پروین کابلى …
در سالهای اخیر گسترش مبارزات کارگران و زحمتکشان در ایران در تقابل با کارفرمایان و جمهوری اسلامی، هر روز بیشتر از دیروز خود را به رسانه ها و خیرهای مهم تبدیل کرده است. این حضور مبارزاتی طبقه کارگر علیرغم ممنوعیت تشکل و تحزب و سرکوب مستمر و فقر اقتصادی ممکن شده است. مبارزات کارگران در هفت تپه و بحث مجمع عمومی در کنار آن به یکی از ارشمندترین مبارزات این دوره تبدیل شد و به عنوان یک دستاورد مهم در تاریخ جنبش کارگری ایران باید از آن نام برد. بسیاری از کسانی که این مبارزات را رهبری و هدایت می کنند امروز جزو رهبران محبوب و چهرهای شناخته شده ای در مبارزه علیه جمهوری اسلامی نیز هستند.
اما این اولین بار نیست که طبقه کارگر با رهبران آگاه و پیشرو به میدان می آید. تاریخ جنبش کارگری در ایران صحنه حضور رهبران عملی کارگران در اعتصابات و اعتراضات و مقاطع مختلف بوده است. رهبرانی که چه توسط رژیم پهلوی پدر و پسر و چه توسط جمهوری اسلامی، به طرق مختلف سرکوب و ناپدید یا تبعید و یا به جوخه های اعدام سپرده شده اند. در آستانه ی روز کارگر باید یاد کنیم از یکی از رهبران لایق و جوان مبارزات کارگری، جمال چراغ ویسی که در سال ۱۳۶۸ به دست جلادان اسلامی اعدام شد. اما راه او و رهروان او هنوز برای تحقق یک دنیای برابر و رهایی انسان از ستم و بردگی هنوز ادامه دارد.
در دهه ۶۰ شمسی در شرایطی که در سراسر ایران وحشت جمهوری اسلامی همه را به سکوت وادار نموده بود، در بخشی از شهرهای کردستان از اشنویه تا سنندج کارگران و رهبران کارگری توانستند ابراز وجود نمایند و حضور طبقاتی خود را در روز اول ۱۱ اردیبهشت روز کارگر در چندین سال پیاپی به نمایش بگذارند.
از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ روز کارگر نه تنها بعنوان روزی برای اعتراض و تجمع بلکه روز قدرنمایی و حضور در کوچه و خیابانها بود. از همان ساعت اولیه این روز بطور نمونه شهر سنندج تقریبا به حالت نیمه تعطیل در می آمد و در محلات کارگر نشین اطراف شهر مردم این روز را به هم تبریک می گفتند، به منازل همدیگر سرمیزدند و به جشن و شادی می پرداختند. در سال ۱۳۶۶ در گردهمایی پاساژ عزتی در شهر سنندج علیرغم همه تدابیر امنیتی رژیم متینگی باشکوه با بیش از ۱۵۰۰ نفر برگزار گردید. در این مراسم ها قطعنامه و سخنرانی های از سازمانیابی تا محیط زیست و موقعیت نابرابر زنان، کار کودکان، بیمه های اجتماعی و غیره مورد بحث و گفتگو قرار می گرفت. آنچه که ویژگی برجسته این تجمعات بود حضور وسیع زنان و خانواده های کارگری بود که خود در امر بسیج این متینگ ها فعالانه شرکت می کردند. قطعنامه های به جا مانده از این دوره نشان از یک طبقه آگاه به وضعیت اجتماعی و سیاسی خود دارد که به مانند رهبر در این قطعنامه ها تمام مسائلی که بعنوان موانع در مقابل پیشروی قرار دارد نام برده می شود. کارگران در این قطعنامه ها خواهان تعطیلی کار در روز جهانی کارگر، برسمیت شناختن تشکلهای کارگری، ممنوعیت کار کودکان زیر ۱۸ سال، ممنوعیت قطعه کاری و کار کنتراتی، بیمه بیکاری، برابری دستمزد زنان و مرد در مقابل کار مشابه و برابری زنان در کلیه شئون اجتماعی، آموزش رایگان برای همه ی کودکان، ایجاد امکانات رفاهی برای زنان هنگام بارداری و ایجاد رختشویخانه های عمومی و … شده بودند. این لیست بسیار طولانی تر می باشد.
