مقدمە!
طبقه کارگر ایران و روزجهانی کارگر!
بعداز تشکیل حزب کمونیست ایران در انزلی، برای اولین بار در تاریخ طبقه کارگر ایران اول ماه می مطرح شد. حزب کمونیست، در دو سند آوردە که «برای اولین بار جشن اول ماه می در سال ١٢٩٨ » و «با شکوه» برگزار شدە است.
در اسفند ماه سال ۱۲۹۹ رضاشاه بیانیەای تحت عنوان «حکم میکنم» صادر کرد که در آن در چند شهر از جمله تهران حکومت نظامی برقرار کردە است.
با وجود این سال ١٣٠٠ در اوج قدر قدرتی رضا شاە قلدر، قبل از ١١ اردیبهشت، پیشەوری در مورد اول ماه می دو مقالە در روزنامە حقیقت (اورگان شورای مرکزی اتحادیەهای کارگری) منتشر کرد.
همین امر سبب گردید، که محمـد دهگان و اعضای شورای مرکزی اتحادیەهای کارگری تصمیم بگیرند کە اول ماە می آن سال را با راه پیمایی «تظاهرات» در خیابان، طبقه کارگر و سایر زحمتکشان را با چنین روزی آشنا کنند.
تظاهرات کارگران در ١١ اردبیهشت چنان شجاعانە و بی باکانە برگزار شد که حتا بازاریان مغازەها را بسته و به آنها پیوستند. اما متأسفانه سالهای بعد، برگزاری اول ماە می در خیلی از مراکز و شهرهای کارگری نیمە مخفی و گاهی در خانەای رفیقی و گاهی در کوەها بیرون از شهر برابر قرار قبلی برگزار میشد. با تصویب قانون سال ١٣١٠ رضا شاه، که مشهور است به (قانون سیاه) برگزاری روز جهانی کارگر نیز ممنوع شد.
در اینجا لازم است که اسامی فعالین کارگری آن سالها را، افرادی که سالهای بعد نیز تلاش کردند، تا اعتراضات طبقه کارگر را به گوش همە برسانند، ستمگر، ستم و استثمار را افشا میکردند، زندانی و شکنجە شدەاند، دوباره بنویسیم تا از آنها قدردانی شدە باشد.
محمـد دهگان، پیشەوری، لامع، مهدی حقیقت، حسن مسگرزادە، شیخ رسول، شاطرعلی خلج، محمـد تقی ناصحی، حسین امید، عباس مصداقی، استاد محمـد بنا، استاد میرزا علی طرفدار، رضا پا برهنە، آقا کوچولو و خیلیهای دیگر.
در دهە بیست تا سی و دو (١٣٣٢) متأسفانه اول ماە می چند جانبه زیر فشارهای از طرف دولت، حزب تودە، و مخالفین حزب تودە قرار گرفت. بعداز سال ١٣٣٢ نیز تا سال ١٣۴٨ روز جهانی کارگر، به ندرت یاد آوری شدە است.
اول ماە مەی سال ١٣۴٨
اول ماه می همیشه در میان بخشی از طبقه کارگر ایران، بخصوص کارگران چاپ، نفت، کفش و سندیکاها و اتحادیههای کارگری در زمانهای متفاوت مطرح بودە است.
دولتهای ایران اجازه ندادهاند که کارگران علنا در این روز جشنی بر پا کنند و یا آن را به رسمیت بشناسند. سایه شوم اختناق و سرکوب طبقاتی همواره طوری بوده که بخشهای زیادی از طبقه کارگر اصلا با این روز آشنایی نداشتند.
من خودم به عنوان کارگری که با حداقل آگاهی سیاسی وارد کارخانه شده بودم هر چند اسم این روز را شنیده بودم اما تا سال ١٣۴٨ آشنایی کاملی با آن نداشتم، حتا نمیدانستم که این روز مصادف است با ١١ اردبهشت. هیچگاه هم تبلیغی برای آن ندیده بودم، تا من هم آن را به میان کارگرها ببرم.
در تعطیلات نوروزی سال ۱۳۴٨ به خانەی رفقای که در آن زمان آشنا شدە بودم میرفتم و سال نو را تبریک میگفتم. در همان اوایل فروردین به خانه حسن ومهری رفتم. حسن تراشکار بود و برای یک تراشکاری کار میکرد و مهری کارگر داروگر بود. به محض اینکه به خانه آنها رسیدم هر دوی آنها با شور هیجان گفتند:«جمعی از کارگران چاپ و کفاشیها و صنفهای دیگر میخواهند که اول ماه می در تهران تظاهراتی راه بیندازند. اما هنوز برنامه کامل آنها روشن نیست.»
آن شب حسن و مهری مطالب فراوانی در مورد روز جهانی کارگر، (مطالبی که من از آنها بی خبر بودم) برای من تعریف کردند. من شرمم میآمد که از آن همە مسایل کارگری بی اطلاع بودەام.
