یادداشت های جنبش کارگری:
قیام شکوهمند ژینا، استیصال نظام، و نقش طبقه کارگر
قیامی که از ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ در اعتراض به قتل حکومتی مهسا ( ژینا) امینی در اسارت گشت ارشاد آغاز شد و از همان آغاز برعلیه کلیت ارتجاع اسلامی حاکم با سرعت به سراسر ایران زبانه کشید، اگر با تداوم خود به انقلابی تمام عیار و سرنگونی جمهوری اسلامی منجر نشود، قطعا حلقه ای تعیین کننده در به سرانجام رساندن این انقلاب است. انقلابی که برای سرنگونی استبداد مانند همه موارد تاریخی و در ایران نیز ابتدا همگانی است و همه بخش های جامعه را که به نحوی تحت ستم استبداد قرار دارند در بر می گیرد. اگر انقلاب را صرفا یک «ضربه» و یا «ضربه نهایی» برای سرنگونی رژیم در نظر نگیریم و آنرا به مثابه پروسه ای بنگریم که گام به گام توازن قوا را به نفع خود و علیه استبداد حاکم رقم می زند تا شرایط بزیر کشیدن قطعی آن حاصل شود، آنگاه این انقلاب همگانی با قیام دی ماه ۹۶ آغاز شد و با قیام آبان ۹۸ و قیام تیر ۱۴۰۰ خوزستان هر چه بیشتر توانمند گشت و با قیام جاری و خلق یک هم جهتی و همدلی عمیق و گسترده در بین اکثریت عظیم جامعه ، جمهوری اسلامی را تا همین جا در تنگنای خردکننده ای قرار داده است. شروع این انقلاب با «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا» تبث شد، و اکنون با «ننگ ما، رهبر الدنگ ما» صریح و قاطع و با اعتماد به نفس و متکی بخود و رزمنده و فداکار و از جان گذشته امر سرنگونی جمهوری اسلامی با همه ارکان سیاسی و اقتصادی و قانونی و فرهنگی و نظامی و امنیتی و دینی و ایدئولوژیک و ارزشی آنرا در دستور عملی بلافاصله خود قرار داده است. بنابراین این قیامی برای انقلاب است و در اولین گام چیزی جز ریختن جمهوری اسلامی با همه ارکانش به زباله دان تاریخ را در سر ندارد.
این قیامی بسیار شکوهمند است. نه فقط به این دلیل که پرچم هدفی عمیقا انسانی و رهایی بخش یعنی به زیر کشیدن کلیت جمهوری اسلامی از اریکه قدرت که آرزوی دیرینه دهها میلیون انسان در ایران و منطقه است را برافراشته است. همچنین به این دلیل که کل بافت و فرهنگ مبارزه سیاسی در ایران را شخم زده و تر و تازه نموده است. اگر چه زنان پیوسته در این مبارزه نقش پر رنگ و موثر و بعضا تعیین کننده داشته اند اما سلطه بلامنازع فرهنگ مردسالار همیشه آنان را در حاشیه تصویر نموده است. اکنون این تصویر ناحق و وارونه کنار زده شده و زنان و دختران جوان و نوجوان در قامت پیشاهنگ و پیشرو و رهبر میدان نبرد، قیام برای سرنگونی جمهوری اسلامی را به جلو می رانند. تا همینجا ایران شاهد یک انقلاب تاریخی علیه فرهنگ اسلامی و ملی مرد سالار است. فرهنگی که با تمام قوا توسط جمهوری اسلامی تقویت شد و سلطه بلامنازع آن بر جامعه اعمال گشت. انقلابی که توسط نسل نوینی از مردان و پسران جوان فاصله گرفته از فرهنگ مردسالار مورد حمایت جانانه قرار گرفته که در دفاع از حقوق انسانی زنان و علیه همه اشکال ستم بر آنان به میدان آمده و فداکارانه متحد و همراه زنان این قیام رهایی بخش را پیش می برند.