یکی از چهره های شناخته شده و رهبر این پیشروی جمال چراغ ویسی کارگر جوانی بود که در اردبیهشت ۱۳۶۸ در مراسم سالن تختی شهر سنندج سخنرانی نمود. در این سخنرانی این رهبر جوان با یک جهانبینی کمونیستی، درایت سیاسی و طبقاتی از مجمع عمومی بعنوان کانونی برای بحث و مشورت و تصیم گیری اسم می برد و در ادامه این سخنرانی به تاریخ رشد و حرکت طبقه کارگر، فروش نیروی کار و اجتماعی بودن حرکت انسان، آگاهی طبقاتی و متشکل شدن بعنوان نیروی حرکت بسوی آینده اسم می برد.
مزدوران رژیم که از گسترش و نفوذ وی و برگزاری گردهمایی های روز کارگر به وحشت افتاده بودند حدود یکماه بعد از ۱۱ اردبیهشت ۱۳۶۸ جمال را در سنندج دستگیر کردند. جمال این رهبر کارگری تا مدتها زیر شکنجه های شدید به مقاومت پرداخت و در دی ماه همان سال اعدام گردید و جنازه وی شبانه در اطراف شهر قروه در گورستانی که به “خاوران کردستان” مشهور است همراه ۱۶ نفر دیگر که دو نفر از آنها دو دختر ۱۷ ساله بودند مخفیانه به خاک سپرده شد. رژیم از ترس خشم کارگران و مردمی که جمال را می شناختند تا اردبیهشت یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۹ جرئت نکرد که خبر اعدام جمال را منتشر کند.
خبر اعدام جمال چراغ ویسی موجی از خشم و نفرت را در میان مردم برانگیخت. اعدام او فقط نشان داد که جمهوری اسلامی با چه خشونتی با مبارزه متحدانه کارگران روبرو می شود. در گرامیداشت یاد جمال چراغ ویسی و مبارزه متحدانه او و رفقایش جا دارد که بار دیگر سخنرانی او را مروری کنیم و به او درود بفرستیم. زنده باد یاد رفیق جمال چراغ ویسی!
***
متن سخنرانی جمال چراغ ویسی در سالن ورزشی تختی سنندج در اول مه ۱۳۶۸
“رفقای کارگر! خوش آمدید، امروز روز جهانی کارگر و جشن جهانی خودمان است. جشن روز کارگر بر همه ما پیروز باد. همانطور که رفیق مجری برنامه اعلام کرد، قرار بود که رفیقی دربارهٔ مجمع عمومی صحبت کند، مجمع عمومی با تعریف ساده یعنی اینکه امروز روز جهانی کارگر ما به دور هم جمع شویم و در این رابطه بحث و گفتگو کنیم.مجمع عمومی با تعریف ساده یعنی جمع شدن تعدادی کارگر در محل و مکان مشخصی که روی مسئله ای مشخص که قبلا تعیین شده و یا تعیین میشود به بحث پرداخته و تصمیم بگیرند و به نتیجهای درست برسند. انسان موجودی اجتماعیست یعنی در اجتماع و در جمع شدن انسانها بدور هم که آنها میتواننند نیازهایشان را برآورده کنند مثلا اگر احتیاج به نان دارند باید دور هم جمع شوند و دست در دست هم بگذارند تا بتوانند نانی را تهیه کنند و اگر رنجی هست همه با هم در کنار هم میکشند.
مجامع عمومی ما کارگران باید حربهای و ضامنی باشد برای گرفتن حق و حقوقمان و ما امروز در روز جهانی کارگر اعلام میکنیم، افزایش دستمزدهایمان، کاهش ساعت کار، استفاده از امکانات بهداشتی و درمانی، حق بیمه بیکاری، جلوگیری از اخراج کارگران و صدها و هزاران خواستی که نسبت به آنها کم کاری شده و یا به فراموشی سپرده شده است مطالبات ما هستند و باید تأمین گردند. اگر ما بخواهیم به این خواستها برسیم، و بخواهیم زندگی کنیم و خواستههایمان را بگیریم، تنها و تنها به کمک جمع شدنمان و با تکیه به مجمع عمومیمان امکانپذیر است.
