چرا کارگران بهاین وضع اعتراض نمیکنند؟ چرا بعضیها از حقشون دفاع نمیکنند؟
این سؤال، متاسفانه سؤال بسیار رایجیست، حتی در درون بخش پیشرو کارگری، یعنی بخشیکه امروز فعالانه در مبارزه ضد سرمایهداری شرکت دارد. کارگران پیشرو هم با تردید بهدیگر کارگران نگاه میکنند و از خود میپرسند چرا کارگران درمقابل این همه ظلموستم دست بهمبارزه نمیزنند؟ در حالیکه منطقا باید از حق خود دفاع کرد. از نظر آنها هم مقصر کارگران هستند که با سکوت خود به این وضعیت تداوم میبخشند. من احساس میکنم کارگری که این سؤال را طرح کرده به همین دسته از کارگران تعلق دارد. کارگر پیشتازی که از مبارزه استقبال میکند و ظاهرا انتظار دارد که همه باید مانند خودش مبارزه کنند و متعجب است که چرا علیرغم تمام مسائل موجود مانند شلاقزدن کارگران گرفته، تا اخراج، تا دستگیریها، ارعابها و حقوقها و دستمزدهای پایین و غیره، تودههای وسیع وارد کارزار مبارزه نمیشوند در حالیکه قاعدتا باید اعتراض کنند، که از نظرمن سوال بسیار بهجا و رایجیست.
پاسخ ما بهعنوان مارکسیستهای انقلابی کاملا روشن است. آنچه که مشاهده میکنیم کاملا طبیعیست و ابدا امری غیرعادی بهشمار نمیآید. برای توضیح بیشتر بهتر است به تحلیلهای خود مارکس از وضعیت طبقه کارگر مراجعه کنیم. این تحلیلها علمی و متکی بر یک متدولوژی دقیق میباشد. براساس این تحلیلها طبقه کارگر در جامعه سرمایهداری تحت تاثیر و تهاجم دو نیروی مختلف قرار دارد. یکی تهاجم آشکار مانند اخراج، ارعاب و دستگیریست که باهدف ایجاد وحشت از عواقب مبارزه بهکار گرفته میشود؛ و دوم استفاده از ابزارهای مختلف تحمیق ایدئولوژیک کارگران. هیئت حاکم با استفاده از آموزشوپرورش، مذهبوفلسفه، و هنروسیاست به کارگران می قبولاند که امکان بهبود تنها در چهارچوب نظام موجود ممکن خواهد بود و هرگونه تلاشی برای نابودی این سیستم درواقع موجب نابودی خود آنان میشود. آنان در رادیووتلویزیون و مدارسومساجد میگویند شما دولتی دارید که خودتان انتخاب کردید، گاه هم پر بیراه نمیگویند، در همین انتخابات اخیر بسیاری از کارگران بهامید وعدههای رئیسی در مورد همسانسازی پای صندوقها رفتند و به او رای دادند؛ یعنی تحمیق ایدولوژیک شدند. آنها میگویند: این دولت قادر نیست که به همهچیز آگاهی داشته باشد. خدمتگذارانی استخدام میکند که بهنیابت از آن امور هرمنطقه را سامان میدهند. این خادمان هم میتوانند اشتباه کنند؛ اینکه تقصیر کل دولت نیست. شما مشکلاتتان را مطرح کنید، شکایاتتان را بنویسید و محترمانه و مودبانه تحویل مقامات بدهید و مطمئن باشید ما در ردههای بالا به آن رسیدگی میکنیم. اگرهم مشکل حل نشد؛ خوب، شاید در شرایط فعلی قابل حل نباشد وگرنه دولت انتخابی شما که مرض ندارد دروغ بگوید، جنگ بوده، تحریمهای اقتصادی وجود دارد، شیطان بزرگ قصد حمله بهکشور ما را دارد و باید برای دفاع از خود بودجه بیشتری صرف تسلیحات کنیم، ما میخواهیم تمام این منطقه را جمهوری اسلامی کنیم و در نهایت جمهوری اسلامی را بهکل جهان صادر کنیم و این خرج دارد. درنتیجه، شما باید در حال حاضر سطح توقع خود را کاهش دهید. صبروحوصله داشته باشید. به وضعیت موجود اکتفا کنید. درزمان خودش حل میشود. اعتراض هم دارید، حرفی نیست میتوانید بگوئید مثلا وزیر نفت کارش را خوب انجام نمیدهد، اما کاری بهکار دولت و سیستم نداشته باشید
اما در تحلیل نهایی، وضعیت همانی که هست باقی میماند.حد اقل دستمزدها را بهشکلی که میخواستند تعیین کردند. سال دیگرهم که قرار است مجلس تعیین کند. اینها حتی تحمل نماینده کارگری انتسابی خود را در کمیسیون سهجانبهگرایی نداشتند. این دستمزد حداقل تا یکسال دیگر پابرجاست و اگر کسی اعتراضی داشته باشد و یا حرف اضافه بزند نتیجهاش یا اخراج است، یا دستگیری و شلاق. قبلا هم اینکار را کردهاند.
