارگری ندارند. 

اتحادیه کارگری آلمان در برگیرنده هشت سندیکا است و بیش از شش میلیون عضو دارد. ۲۱مین کنگره د.گ.ب (DGB) در سال ۲۰۱۸ (۱۳۹۷) تحت شعار “همبستگی، تنوع، عدالت” در برلین برگزار شد. نظر به اهمیت این کنگره معمولاً رئیس‌جمهور و صدراعظم آلمان به این کنگره دعوت می‌شوند و طی سخنانی حمایت خود را از نقش مهم د.گ.ب (DGB) درعرصه سیاست آلمان اعلام می‌دارند. تأکید این کنگره بر لزوم برقراری عدالت اجتماعی در جامعه برای کارگران و زحمتکشان بود. کنگره‌های ۱۹ و ۲۰ با شعار “کار، عدالت، همبستگی” برگزار شدند.

 :

(DGB)  دستاوردهای د.گ.ب

د.گ.ب در طول حیات خود دست آوردهای مهمی برای کارگران آلمان داشته است. از جمله می توان از حق پرداخت مزد ایام بیماری نام برد. این خواست طی یک مبارزه طولانی و در چند مرحله عملی شد. در سال ۱۹۵۶ بیش از ۳۴ هزار از کارگران صنایع آهن و فولاد در شمال آلمان برای حق دریافت مزد در ایام بیماری به مدت ۱۱۴ روز دست به اعتصاب زدند و موفق شدند نه کاملا به بخشی از مطالبات خود دست یابند. این یکی از طولانی ترین اعتصابهای کارگری تا آن زمان بود. تا پیش از آن کارگران در ایام بیماری از دریافت مزد محروم بودند. کارگران به مبارزه جهت تحقق این مطالبه ادامه دادند و بلاخره توانستند پس از یک مبارزه طولانی در سال ۱۹۷۰ (۱۳۴۹) به طور کامل به این خواست دست یابند. د.گ.ب توانست در سال ۱۹۶۳ (۱۳۴۲) دو دستاورد مهم برای کارگران کسب نماید: یکی کاهش ساعات کار به ۴۰ ساعت در هفته و دیگری حق استفاده از سه هفته مرخصی سالیانه برای همه مزد و حقوق بگیران. خواست کاهش ساعت کار در سا لهای بعد نیز همچنان مطرح بود. کارگران بر آن بودند که بالا رفتن بهره وری کار امکان کاهش هر چه بیشتر ساعات کار را فراهم می کند. در اواخر دهه ۷۰ میلادی دو سندیکای زیر پوشش د.ب.گ یعنی سندیکای صنایع فلزی و سندیکای کاغذ و چاپ خواست کاهش ساعات کار به ۳۵ ساعت در هفته را مطرح کردند و پس از مبارزات طولانی و اعتصابهای متعدد موفق شدند ابتدا ساعات کار را به ۳٨ و سپس به ۳۵ ساعت در هفته کاهش دهد. البته این دستاوردهای مبارزاتی آسان به دست نیآمد. سندیکاهای کارگران از طریق همبستگی وسیع و با استفاده از ابزار اعتصاب به کارفرمایان تحمیل نمودند.  

همبستگی بین المللی با سندیکاهای کارگری در دیگر کشورها

د.گ.ب حمایت از پیشرفت اجتماعی و دموکراسی در همه کشورها را وظیفه سندیکایی خود می‌داند. د.گ.ب از طریق شبکه آموزشی خود پروژه‌های آموزشی بسیاری در کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین برگزار می‌کند. بخش شمال ـ جنوب این شبکه وظیفه خود می‌داند به سندیکاها در همه کشورها جهت پیشبرد فعالیت‌های‌شان یاری رساند. در طول ۳۰ سال اخیر بخش شمال ـ‌جنوب د.گ.ب از طریق اجرای پروژه‌ها و ابتکارهای مختلف به سندیکاها در کشورهای مختلف آسیا، امریکای لاتین و آفریقا کمک می‌کند تا بتوانند توانایی‌های خود را گسترش دهند. در این پروژه‌ها نمایندگان کارگران در مورد چگونگی مذاکره با نمایندگان کارفرما و احقاق حقوق کارگران در مورد ساعات کار و یا مزد و استاندارد‌های کار آموزش می‌بینند. 