تاکنون و در طول تاریخ، از روزی که کارگر قدم به میدان جامعه گذاشته و نیروی کارخود را بفروش میرساند تا با آن زندگی کند، نمونههای زیادی داریم که کارگر چیزی برایش مطرح بوده و یا برایش مطرح شده و زمانیکه خواسته است مسئله را به تنهایی حل کند سرکوب و یا اخراجش کرده باشند، یا حداقل جوابش را ندادهاند. نمونههایی هم داریم که کارگران باهم چیزی برایشان مطرح بوده یا ظلمی به آنها شده ولی توانستهاند با هم مسئله و مشکل را حل کنند. مجمع عمومی چیز عجیب و غریبی نیست، چیزی نیست که خیلی خیلی از ما دور باشد. همین جمع خودمان را در نظر بگیریم تعدادی کارگر و تعدادی از خانوادههای کارگری و زحمتکشی هستیم که بدور هم جمع شدهایم و میخواهیم یادی از روز اول ماه مه ٨۶ بکنیم این روز را به بلند گویی برای طرح خواستههایمان و رسیدن به آنها تبدیل کنیم. و به این دلیل از ساعت ۳ در اینجا تعدادی کارگر که از مسائلمان بگوییم و مطالباتمان را بیان کنیم، این خود برای ما مجمع عمومی است. مجمع عمومی برای ما ناآشنا نیست، ما در محل کارمان، در محل زیستمان در میان خانوادههایمان مجمع عمومی داریم و به شیوههای متفاوت و بدلایل مختلف دور هم جمع میشویم، وقتی ۶ کارگر در کارگاهی باهم کار میکنند و با هم از مسائلشان صحبت میکنند و تصمیم میگیرند این خود مجمعی میباشد. باید بگویم چیزی که به مجمع عمومی رسمیت میدهد و آنرا تثبیت میکند، تنها و تنها منظم بودن و همیشگی بودن آن است. اگر ما هر روز ١٠ ساعت باهم کار میکنیم میتوانیم در روز هم نیم ساعت و در ماه دو روز و یا حداقل ٢ ساعت دورهم بنشینیم و از مشکلاتمان بگوییم. اعتبار و رسمیت دادن به مجمع عمومیمان در گرو منظم و بطور همیشگی گرفتن آن میباشد. اما ما اغلب وقتی کارفرمایی میخواهد ساعات کار را طولانی و یا دستمزد را کم کند، با عجله مجمع میگیریم. از آنجا که نمی توانیم مسئله را خوب بررسی کنیم و ارزیابی مشخصی بکنیم و تصمیم قاطعی بگیریم، حرفهایمان میماند و نمی توانیم حقوقمان را بگیریم. البته مجمع عمومی تنها مختص کارخانهها و کارگاههای بزرگ نیست، ما حتی در کارگاههای کوچک هم میتوانیم مجمع بگیریم. در کارگاههای کوچک میتواند شکل مشخصی از متحد بودن کارگران باشد، به چه شیوهای؟ وقتی شهر خودمان سنندج را میبینیبم، در خیابانها و کوچههای آن صدها کارگاه خصوصی کوچک وجود دارد، از مکانیکی و جوشکاری و نجاری گرفته تا صافکاری و نقاشی و سایر رشتههای دیگر این کارگاهها ساعات کار مشخص ندارند و از امکانات زیستی، بهداشتی برخورد دار نیستند، دستمزدها در آنها پایین است، قانون کاری که در این کارگاهها حاکم است قانون کاری است که کارفرما خود تعیینکرده و نه حتی قانون کار خود دولت و ادارهٔ کار و از قانون کار ما کارگران در این کارگاهها خبری نیست. کارفرما به شیوهای که برایش سازگار باشد و به نفعش باشد عمل میکند، کاری به این ندارد که من چگونه زندگی میکنم، اگر ما کارگران کارگاههای خصوصی بتوانیم بدور هم جمع شویم و مسائلمان را بازگو کنیم و مشکلاتمان را بیان کنیم و تشکلی بنام سندیکا، اتحادیه، دفتر نمایندگی و یا هر اسم دیگری بوجود آوریم، این در واقع همان چیزی است که اکنون به نفع ماست و معضل ما کارگران را میتوان جوابگو باشد. ما باید در جاهایی دور هم جمع شویم.