بنابراین، در چنین وضعیتی دوست ما حق دارد که ناراحت بشود و بپرسد چرا کارگرها،اقدامی نمیکنند؟ باید اینرا تحلیل کرد، همانطور که مارکس در دوره خودش کرد و سپس راهحل پیشنهاد داد. کاملا روشن است که در شرایط فعلی بسیاری از کارگران به آگاهی لزوم این مبارزه نرسیدهاند و تحت تاثیر خزعبلات ایدولوژیک دولت و سرمایهداری، نهتنها در ایران، بلکه در سراسر دنیای سرمایهداری قرار گرفتهاند و هنوز امید دارند که شرایط بهبود پیدا کند. بهنظر میرسد که اکثریت کارگران، علیرغم همه نارضایتیها هنوز تمکین میکنند و میپذیرند که تغییرات باید از طریق دولت حاصل شود و اگر اتفاقی نمیافتد، لابد ممکن نیست، و بهحداقلها رضایت میدهند. بیهوده نیست که کارگران بهعوض تکیه به نیروی مستقل خودشان، نامه و عریضه به مجلس و رهبر و دولت مینویسند، و اگر هم دست بهاعتصاب و یا اعتراض میزنند درمطالبات خود خواهان چیزی فراتر از سیستم موجود نیستند، مثلا خواستههایی مانند اضافهکردن دستمزدها، که هرسال بحثش پیش میآید. خوشبختانه دولت آنچنان نادان است که از همین نیز سربرنمیتابد. معترضین را دستگیر میکند. او با هدف ارعاب دست بهاین عمل میزند اما نتیجه آن در بلندمدت افزایش آگاهی کارگران به ماهیت واقعی دولت و سیاسیترشدن مبارزات است. البته ما مخالف این نیستیم که چنین خواستههایی باید مطرح شود و از آن حمایت میکنیم، اما وقتی اضافهشدن هرساله تغییری در وضعیت اقتصادی کارگران نمیدهد باید پرسید کجای این فرمول افزایش نادرست است که چنین اتفاقی میافتد و چهگونه باید این اشکال را برطرف کرد. سئوالی که آگاهی کارگران را یکقدم بهپیش میبرد.
پاسخ به سئوال این دوست عزیز به سه شیوه مختلف داده شده است که تاریخا در همه جنبشهای کارگری، از جمله جنبش کارگری ایران، ما شاهد این پاسخهای سهگانه بودهایم:
یکروش برخورد که بسیار هم رادیکال بهنظر میرسد این استکه؛ طبقه کارگر در حال حاضر آمادگی انقلاب را ندارد و ما پیشتازان، نخبگانی که بههرحال فهمیدهایم درواقع مسبب تمام این مسائل دولت سرمایهداریست و حل مسئله سرنگونی این دولت است بهجای تودههایی که هنوز آماده نیستند تصمیم میگیریم و مقدمات سقوط دولت سرمایهداری را فراهم میکنیم. این روش بارها در تاریخ استفاده شده، ما در ایران نیز شاهد آن بودیم. جوانان، حتی کارگران مستاصلشده از شرایط موجود، متوسل به جنگ چریکی میشوند. استدلال آنها هم این است که طبقه کارگر قابلیت فعالیت ندارد و کاری نمیکند، در نتیجه ما بهنیابت از طبقه کارگر دست بهعمل میزنیم و سپس طبقه کارگر میآموزد که پاسخ سرنگونی کل نظام است و میفهمد که چگونه باید اقدام کرد. چنین تفکری حتی امروز هم در ذهن بسیاری از جوانان و کارگران مبارز و حتی پیشرو میچرخد؛ اما تجربه نشان داده که این روش درگذشته پاسخ نداده و در آینده نیز نخواهد داد، چه در ایران و چه در سطح بینالمللی. این برخوردها عموماً متعلق به گرایشهای آنارشیستی و شبه ـ آنارشیستیست که تاریخا شکست خوردهاند. این سیاستهای کاملاً افراطی کیلومترها ماورای آگاهی فعلی کارگران حرکت میکنند و خود را جایگزین طبقه کارگر مینمایند.