در رابطه با اتحادیه  د.گ.ب ((DGB لازم به توضیحاتی است: اولا این اتحادیه در ضمن اینکه از ٨ سندیکا تشکیل شده و بدنه آن کارگری می باشد اما سیاستهای اتخاذ شده این اتحادیه کاملا رفرمیستی است. کنگره های آن تحت نظارت پارلمان آلمان و بطور مشخص شرکت صدر اعظم آلمان و رئیس جمهور در این کنگره ها.  در واقع کارگران از تعیین سیاستهای کارگری بر این اتحادیه کاملا خلع سلاح شده اند.  شعار ” کار، همبستگی و عدالت اجتماعی” که این اتحادیه سر میدهد محتوایی طبقاتی ندارد. تا کنون این اتحادیه نه بطور واقعی کاری با مزد عادلانه برای کارگران ایجاد نموده نه کارگران با همبستگی و اتحاد طبقاتی و اتخاذ سیاستهای کارگری توانسته اند در راس اتحادیه در سرنوشت خود دخیل باشند نه عدالتی اجتماعی بطور واقعی در مورد کارگران رعایت شده است. با بحرانهای پیش رو، آلمان از جمله کشورهایی است که با درصد بالایی از تورم ، بیکاری ، فقر و بی خانمانی روبرو شده است. هر روز وضعیت رو به فلاکت جامعه با ایجاد فاصله طبقاتی بین عده قلیلی ثروتمند و اکثریت مردم که کارگران و زحمتکشان باشند عمیق تر میشود. مانند هر جامعه طبقاتی دیگر. اگر این اتحادیه تا کنون دستاوردی برای کارگران داشته که دو سه مورد آن در بالا اشاره شده در اثر فشار از پائین و اعتصابات دراز مدت کارگران بوده که با اتکاء به نیروی خود و فلج نمودن بخشی از اقتصاد آلمان توانسته اند این خواستها را بکرسی بنشانند و آن را بدست آورند. اگر این همبستگی و اعتصابات متحقق نمیشد قطعا اتحادیه به یک خواست هم گردن نمی نهاد. از سوی دیگر، نقش این اتحادیه و پروژه های آن در کشورهای آسیا، آفریقای جنوبی و آمریکای لاتین دقیقا در خدمت به منافع بورژوازی جهانی و استفاده از نیروی کار ارزان این کشورها و ترویج و اشاعه خط رفرمیستی در اتحادیه ها و یا نهادهای کارگری آنجا است و در نهایت ممانعت از استقلال طبقاتی طبقه کارگر این کشورها. 

سوال اینجا است اتحادیه د.گ.ب ((DGB که یکی از بزرگترین اتحادیه های آلمان است هنوز نتوانسته چاره ایی برای بحرانهای پیش رو خود بیاندیشد و بدرجه ایی به فقر و فلاکت و بیکاری جامعه خود خاتمه دهد، حالا چگونه با حمایت کنفدراسیون کار و سازمان دادن نیروی کار ایرانی در خارج کشور که قطعا به مسائل کارگری داخل کشور هم ربط پیدا خواهد کرد بتواند تاثیر گذار باشد. این را باید از اعضای کمیسیون کار برلین سوال نمود.

ترفندهای بورژوازی جهانی و دولت آلمان بعنوان یک بخش از این بورژوازی غیر از این است که می خواهند با استفاده از بخشی از نیرو از داخل ایران که چه این افراد ربط به جنبش کارگری داشته باشند یا نداشته باشند تحت عنوان کنفدراسیون کار و غیره در جنبش کارگری ایران اعمال نفوذ نمایند. بورژوازی جهانی کاملا به این آگاه است، درست است کارگران فاقد تشکلهای مستقل خود می باشند، اما تحرکات آنها در اعتراض و اعتصاب برای تغییر دادن شرایط غیر انسانی اشان در صحنه مبارزه هر روز مشاهده میشود. و در مبارزه و چالشی که بین نیروی کار و سرمایه موجود است برای اتحاد و همبستگی و ایجاد تشکلهای واقعی خود تلاش می کنند هر چند موانع زیادی از سرکوب تا به گرسنگی کشاندن طبقه در پیش روی آنها است اما کارگران به این واقفند که چاره ایی بجز مبارزه ندارند. 

