شاپور احسانی راد را از دور میشناسم. یک فعال کارگری شناخته شده علیه کارمزدی و استثمار انسان و استبداد و نابرابری انسانها است. برای ایشان احترام بسیاری قائلم.
در کامنتی در پاسخ به مطلب اخیر من نوشته است: “بیشتر مواقع جنگ گرگها باهم به نفع قطب سوم خواهد شد، فعلا مردم هیچ عاملیتی در شروع یا مانع شدن از جنگ ندارند به عبارتی هیچکاره اند بنابراین موضع گیری له یا علیه آن کاربردی ندارد فقط باید دید چه اتفاقی خواهد افتاد. ولی بطور واقعی هر نیرویی باعث تضعیف حکومت شود به نفع مردم ستمدیده و جان به لب رسیده است.”
این تزها عمیقا خطرناک و پاسیویستی اند. به چند نکته در این باره باید اشاره کرد:
١-برخلاف تصور این دوست گرامی”جنگ گرگها” و یا دقیقتر بگوئیم جنگ دو نیروی تروریست هرگز به نفع قطب سوم، یعنی نیروی آزادیخواهی و برابری طلبی و کمونیسم، نبوده و نیست. بر عکس، مردم عادی، آزادیخواهی، برابری طلبی و انسانگرایی جامعه، قربانیان مستقیم و غیر مستقیم جدال این نیروهای تروریست و جنایتکار هستند. مثالها متعدند، به عراق و افغانستان و ایران و سوریه و لیبی و غزه و لبنان نگاه کنید. همانطور که خود تروریسم و میلیتاریسم کور و ضد انسانی است، جنگ تروریستها نیز کور و ضد انسانی است. واقعیت این است که جدالها و کشمکشهای جاری تنها دارای دو قطب نیست. نیروی سومی، خارج از دو قطبی کشمکش تروریستها، وجود دارد. منفعت خودش را دارد. اهداف و آرمانها و ایده آلهای خودش را دارد. علاوه بر این، سیاستی که این جنگ را در “بیشتر مواقع” به نفع “قطب سوم” میداند، منطقا می بایست “بیشتر مواقع” مدافع جنگ تروریستها باشد و نه مخالف آن. و در این شرایط که کشمکش میان تروریسم دولتی اسرائیل و تروریسم اسلامی در فاز جدیدی قرار گرفته است، تنها به معنای همسویی با تروریسم دولتی اسرائیل و متحدین اش است. دردناک است که یک فعال کارگری ناخواسته به بهانه “تضعیف رژیم” در کنار این ماشین کشتار و جنایت و نسل کشی قرار گیرد.
٢-شاپور احسانی راد گرامی میگوید: “هر نیرویی باعث تضعیف حکومت شود به نفع مردم ستمدیده و جان به لب رسیده است.” ظاهر این تز پسندیده است. مگر میشود نیرویی که سالها برای سرنگونی رژیم اسلامی جنگیده است، تضعیف رژیم اسلامی را به نفع “مردم ستمدیده” نداند؟ چطور میشود ما که در این چهل و چند سال جنگها کرده ایم، زندانها رفته ایم، اعدامها شده ایم، و هر روز از هر مجرایی برای سرنگونی رژیم اسلامی مبارزه کرده ایم و میکنیم، تضعیف رژیم اسلامی را به نفع خود ندانیم؟ اما نه! متاسفانه مسائل پیچده ترند، چند وجهی ترند. به ظرافتهای بسیاری باید پرداخته شود. مساله این است که اگر رژیم در مواجهه با مردم، در جدال با جنبش آزادیخواهی تضعیف شود، در نبرد با زنان و جوانان و کارگران ومعلمان و پرستاران و بازنشستگان جامعه تضعیف و عقب رانده شود، امر سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی توسط خود مردم بپاخاسته به پیش برده شده است. جامعه به روز شیرین سرنگونی حکومت آدمکشان اسلام و سرمایه نزدیک تر شده است. این تغییرات، این تضعیف رژیم اسلامی محصول اراده مستقیم و مبارزات مردم است. در این معادله تضعیف رژیم، به معنای قدرتمند شدن اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی و سوسیالیسم است. اما در