این قیامی است که همدردی و هم سرنوشتی و نوعدوستی شگفت انگیز انسانی را به صحنه آورده است. یک وجه مهم حیات حمهوری اسلامی از ابتدا تا کنون پمپاژ ابتذال فرهنگی مرکب از ارزش های شیعه و سرمایه دارانه و نئولیبرال به جامعه بود. فرهنگی که قرار بود با اشاعه فردگرایی و منفعت طلبی فردی و تجمل و تکبر و رقابت و حسادت و ریاکاری و کلاهبرداری و تملق و سالوسی و چپاول و بی عاطفگی و بی رحمی، امکان شکل گیری و پیداش هرگونه حس همدلی و همراهی و مبارزه مشترک برای درد مشترک را منتفی سازد. جمهوری اسلامی همه توان خود را به کار برد تا انسانیت را نه فقط در اتاق های شکنجه و بر طناب دار که در عرصه فرهنگ نیز نابود سازد. در نفی و در تقابل با آن، اگر چه همه لحظات بیش از چهل سال مبارزه و مقاومت زنان و مردان تحت ستم نشانه شکست همیشگی این تلاش های انسان ستیزانه بود، اما قیام حاضر این حس والای نوعدوستی انسانی را با عمقی شگرف و با وسعتی کمنظیر و در مصافی پرصلابت و تعیین کننده علیه این نظام به میدان آورده است.
جمهوری اسلامی همچنین کوشید با تشدید ستم ملی بر خلق های متنوع ایران، و بویژه خلق های بلوچ و عرب و کرد، و دامن زدن به تفاوت های به اصطلاح «قومی» مانع پیدایش هرگونه همبستگی و همگرایی بین مردم شود. قیام کنونی همه این تلاش ها و تمهیدات ضدانسانی برای دور ساختن مردم از هم و قراردادن آنها در برابر یکدیگر را بدور ریخت و برای اولین بار در تاریخ ایران انسان دوستی و نوعدوستی فارق از همه تقسیمات کاذب و جداسازی های رذیلانه ملی و قومی و جنسی و مذهبی را به صحنه آورد. اکنون همه خلق ها و همه ستمکشان و زحمتکشان ایران دست در دست هم و پشت یکدیگر و همبسته و یکپارچه جبهه گسترده مبارزه متحد علیه کلیت جمهوری اسلامی و برچیدن همه ستم های موجود را گشوده اند.
هر قیام و انقلابی نیازمند نام است تا با مشخصاتی که دارد در تاریخ ثبت شود و نسل های بعد بتوانند به آن رجوع کنند و درس های آنرا بکار گیرند. قیام جاری تاکنون با نامهای «قیام ژینا» و «قیام زنان» و «انقلاب زنانه» و « انقلاب فمنیستی» و «انقلاب دمکراتیک مردم ایران» و «انقلاب ۱۴۰۱ ایران» و «انقلاب مردم ایران» و «خیزش اعتراضی و سراسری مردم» و «قیام سراسری مردم ایران» و «اعتراضات مردمی» و «جنبش انقلابی ژینا» و «انقلاب ایران» بیان شده است. همه این نام ها درست هستند و از زوایای مختلف حقایق این قیام را بیان می دارند. بی شک این از عظمت و شکوهمندی این قیام است که چندین نام برای بیان آن ضروری شده است. همچنین می توان آنرا «قیام چپگرا» نیز نامید و نگاهی عمیق به شعار همه گیر «زن، زندگی، آزادی» که به نماد این قیام و نیز هویت آن بدل گشته به این استنتاج حقانیت می دهد.