و باهم بحث و گفتگو کنیم و ما مسائلمان را مطرح کنیم و بتوانیم مثلا تعاونی مصرف بوجود آوریم، تعاونی مصرفی که بتواند حداقل کمکی بکند به مسایل معیشتی ما و وسایل و ارزاق عمومی و مایحتاج عمومی ما را به قیمت دولتی در اختیارمان بگذارد. به محلههای اطراف شهرمان نگاه کنیم، شهرسنندج هم اکنون نمونه بارزی است برای نشان دادن وضعیت مشخص ما کارگران، محلاتمان از عباس آباد تا کانی کوزهله و تا حاجیآباد و زورآباد و تا دهها و صدها محله دیگر نمایانگر محرومیت ما از امکانات ابتدایی و اساسی زندگی هستند. حتی چند قطره آب برای تر کردن زبان خشکتان پیدا نمیکنید. برای صد و حتی دویست خانه یک شیر آب عمومی وجود دارد که برای یک سطل آب باید ساعت ها در صف ماندگار شوی که البته این درد و رنج بر دوش زنان و خواهرانمان میباشد. در خیلی از محلات آب لوله کشی وجود ندارد و مردم از چشمه و یا هر جای دیگری دچارش میشویم، نتوانیم سرکار برویم و نتوانیم پولی را هم قرض کنیم در آنصورت باید از گرسنگی بمیریم و جان خود را از دست بدهیم، به این خاطر که در هیچ جایی اعتبار نداریم، کارفرما تا زمانی ما را میخواهد که به ما احتیاج داشته باشد. رفقای دیگرمان هم نمیتوانند به تنهایی به ما کمک کنند چون اگر وضعشان خرابتر از ما نباشد، بهتر از ما نیستند و آنها نیز دست بگریبان ستم و استثمار هستند، بنابراین راه چاره چیست؟ ما میتوانیم با جمع کردن پولهای مختصرمان بطور ماهانه و یا مدت زمانهای دیگری پولی جمع کنیم و در ضروری که احتیاج باشد، خود یا رفیق دیگری که نیازمند است از آن استفاده کنیم. میتوانیم مقداری از این پولها را به خانوادههای ندار و بیبضاعت و خانوادههایی که بدهکارند کمک بکنیم. بیکاری واقعا از ما زهر چشم گرفته است و اگر کارفرمایی بما توهین کند، مجبوریم تحمل کنیم تا که اخراج نشویم واین دیگر احتیاج به توضیح ندارد. اکنون کارگر بیکار بی حد زیاد است و هر لحظه امکان دارد که کسانی که سرکارند تک تک بیکار شوند. ما اگر بتوانیم مقداری پول برای خودمان پسانداز کنیم در آن صورت میتوانیم با مقداری از این پول، به رفقای بیکار و خانوادههای ندار بیبضاعت کمک کنیم و اگر رفیقی در سانحهای دستش شکسته و پایش شکست کمکش کنیم.
میبینید که تعداد زیادی از ما بیسوادند، دلیلش طولانی بودن ساعت کار است. اگر ما بتوانیم در هفته یکی دو روز و یا هروقت توانستیم رفقایی را که سواد ندارند، سواد یادشان بدهیم و اگر سواد داریم مطالعه کنیم، بهتر اوضاع را میشناسیم. ما میتوانیم تعاونی کار بوجود آوریم، تعاونی کاری که مشکلات ما را حل بکند، مثلا اگر من نجار هستم و رفیقم احتیاج به نجار دارد، کارش را با دلسوزی و با کیفیت بهتری انجام دهم و با دستمزدی کمتر از بازار، کارش را اتمام کنم و یا اگر آن رفیق نجار بود و من احتیاج به نجار داشتم، کمکم کند میتوانیم تعاونیهای مصرف بوجود آوریم. تعاونی مصرفی که میتواند حداقل مشکلاتمان را حل کند، مایحتاج زندگیمان را به قیمت ارزان و رسمی و به نرخ دولتی در اختیارمان بگذارد.
در مورد بیمه بیکاری هم کمی صحبت کنم، بیمه بیکاری عبارت است از حقوقی که ماهانه از طرف اداره کار به کارگرانی که بیکار می شوند و یا اخراج میگردند پرداخت میشود. حق گرفتن بیمه بیکاری باید بتواند از اخراج کارگران بوسیله کارفرمایان جلوگیری کند. اکنون ببینبم چگونه است؟ طبق آمار سال ١٣۶٧ که آمار رسمی است از اول فروردین ۶۶ تا آخر بهمن ماه ۶٧ که٢٣ ماه میشود ده هزار نفر توانستهاند از بیمه بیکاری استفاده کنند. آیا واقعا فقط ١٠ هزار بیکار داریم؟ خیر! واقعیت غیر از این است. این نشان میدهد که فقط ١٠ نفر از حق بیمه میتوانند استفاده کنند. چرا؟ بخاطر اینکه آنها در کارگاههایی هستند که مجوز کار دارند و بیمه هستند و شناسنامه کار دارند و به این خاطر از حق بیمه استفاده میکنند اما کارگر کشاورزی، فصلی، ساختمانی و کارگری که در کوره کار میکند و کارگری که در قالیبافی کار میکند از حق بیمه محرومند. حق بیمه بیکاری که ماهانه پرداخت میشود چیزی نیست که با رعد و برق آسمان و یا با زلزله آمده باشد بلکه چیزی است که ماهانه از حقوق خودمان کسرمیشود. آن رفقایی که حق بیمه پرداخت میکنند متوجه شدهاند که از اول سال ۶۶ به این طرف ماهانه ۶٠ تا ٧٠ تومان از دستمزدشان کسر میشود و این مبلغ براعتبار بیمه بیکاری افزوده میشود پس در واقع اداره کار و بیمه اجتماعی و مسئولین مربوطه حالت بانک بخود گرفتهاند و ماهانه مقداری پولی را از کارگران شاغل جمع میکنند تا اگر رفیقی بیکار شد و یا اخراج گشت، کمکش کنند، آن هم طبق شرایطی که به آن اشاره شد.