شرایط کنونی، در شرایطی که ما در بالا، شاهد جدال و تشدید کشمکش خونین دو نیروی تروریست هستیم، تضعیف هر کدام از طرفین این جدال الزاما به معنای تقویت نیروی سوم، تقویت اردوی آزادیخواهی نیست. و نه تنها این جدال و تشدید آن به نفع “مردم ستمدیده و جان به لب رسیده” نیست، بلکه برعکس در شرایطی مبارزه آنها برای سرنگونی رژیم اسلامی را دشوارتر و خونین تر میکند. رژیمی که سرنگون نشده باشد، هر چه هار تر برای بقاء خود به جان جامعه می افتد. دوست گرامی آیا شرایط پس از جنگ ارتجاعی ایران و عراق را به یاد دارید؟ در پس آن جنگ هم رژیم اسلامی تضعیف شد، اما وحشیانه تر به جان مردم افتاد. یک لحظه اعدامهای سال شصت و هفت را به یاد بیاورید، این تزها را بدور خواهید ریخت. علاوه بر این شما یک فعال کارگری هستید.آیا فراموش کرده اید که چه تعداد از فعالین و رهبران کارگری ، چه عزیزانی، در شرایط جنگ ایران و عراق زندانی و بعضا به چوبه های دار آویخته شدند؟ آیا فضای میلیتاریزه شده جامعه در پس جنگ را فراموش کرده اید؟ آن جنگ برای اوباش اسلامی یک مائده آسمانی بود. امروز هم همینطور است، هر چند که توازن قوا به شدت در چند سال اخیر و در پس خیزش توده های مردم تغییر کرده است.
٣-پس از این تزها به تز عمیقا پاسیفیستی ایشان در قبال شرایط کنونی می رسیم. میگوید: “فعلا مردم هیچ عاملیتی در شروع یا مانع شدن از جنگ ندارند به عبارتی هیچکاره اند بنابراین موضع گیری له یا علیه آن کاربردی ندارد فقط باید دید چه اتفاقی خواهد افتاد.” ساده است، راه دوری نباید رفت، جوهر این تزها تسلیم اردوی آزادیخواهی و کارگر و کمونیسم جامعه به وضع موجود است. پرچم سفیدی است در مقابل شرایط خونین کنونی. سلب مسئولیت از خود در قبال شرایط دهشتناک در حال شکل گیری است. چند سئوال: آیا موضعگیری بلشویکها را در قبال جنگ جهانی به یاد دارید؟ آیا شعار “نان، صلح، آزادی” را به خاطر دارید؟ در زمان آن جنگ، سیاست بلشویکها سازماندهی کارگران و سربازان و ایجاد شوراهای سربازان و کارگران و مقابله با جنگ خونین امپریالیستی در کنار مبارزه برای سرنگونی رژیم حاکم بود. هیچ بلشویکی به بهانه “تضعیف حکومت خودی” به دفاع و یا همسویی با نیروهای متخاصم بر نخاست. تحت لوای این تزهای پوشالی که جنگ باعث تضعیف رژیم تزار میشود، در کنار دول امپریالیستی رقیب قرار نگرفت. برعکس، شعار “نه به جنگ” را به خواستها و مطالبات خود افزودند و توانستند بر ضد جنگ طلبی طبقات حاکم، توده کارگر و سربازان را بسیج کنند و در نهایت با سرنگونی رژیم کرنسکی کشور را از جنگ خارج کنند. شاپور عزیز در ادامه میگوید: “موضع گیری له یا علیه آن کاربردی ندارد” باید پرسید چرا؟ چرا نمی توان و نباید در مقابل موج تبلیغات اردوی راست سلطنت طلب و پرو اسرائیل و مدیای نوکر و جیره خوار جهان معاصر ایستاد و موضعگیری کرد؟ چرا باید “فقط باید دید چه اتفاقی خواهد افتاد”؟ این دیگر چه موضعی است؟ تلخ است، شاهد چنین سیاستهایی در صفوف فعالین رادیکال کارگری باشیم. آیا سیاست ما در قبال دوران پس از جنگ سرد را به یاد دارید؟ ما تسلیم نشدیم! ایستادیم، در مقابل موج دستگاه تبلیغاتی پیروزمندان جدال دو ابر قدرت ایستادیم، آزادیخواهی و سوسیالیسم را نمایندگی کردیم.
آیا باید قطع امید کرد؟ من هنوز امیدوارم!
علی جوادی