همزمان با خبر برگزاری تظاهرات روز جهانی کارگر، محفل مطالعاتیی که رفیق بهروز نابت سازماندهی کردە بود، و اکثر کارگر بودیم، در یک نشست تصمیم گرفتیم که ما کارگرهای عضو محفل باید در محل کار و در رفت و برگشتها اهمیت این روز را به همکارانمان یاد آوری کنیم. اما به طوری که لطمەای به امنیت ما وارد نکند.
در اولین روزی که بعداز تعطیلات به کارخانه برگشتیم، خبر تظاهرات در روز کارگر را با حسین و عباس و اسلامیان در میان گذاشتم، عباس خودش خبر داشت و صحت آن را تأیید کرد. در رفت و آمدها و صحبت کردن فعالین کارخانه، تصمیم گرفته شد باید روز جهانی کارگر در کارخانه درخشان و قرقره زیبا نیز تبلیغ کنیم.
بعداز این تصمیم روز بعد حسین و چند نفر از کسانی کە با اسلامیان و عباس در ارتباط بودند توانستە بودند در دستشوئیها، راهروها، و درانبارها روی عدلهای کالاهائی که آماده تحویل بود شعارهای از قبیل:«زنده باد اول ماه می روز جهانی کارگر» یا «اول ماه مه روز جهانی کارگر باید تعطیل رسمی گردد» نوشته بودند. هنگام ظهر کە همدیگر را دیدیم همە فکر میکردیم کە کارها دارد خوب پیش میرود. بە ویژە عباس که خودش سرپرست بود، خیلی خوشحال بود. چون او شنیدە بود که خیلی از سرپرستها و کارگران با سواد از این مسئلە تظاهرات در ١١ اردیبهشت خبردار شدەاند. در حالیکه ما خوشحال بودیم و دورهم داشتیم نهار میخوردیم اسلامیان آمد و گفت:«خبر شعار نویسی به گوش شکرچیان رسیدە و از نگهبانها خواستە کە همە شعارها را پاک کنند و بگردند ببینند چە کسانی ماژیک همراە دارند آنها را بگیرند و بە ژاندارمری ببرند، همچنین عباس چاقوکش را صدا زدە و چیزهای بە او گفتە است، احتمالا عباس چاقو کش نیز مراقبتهای را انجام خواهد داد. من پیشنهاد میکنم که ادامه ندهید تا اینجا هم خیلی خوب بودە است.»
اسلامیان توصیە کرد کە ماژیکها سریع از بین بروند. عباس خندیدە و بە او جواب داد:«در همەی قسمتهای این کارخانە چیزی کە زیاد است ماژیک است، در این مورد نمیتوانند هیچکاری بکنند و یا کسی را متهم کنند به داشتن ماژیک. اما چون حساس شدەاند من هم موافقم کە باید تبلیغات فقط نزد کارگران قابل اعتماد و شفاهی انجام بگیرد و آن هم بە عنوان شنیدن خبر از رادیو و یا جاهای مختلفی در سطح جامعە بیان گردد.»
محفل مطالعاتی ما تصمیم گرفت که باید در تظاهرات شرکت کنیم و حتا برای آن روز، تدارکاتی از قبیل (شعار نویسی و همراه داشتن ماژیک که روی بعضی تابلوها شعارها را بنویسم) داشته باشیم.
حسن و مهری توانسته بودند که در زیر زمین خانەاشان روی پارچه سفیدی با خط زیبایی بنویسند “زنده باد اول ماه مه روز جهانی کارگر” و دو چوب برای آن هم تدارک دیده بودند. دو رفیق دیگر حمید و ثریا طبق تصمیم قبلی قرار شد مستقیم بە در دانشگاە بروند، چون این دو رفیق معلم و دانشجوی اخراجی بودند.
حسین و من قرار شد با پلاکارت بە میان صف کارگران برویم. مهری حاملە بود و قبول نکرد کە شرکت نکند، بنابر این حسن و مهری هم در صف مردم در پیادە روها بە سمت دانشگاە بروند.
روز پنجشمبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۴٨ از اول صبح چند نفر از کارگران قدیمی چاپ و اتحادیەهای کفاشها. دوزندگان، سوزن بافان، خبازان و اتحادیەهای دیگر توانسته بودند که در میدان کارگر قزوین (میدان کارگر) تجمع کنند. اما از ساعت هشت صبح به بعد تمام راههائی که به میدان کارگر و خیابان کارگر منتهی میشد تحت کنترل پلیس قرار گرفته بود. زمانی که ما به میدان کارگر رسیدیم، پاسبانها مانع رفتن ما و عدهای دیگری که قبل از ما بە آنجا رسیدە بودند شدند و نگذاشتند وارد میدان شویم. تعداد کارگرانی که با پلاکاردهایشان در وسط میدان بودند و مرتب شعار میدادند:« کارگران به ما بپیوندید» بیش از ۵۰ نفر نبودند. آنها در وسط میدان در محاصره پلیس قرار گرفته بودند.
جمعتی که در پیادە روهای اطراف میدان بودند مرتب زیادتر میشد. عدەای حدود ٢٠ نفر از جمعیت، میخواستند که با شکستن صف پاسبانها وارد میدان شوند. همەی پاسبانها به آن طرف رفتند، در نتیجه راهی باز شد عدەای زیادی وارد میدان شدند و من و حسین هم جزو آن عدە بودیم و بلافاصله پلاکارت را باز کردیم.