اما چرا می توان این قیام را همچنین چپ گرا و یا حداقل بالقوه اینطور دانست. واضح است که منظور این نیست که قیام کنندگان خود را چپ می دانند و یا برنامه و هدف شان را چپ می نامند. صحبت بر سر مضامین اهدافی است که عملا تا اینجا دنبال می کنند و بررسی مختصر سه جزء شعار «زن، زندگی، آزادی» این را نشان می دهد. پیش و بیش از هر چیز اما توجه به متن سیاسی و اجتماعی و تاریخی که این شعار در آن طرح شده تعیین کننده است. در واقع بررسی این شعار خارج از متن فوق و بطور انتزاعی می تواند تفاسیر و تعابیر متنوع و بعضا دلبخواهانه را در بر گیرد و طبعا نیروهای دست راستی تلاش خواهند نمود تا تعابیر ساختگی خود را بر آن غالب نمایند، همانطور که فی الحال شعار واپسگرایانه «مرد، میهن، آبادی» را به میان انداخته اند. اما شعار «زن، زندگی، آزادی» بر متن تجربه تاریخی بیش از چهل سال نابودی روزمره همه اجزای حقوق زن و زندگی و آزادی، و توسط یک قیام مردمی برای بزیر کشیدن استبداد و ارتجاع حاکم رخ داده که تنها سلبی نبوده و اثباتا نیز حامل همه مطالبات و آرزوها و آمال میلیون ها مردم تحت ستم است و به عنوان چراغ راهنمای آنان در نبردی نابرابر و خونین علیه ارتجاع حاکم به صحنه سیاست آمده و به گفتمانی هژمونیک بدل گشته و استیلا یافته است. بنابراین بررسی حقیقت جویانه و واقع بینانه این شعار در چنین متنی عملا به نتایج رادیکال و حداکثری خواهد انجامید.
برای همه کسانی که مبارزه خود را برای این شعار و در پرتو آن پیش می برند جزء اول آن به لغو حجاب اجباری که فی الحال نیز با شیوه انقلابی در کف خیابان لغوشده است محدود نبوده و نخواهد بود. پیوند ارگانیک «زن» و «زندگی» و «آزادی» در این شعار بوضوح نشان می دهد مساله برسر رهایی زنان از تمامی قید و بندهای ستمگرانه و اسارتبار و علیه همه اشکال آشکار و پنهان خشونت علیه زنان و برخورداری آنان از همه حقوق انسانی و برابری در همه سطوح با مردان است. لذا این سطح از آزادی زنان تنها با آن رویکرد سوسیالیستی تحقق می یابد که معتقد است: «درجه رهایی زنان، معیار طبیعی برای رهایی همگان است». منظور از «زندگی» نیز قطعا برخورداری از زندگی توام با نابرابری و بی عدالتی و فقر و نداری و بیکاری و بی حقوقی و ناامنی و بی حرمتی نیست. منظور حتی نابرابری و فقر و بیکاری کمتر از آنچه در جمهوری اسلامی موجود است نیز نیست. منظور تماما برخورداری همگان از یک زندگی شایسته انسان که به لحاظ اقتصادی تامین شده و امن و آسوده خاطر و با حرمت است می باشد. هر درکی از این زندگی انسانی که شامل همگان نیز می باشد داشته باشیم یکسره در نقطه مقابل رویکرد اقتصادی نئولیبرالی کل اپوزیسیون بورژوایی، مانند همه جناح های درون جمهوری اسلامی، از دمکرات و لیبرال و جمهوریخواه تا مشروطه خواه و سلطنت طلب قرار دارد. لذا نفس مطالبه «زندگی شایسته انسان»، آنهم در این دوران بحران های فراگیر اقتصادی نظام سرمایه داری، مطالبه ای چپگرایانه است و تنها توسط رویکرد اقتصادی چپگرا قابل تحقق است. و بالاخره معنای حقیقی نهفته در جزء «آزادی» که قرار است آزادی کامل زنان و برخورداری از یک زندگی انسانی را در خود داشته باشد دیگر «آزادی» حاصل شده از موهبت الهی یا خون و میراث سلطنتی و یا دمکراسی ناتو نیست. این «آزادی» در هم تنیده با آزادی کامل زنان و برخورداری از یک زندگی انسانی که با فریادهای «مرگ بر جمهوری اسلامی» و «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر» توام است و از دل چنین نبرد خونینی حاصل می شود نمی تواند چیزی جز مشارکت مستقیم و حداکثری مردم در سیاست و بدست گرفتن سرنوشت زندگی سیاسی خویش بدست خود باشد، و این همان آلترناتیو حکومتی نظام شورایی است.
بهرحال این نیز یکی از تبیین های موجود از قیام حاضر است و نتیجه نهایی مضمون قیام توسط دو تناسب قوا یکی بین قیام کنندگان و رژیم، و دیگری بین نیروهای موجود در بین قیام کنندگان که اکنون بدرستی بر امر سرنگونی رژیم متمرکز هستند تعیین خواهد شد.