طبق تجارب گذشته و تاریخ جنبش کارگری در توافقات بورژوازی داخلی و خارجی طبقه کارگر همیشه قربانی این توافقات بوده اند. به همین دلیل هر کمکی از طرف بورژوازی جهانی که به شکل یک جمع یا تشکل از بالای سر کارگران ایران ایجاد شود به هر شکل ممکن آن از نوع اتحادیه و غیر اتحادیه ایی و کمیسیون کار و غیره ….سوال برانگیز خواهد بود. قطعا اهداف این اتحادیه ها و کمیسونها نه در جهت بهبودی وضع طبقه کارگر ایران و یا امر تشکلی یابیش بلکه بیشتر هدف خلع سلاح نمودن قدرت طبقاتی طبقه و ممانعت از متشکل شدن آن است. آیا این دوستان کنفدراسیون کار که موجودیت خود را به اتحادیه د.گ.ب ((DGB و تلویزیون اینترنشنال گره زده اند، از این خبر دارند که دولت آلمان و اتحادیه هایش از جنایت و نسل کشی که اسرائیل در غزه و فلسطین انجام داد و هنوز ادامه دارد حمایت کردند. ( البته نا گفته نماند اتحادیه آزاد کارگران هم که عضوش فواد کیخسروی دستی در این کمیسیون دارد هیچگاه در قبال این نسل کشی اسرائیل موضع نگرفتند و آن را محکوم نکردند) دولت آلمان و اتحادیه د.گ.ب ((DGB این نسل کشی را با بیشرمی تمام جلو چشم جهانیان نه تنها تایید کردند بلکه سلاح و مهمات هم به اسرائیل فرستادند که به این جنگ و آدمکشی دامن زده شود. آیا اتحادیه د.گ.ب ((DGB منفعت کارگران فلسطینی و غزه ایی را در نظر گرفت یا با حمایت از اسرائیل کمر به قتل عام کارگران فلسطینی بستند که دهه ها است به اجبار به بردگی دولت اسرائیل در آمده اند. بورژوازی جهانی فقط به منفعتش فکر می کند در جائی مانند ایران ، کشورهای آسیایی، آفریقائی و آمریکای جنوبی و هر نقطه ایی از جهان که منفعتش بخطر بیافتد از انواع و اقسام ترفندها از جمله استفاده از نیروهای داخلی تا تشکل زدن از بالای سر کارگران تا درهم شکستن اعتصابات و اعتراضات و زندانی نمودن کارگران معترض ( نمونه اش کارگران معترض بنگلادش در اعتصابات اخیرشان) تا دامن زدن به جنگ و آدمکشی ( نسل کشی اسرائیل در غزه و فلسطین) دامن میزند تا با چنگ و دندان هژمونی و منفعت خود را حفظ کند. قطعا بدون شناخت از سیاستهای ضد بشری چه بورژوازی داخلی و چه بورژوازی خارجی و بدون اتکاء به مبارزه و نیروی طبقاتی طبقه کارگر قطعا هر پروژه ایی هر چند با نیت خیری هم باشد اما به شکلی از وابستگی به بورژوازی سر در خواهد آورد.  