پاسخ دیگر این است که شرایط فعلا آماده نیست و باید به وضعیت موجود تمکین کرد تا زمان مناسب برسد. یعنی منِ کارگر پیشتاز که آگاه هستم، به جای تلاش برای ارتقاء آگاهی عمومی ضد سرمایهداری کارگران، با عذر اینکه آنها نمیفهمند و نمیپذیرند، باید فعالیت خود به سطح آگاهی فعلی آنان تنزل داده و در همان حد بمانم و فعالیت کنم تا مورد پذیرش آنان قرار گیرم. یعنی درواقع چیزیکه کارگران میگویند تکرار کنیم و دنبال همان مسائلی برویم که آنان میروند، مثلا در شوراهای اسلامی کار کنیم اما با خط رادیکال. تلاش کنیم در چهارچوب همین وضعیت موجود یکسری امتیازات بگیریم، وضع اندکی بهتر شود، رژیم چندرقازی به حقوقها اضافه کند، و ما هم تشکر کنیم و مبارزه را بههمین شکل ادامه بدهیم، چون وضعیت آماده نیست، کارگرهایی که ما مشاهده میکنیم آماده انقلاب نیستند، آماده تغییرات بنیادی نیستند. این روش درواقع تسلیمجویانه، فرصتطلبانه و کاملاً رفرمیستیست. از ایننوع اصلاح طلبان در میان کارگرها فراوان هستند، کسانیکه تحت تأثیر ایدولوژی هیئت حاکم قرار گرفتهاند، اصلاحطلبان جنبش کارگری که تمکین بهوضعیت موجود را موعظه میکنند و از پیشتازان میخواهند که برای پیشبرد مبارزه خواستههای خود را به وضعیت موجود تنزل دهند «وگرنه کارگران از ما رم میکنند». درست است که ما میدانیم حل مشکل در تغییر مناسبات سرمایهداریست اما در شرایط فعلی کارگران قادر بهدرک و پذیرش این مطلب نیستند و بهتر است فعلا آنرا در کشوهای مغزمان بایگانی کنیم تا زمان مناسبش برسد. حالا سئوال این است که آنزمان چهگونه و در چهتاریخی فراخواهد رسید؟
پاسخ این سئوال را روش سوم خواهد داد. روشی بهنظر ما مارکسیستی، که متکی به علم شناخت جامعه و علم تغییر جامعه است. این روش میگوید: درست است که طبقه کارگر درحال حاضر آمادگی ندارد، این را میپذیریم، اما چگونه باید طبقه به آگاهی لازم ضدسرمایهداری برسد.
دسته اول، که بهطورمجموع با طبقه کارگر قهر میکند: می گویند توده کارگران آماده نیستند، ماجرا را نمیفهمند. ما نخبگان هستیم که میفهمیم و متعجبیم که چرا بقیه مانند ما فکر نمیکنند، تا ابد هم که نمیشود منتظر ماند پس برویم و خودمان کار را تمام کنیم.
دسته دوم، هم که نمیخواهند قند در دل کسی آب بشود و ترجیح میدهند سلانهسلانه بهدنبال جنبش خودبهخودی کارگران حرکت کنند بهامید اینکه سرانجام روزی فرا خواهد رسید. حالا کی؟ و چهطور؟ بماند.