نیم ساعت به همین ترتیب گذشت، تعداد کارگران در میدان به بیش از ٣٠٠ نفر رسید، پلاکاردهای بیشتر علم شدند. شعارهای روی مقوا به تعداد زیادی در دست کارگران وسط میدان بود. دقایق هر چی جلوتر میرفت، تعداد کارگران در وسط میدان بیشتر میشد. فعالین سندیکاها از قبل تصمیم گرفتە و به همە ابلاغ کردند. که در طول خیابان کارگر به سمت میدان ۲۴ اسفند و از آنجا به سمت دانشگاه خواهند رفت و در جلو دانشگاه تهران قطع نامەای صادر خواهد شد.
در ظاهر پلیس مانع راە پیمایی کارگران نشد. اما مانع بودند کە مردم بە صف آنها وارد شوند. حرکت کارگران به سمت شمال پلیس را کمی گیج کرد و در آن زمان عده دیگری نیز وارد صف کارگران شدند. جمعیت پیادە روها همچنان در حال افزایش بود. اما صف پاسبانها کە همراە با کارگران در حرکت بودند مانع ورد همە مردم بە خیابان بود. تک و توکی کارگر از فرصتی استفادە کردە و از لای دو پاسبان بە میان صف میآمدند. صف کارگران بیشتر و بیشتر میشد. شعارها خشونت آمیز نبود و اکثر در مورد روز جهانی کارگران و مسایل کارگری بود.
وضع ما طوری بود اگر هرگونە تغیری ایجاد میشد، بین ما و مردمی که در پیادە روها در حرکت بودند، فاصله ایجاد میشد. در ضمن مردم پیادە روها عجله به خرج میدادند که زودتر به جلو دانشگاه برسند، آنها غافل بودند از اینکه اگر آنها صف کارگران داخل خیابان را تنها بگذارند، نیروی که مراقب آنها بود آزاد خواد شد و به راحتی به صف کارگران که در خیابان در حرکت بودند حمله خواهند کرد.
در میدان باغشاه جلو حرکت کارگران گرفته شد. میدان باغشاە مملو بود از پلیس. معلوم بود کە بە پلیس دستور تازەای رسیدە است. ناگهان شهربانی از سمت باغ شاە به صف تظاهر کنندگان حمله کردند و سعی داشتند صف را بهم ریخته و مانع ادامه تظاهرات شدە و فعالین اتحادیەها را که بیشتر در جلو صف بودند دستگیر کنند.
کارگران بیش از بیست دقیقە مقاومت کردند. پلیس ناچار از باطوم و گاز اشک آور استفاده کرد. ماشینهای آتشنشانی و آمبولانس هم رسیدند، تعدادی از کارگران و حتا عدەای از جمعیت پیادە روها ضربەهای سختی بە سر و بدنشان وارد شدە بود. کارگران چارەای نداشتند و برای اینکە دستگیر نشوند و عدە بیشتر زیر چماق و باتوم پلیس نروند تاکتیکی میبایست متفرق شوند، لذا بهمدیگر میگفتند «وعدە ما جلو دانشگاه.»
منیره و امیریه دو محله در سمت شرقی خیابان کارگر هستند که دارای کوچههای زیادی می باشند. عدە زیادی از جمعیت از کوچە و پس کوچەهای منیرە و امیرە بە سمت دانشگاە حرکت کردند و پلیس دیگر نیروی نداشت تا مانع آنها شود. همە نیم ساعت بعد روبروی در دانشگاە بودیم. همەی آن پلاکاردها دوبارە جلو در دانشگاە بالا رفتند، شعارها با صدای رساتری داده میشد. بعضی از فعالین کارگری به نوبت میرفنتد روی بلندی جلو در دانشگاه و سخنرانی میکردند. اما حرفهای آنها کمتر مفهوم بود. در خیابان انقلاب تا میدان ٢۴ اسفند جمعیت بیش از ۵ هزار نفر بود. نزدیک به ٢٠٠٠ نفر از آن جمعیت در جلو درب وردی دانشگاه تهران بود. اکثریت آنها کارگر و دانشجو بودند. جمعیت در خیابان و پیادە روهای جلو دانشگاە نیز خیلی زیاد بود.
دانشجویان پلاکاردهای زیادی را به میلههای دانشگاه آویزان کرده بودند. قطعنامهای خوانده شد. صدا به همه جمعیت نمیرسید. مواد آن قطعنامە را من هرگز نتوانستم پیدا کنم.
بە نظر من اول ماە مە سال ۱۳۴٨ اهمتش برابر است با روز جهانی کارگر در سال ١٣٠٠ هردو روز روزهای موفقی در تاریخ مبارزاتی طبقه کارگر ایران بودەاند.
گزیدەای از خاطراتم؛ به مناسبت روز جهانی کارگر سال ١۴٠٣ و برای اولین بار منتشر میشود.
ـ
مظفر گودرزی