اهمیت متشکل شدن طبقه کارگر و تشکلهای طبقاتی مستقل و جدا از سیاستهای سرمایه: 

بدون شک، کارگران ایران به تشکل‌هاى طبقاتى اشان نیاز دارند، یعنى تشکل‌هایى که از منافع طبقه کارگر در مقابل منافع طبقه سرمایه‌دار دفاع میکند. جنبش کارگرى ایران بویژه در دو دهه اخیر ناخواسته با طرحهای نئولیبرالى و باز سازی اقتصاد ایران بر مبنای این طرحها و سیاستهای نئولیبرالی روبرو بوده، و همچنین سیاستهای اقتصادى نئولیبرالى فصل مشترک همه جناحهاى “اصولگرا” و “اصلاح طلب” رژیم، و کلیه جریانات سلطنت طلب و لیبرال و “سوسیال دموکرات” اپوزیسیون است. وضعیتی که در ایران حاکم است چه سرمایه داخلی و چه سرمایه جهانی نیاز به ایجاد تشکلهاى کارگرى‌ دست ساخته از داخل و خارج از ایران را دارند که اعتراضات و اعتصابات کارگران به پیامدهاى فلاکت‌بار سیاستهاى نئولیبرالى را بتوانند مهار و کنترل کنند. 

در وضعیت امروز ایران گرایش راست در جنبش کارگرى، که به بهانه استفاده از هر فرصتی همواره به بالا چشم دوخته است، بلکه تحت هر شرایطی که ایجاب کند بتواند ابزار مستقیم سرمایه شود، در چنین شرایطى تشکلهاى دست ساخته رژیم نظیر شوراهاى اسلامى و خانه کارگر تنها مانع بر سر راه ایجاد تشکل هاى مدافع منافع کارگران نیستند و شعار “تشکل مستقل از دولت” کافى نیست؛ بلکه تشکل کارگرى باید از سیاستهاى سرمایه و سخنگویانش نیز مستقل باشد. 

ایجاد و حفظ تشکل‌هاى کارگرى باید متکى به نیروى خود طبقه و سیاستهاى مستقل طبقاتى او باشد. تلاشهاى طبقه کارگر ایران براى ایجاد تشکل‌هاى کارگرى وقتى واقعا به ثمر خواهد نشست که به نیروى سازمان یافته بخشهاى هر چه وسیعترى از کل طبقه کارگر اتکاء داشته باشد و نه همکارى با بخشهایى از سرمایه؛ یا جناحهایى از رژیم. هیچ تشکل کارگرى قادر نخواهد بود منافع کارگران را نمایندگى کند مگر اینکه به این امر آگاه باشد که دنبال کردن منافع کارگران در هر گام با منافع صاحبان سرمایه در عمل در تضاد قرار خواهد گرفت. و براى یک لحظه هم نباید فراموش کرد که تنها بر متن واقعیت تضاد منافع این دو طبقه و پشتیبانى دولت از طبقه سرمایه‌دار است که تشکل کارگرى میباید خود را سر‌پا نگاه دارد و اهداف خود را پیش ببرد و این تنها با اتکاء به نیروى خود طبقه کارگر ممکن میگردد.

هر جمعی حتی صادقانه فکر میکند براى کارگران می تواند امکانی ایجاد می کند و یا متحدینى بیآبد، امروز تنها ضررشان در جنبش کارگرى این نیست که باور واهی را تبلیغ میکنند و تاکتیک نادرستى را توصیه میکنند. تشکلى که بر چنین بنیادها و با چنین شیوه‌هایى ساخته شود نه ابزار مبارزه براى منافع کارگران، بلکه در خدمت به سرمایه عمل خواهد کرد.

تجربه زندگى کارگری به هر کارگر آموخته که آنچه بیش از هرچیز نصیب او از زندگى را رقم میزند تعلق او به یک طبقه معین در جامعه است. امروز در ایران این واقعیت از نظر هیچکس پوشیده نیست که وضعیت هر فرد کارگر تابع موقعیت عمومى این طبقه در جامعه است، چرا که نابرابرى‌هاى اقتصادى و اجتماعى دال بر وجود طبقات و سرنوشت طبقاتى کارگران را رقم میزند. البته این نابرابریهای اقتصادی، اجتماعی و خشونت و سرکوب دولت بر بروز تضاد کار و سرمایه تنها مختص به ایران نیست بلکه در کشورهای اروپایی و آمریکا و ….وقوع هر اعتصاب و ادامه آن کارگران با پلیس ضد‌اغتشاش روبرو شده و سرکوب میشوند. واقعیت روزمره همه این جوامع جدال طبقاتى است.