خواست ما کارگران در مقابل بیمه بیکاری این است که بیمه بیکاری به تمام کارگران بیکار و تمام کسانی که آماده به کارند و سن آنها بالاتر از ١٨ سال است داد میشود.
بیمه بیکاری شامل تمام کارگران خداماتی، کشاورزی، صنعتی، کارگران ساختمانی، فصلی و موفقتی، کارگران کوره پزخانهها و قالیبافی باشد و شامل تمام کسانی شود که برای تامین زندگیشان نیروی کار خود را به فروش میرسانند.
برای تامین بیمه بیکاری ماهانه از دستمزدهایمان کسرنگردد. بیمه بیکاری فعلی بر مبنای حداقل دستمزد یعنی ٨٣ تومان پرداخت میگردد و بدون استفاده از مزایا و بن کارگری و میدانیم ٨٣ تومان فقط پول ١۵٠ گرم چای و یا پول ۴٠٠ گرم قند و ٢۵٠ گرم روغن است. در صورتیکه بیمه بیکاری باید بتواند رفاه خانواده ۵ نفره را تامین کند و متناسب با نرخ تورمیباشد که در بازار وجود دارد. اشاره به بن کالاها کردیم، بن کالا از سال ۶۵ به بعد داده میشود و قرار بر این بود که به این وسیله سطح معیشت کارگران بالا رود. قرار براین بود دولت کالاهای اساسی و مایحتاج عمومی مثل برنج، قند و چیزهای اساسی و ضروریمان را بما بدهد و در مقابل آنها پول دریافت نکند. در مراحل اول این عمل شد اما بعد چه شد؟ بجای روغن و برنج، خمیر و مسواک دادهاند! چرا اینطور شد؟ برای اینکه گویا کارفرمایان نارحت می شوند چون حقوق زیادی پرداخت می کنند و این حقوق اضافی بما داده میشود! آیا واقعا اینطور است؟ آیا واقعا ماهی ٣٠٠، ۴٠٠ تومان یا ٧٠٠ تومانی که تازگیها میدهند، بخشی از دستمزد خودمان نیست! تازه اگر کارفرما آنرا پرداخت کند، آیا کلاه سرش می رود؟ ٧٠٠ تومان را با ساعات کار طولانی و کاهش دستمزدمان و کمتر کردن شرایط ایمنی کارمان و به صدها طریق دیگر از ما بازپس میگیرد، و نه تنها آن ٧٠٠ تومان را بلکه خیلی بیشتر از آن را از ما پس میگیرند و این عادت و قانون آنها است. خواست ما کارگران در مقابل بن کالاها این است که خارج از این که بنها کی اعلام میشود و کی آورده میشود. مثلا بن سه ماه سوم و چهارم در فروردین امسال داده شد و بن امسال هم معلوم نیست کی داده خواهد شد بنها سر وعده و بموقع پرداخت گردند و مبلغ آن بر دستمزدمان اضافه شود و مبلغ آن بر دستمزدمان اضافه شود و کالاهای اساسی که نتوانند مایحتاج زندگیمان را تامین کنند. در اختیارمان قرار گیرند. در آخر تنها اینرا میگویم که ما اینجا حرفهایمان را میزنیم و بخوبی خواستهایمان مطرح میشود، آما هدف تنها گفتن و حرف زدن نیست، بلکه عمل کردن است و مبارزه برای دستیابی به خواستهایمان، و در این راه اگر تشکلی نداریم از همین امروز دست در دست هم بگذاریم و تشکل بوجود آوریم و اگر صندوق نداریم، آنرا بوجود آوریم”.
***