دسته سوم، میگوید: کارگران پیشتاز باید همواره در کنار توده ها باشند، باید در صف مقدم مبارزات، چه مبارزات صنفی و چه مبارزات دمکراتیک و غیره شرکت کنند و پرچمدار این مبارزات باشند. ما برخلاف موضع شبه ـ آنارشیستها جدا از تودهها نیستیم و در میان کارگرها کار میکنیم، اما مانند رفرمیستها و سندیکالیستها بهدنبال آنان راه نمیافتیم. ما تلاش میکنیم که آگاهی تودههای کارگری را به سطح آگاهی خودمان ارتقا دهیم. این کار سادهای نیست. نمیتوان آگاهی تمام کارگرها را یکشبه به سطح آگاهی سوسیالیستی، یعنی آگاهی خودمان بهعنوان گرایشهای پیشتاز کارگری رساند. درواقع، مسئله مقداری غامضتر و پیچیدهتر از این حرفهاست و همین اهمیت مبارزات ما بهعنوان پیشتازان را روشنتر میکند. ما باید درمیان تودههای کارگر باشیم، آگاهی آنان را با طرح شعارهای درست بهتدریج ارتقا دهیم، اما دستگیر هم نشویم، کشته هم نشویم. بنابراین باید از شیوه نوینی در سازماندهی استفاده کنیم و آن شیوه سازماندهی مخفیست. این شیوه مبارزه، فنیست که کارگران پیشتاز باید در بهکاربستن آن استاد شوند. این روش در خدمت تدارک انقلاب و ارتقاء آگاهی تودهها برای زمان مناسب یعنی دوران اعتلای انقلابیست. زمانیکه قدرت دوگانه در جامعه شکل میگیرد و طبقه کارگر که اینک اکثریت آن به آگاهی ضد سرمایهداری و لزوم سرنگونی این حاکمیت مجهز شده بهسمت کسب حاکمیت خود و سرنگونی نظام سرمایهداری حرکت میکند. بنابراین مسئله کلیدی دوران فعلی روش سازماندهی مخفی و ارتقا آگاهیها از طریق طرح مطالباتیست که از آگاهی کنونی کارگران حرکت میکند. ما بهکارگران پشت نمیکنیم و بهدنبال آنان نیز بهراه نمیافتیم. ما آگاهی فعلی آنان را بررسی کرده و میشناسیم و منطبق با آن آگاهیها را گامبهگام به درجه درک ضد سرمایهداری ارتقا میدهیم. روشیکه مارکسیستها در طول تاریخ از آن استفاده کردند و امروز هم ما باید در ایران از آن استفاده کنیم. باید سلسله مطالباتی را پیدا کرد که قدمبهقدم آگاهی کارگران را افزایش دهد، تا جایی که کارگران به طور عمومی بهاین نتیجه برسند که در تحلیل نهایی این نظام سرمایهداریست که باید سرنگون شود؛ و چهگونه چنین اتفاقی میافتد؟
کارگران در جریان پراتیک و عمل مبارزاتی بهچنین درکی خواهند رسید. بهعنوان مثال سندیکالیستها هرساله بهدنبال چانهزدن برسر دستمزدها هستند و باز سال دیگر این چرخه بلاانقطاع ادامه پیدا میکند. مارکسیستها با طرح شعار افزایش دستمزد بر اساس نرخ تائیدشده تورم توسط نمایندگان واقعی گارگران، این چرخه را درهم میشکنند. طبیعیست که چنین درخواستی مورد پذیرش سرمایهداران و حکومت حامی آنان قرار نخواهد گرفت و آنان باز برروی راهحلهای خود پافشاری میکنند که کارگران قبلا تجربه کرده و بیهودگی آنرا دریافتهاند. طرح این شعار و امتناع دولت از پذیرش آن سئوالی را در ذهن کارگران برمیانگیزد: پس راهحل دیگری وجود دارد که دولت خواهان آن نیست. چرا دولتی که خود را طرفدار ما معرفی میکند از قبول راهحلی به این سادگی که بهشکلی مسالمتآمیز هم مطرح شده سرباز میزند؟ و این سئوال طلیعه آگاهی بیشتر ضد سرمایهداریست. ما از سطح مطالبه فعلی مبنی بر افزایش دستمزد بهعنوان یک خواسته صنفی حرکت کردیم اما مانند سندیکالیستها در حد چانهزنی باقی نماندیم. مطالبه را بهشکلی جدید مطرح نمودهایم که قابل درک و ارتقادهنده آگاهی فعلیست. این آگاهی در عمل اجتماعی ارتقا پیدا کرده، درنتیجه مفهومی تجریدی و غیرقابل درک برای کارگران نیست.
کارگران پیشتاز در برنامه کمیته اقدام کارگری سلسله مطالباتی از این دست که در واقع برآمده از تجربه عملی خود آنان در چنددهه گذشته بوده است مطرح کردهاند. هدف این مطالبات که مطمئنا در سیستم کنونی موجود امکان دستیابی به آن تقریبا غیرممکن است، و اگرهم بهدست آید چندان پایدار نخواهد بود اینست که کارگران اندکاندک به درک ضرورت سرنگونی سیستم موجود برای تحقق مطالبات خود رسیده و در جهت سازماندهی عمل آن حرکت کنند. امیدوارم این توضیحات ابهامات دوست کارگری را که سئوال پرسیده بود روشن کرده باشد. باتشکر.
سخنرانی مازیار رازی در جلسه کلابهاوس
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
۱۱ فروردین ۱۴۰۳