مارکسیستها که مبارزه طبقه کارگر را بر پایه تئوری مارکس امر خود قرار داده اند، به این دلیل تا کنون این بهترین تئوری است که پاسخگو بوده است. تعلق و وفاداری هر مارکسیستی نیز به این جنبش یک وفاداری و تعلق طبقاتی است. بیشک تئوری مارکس که چنین امکانی را در مبارزه طبقاتی فراهم می کند براى هر کس که امرش رهایى کارگران است بینهایت ارزشمند ست. و مارکسیستها، آن را یک ضرورت میدانند که هر کارگرى درک طبقاتی خود از استثمار را تا سطح شناخت ” تئورى ارزش اضافی” ارتقاء دهد و در بالا بردن میزان آگاهی خود تلاش نماید. اما فایده این آگاهى دقیقا در این است که به هر کارگرى امکان میدهد تا در پیشروى همان جنبش پیش روی طبقه کارگر نقش موثرترى ایفاء کند. بهمین دلیل است که فعالین پیشرو طبقه کارگر مسلح به این آگاهی طبقاتی در پیشروى جنبش طبقاتى کارگران نقش تعیین کننده خواهند داشت. یعنى در ایجاد و تحکیم موقعیت تشکل‌ها، و نهادها؛ سنت‌ها و شیوه کار؛ و این فعالین و رهبران کارگرى‌ است که در عمل می توانند تضمینى باشند که مبارزات پیش روی طبقه کارگر در جهت منافع عمومى طبقه کارگر گام بردارد و بسوى سرانجام قطعى خود، یعنى پایان دادن به استثمار و سرمایه‌دارى پیش رود. و به این ترتیب مانع شوند تا، در دوران پر فراز و نشیب این مبارزه طولانى، برخى از کارگران از سر ناچارى و استیصال،  یا از سر فرصت‌طلبى، با در نظر گرفتن وضعیت عمومى طبقه، در پی منافع بخش خود برآیند. یا راه حل‌هایى براى مشکلات فورى خود را، بى اعتناء به تأثیرات منفى استراتژیکی آن بر وضعیت زندگى و مبارزه کارگران، درپیش بگیرند. یا نفوذى‌هاى با‌جیره یا بى‌جیره و مواجب سرمایه‌داران بر گرده کارگران سوار شوند. از همین رو، هر وقت سرمایه‌داران و دولت حامى شان یورش به فعالین کارگری پیشرو را آغاز میکنند، تشکلهای کارگرى را ملغی می کنند، نمایندگانش را به زندان می فرستند، اعدام میکنند، فرارى میدهند و به تبعید میفرستند؛ رهبران اعتراض کارگران را اخراج میکنند، و تلاش میکنند در غیاب رهبران واقعی رهبران تقلبى بتراشند.

قطعا هر جریانی مبنای حرکتش را بر امید به تقویت بورژوازی ایران به حمایت از کشورهای امپریالیستی بگذارد، در ضدیت با طبقه کارگر و توده های زحمتکش قرار دارد و به عنوان خطر و مانعی در راه اهداف جنبش کارگری قدعلم خواهد نمود. وظیفه تمام آنهایی که خود را متعلق به این طبقه می دانند و زندگی مبارزاتی خود را به حیات این جنبش گره زده اند انتظار میرود که با تمام وجود و بدون هیچ توهم و تخفیفی این توطئه های ضد کارگری را افشاء نمایند. گردهمایی هر نیرویی با هر نامی  از جمله کنفدراسیون کار برلین که در پشت درهای بسته انجام می گیرد، و به این وسیله می خواهند برای فردای طبقه کارگر ایران سیاستهای ارتجاعی و ضد کارگری اتخاذ نمایند. باید با اعتراض گسترده و افشاگری از آن ممانعت بعمل آید.  

۱۰ مارچ ۲۰۲۴