اما نام قیامی که هم اکنون بطور فزاینده ای در جریان است همانا بحق «قیام ژینا» است و باید تلاش نمود به همین نام در تاریخ ثبت شود و آیندگان بخاطر آورند که انقلاب همگانی برای سرنگونی رژیم اسلامی با «قیام ژینا» در اواسط سال ۱۴۰۱ خیزی بلند بسوی پیروزی برداشت.
ژینا نام یک دختر جوان، مهسا امینی، است که قتل حکومتی وی به عروج عظیم جنبش رزمنده زنان علیه همه اشکال ستم سیستماتیک حکومتی علیه زنان و از آنجا به قیامی همگانی برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی منجر شد. بنابراین پیش از هر چیز این قیام رهایی بخش زنان برای بزیر کشیدن ارتجاع اسلامی حاکم است. اگر جمهوری اسلامی زن ستیز ترین نظام سیاسی در تاریخ ایران است، باید برای آیندگان معلوم باشد که روند سرنگونی همین رژیم با قیام همان زنانی تسریع شد که بیش از چهل سال کوشید تا آنها را در زیر سلطه خونبار خود در اسارت نگه دارد. همچنین برای جامعه ای که همه قهرمانان وشخصیت های تاریخی اش مردان هستند و گویی تنها مردان تاریخ اش را ساخته اند بسیار ضروری است قیامی که توسط زنان برای بزیر کشیدن یک ارتجاع قدرتمند زن ستیز و انسان ستیز آغاز شده است به نام آنان ثبت شود.
«ژینا» که به کردی نام زن است به معنی «زندگی بخش» می باشد. قیام کنونی زنان نیز که بدنبال اعتراض به قتل حکومتی ژینا به سراسر ایران شعله کشید برای ریشه کن نمودن ستم جنسی علیه زنان و برای کسب حق زندگی آزاد و برابر است و لذا مضمون «زندگی بخش» ژینا را به مضمون یک قیام رهایی بخش بدل نموده است. آرمان رهایی بخش انقلاب همگانی که از دی ماه ۹۶ آغاز شد و هر بار با مطالباتی متنوع برای سرنگونی رژیم گامی بزرگ به پیش برداشت اکنون با قیام ژینا همه مطالبات همه ستمکشان ایران، از زنان و کارگران و زحمتکشان و جوانان و کودکان و سالمندان و دانشجویان و کشاورزان و تا هنرمندان و خبرنگاران و جامعه ترنس و کوئیر و مدافعان محیط زیست و حامیان حقوق حیوانات و خلق های تحت ستم و بهاییان و دراویش و دیگر اقلیت های دینی، را در دو کلمه فشرده و بیان می کند: مطالبه زندگی. هر مطالبه برحق و انسانی برای زندگی است، و مطالبه خود زندگی نیز برای همه مطالبات برحق و انسانی است، و نبرد برای یک زندگی شایسته انسان، نبرد همه ستمکشان و زحمتکشان است.
قیام ژینا همچنین همبستگی انسانی گسترده ای را بین خلق های تحت ستم به صحنه آورد. این حقیقت که ژینا دختری کُرد بود که درپایتخت حکومت ستمگر علیه خلق های ایران، و توسط همین حکومت به قتل رسید، او را به نماد ستم کشی همه خلق های تحت ستم بدل نمود. از اینروست که فریادهای «از آذربایجان تا کردستان ما همه با هم هستیم» و از «خوزستان تا کردستان ما همه با هم هستیم» و پس از جمعه خونین زاهدان در ۸ مهر، «از زاهدان تا تهران ما همه با هم هستیم» سراسر ایران را فراگرفت و جلوه های شوق انگیز این همبستگی انسانی را به حرکت درآورد. اگر ستمملی توسط حکومت مرکزی علیه خلق های تحت ستم در ایران همیشه بخشی از سیمای نظام سیاسی مدرن در ایران بوده است در جمهوری اسلامی اما ابعاد وسیعتر وپیچیده تری پیدا کرد و نفرت پراکنی قومی سیستماتیک بین خلق های تحت ستم به ابزاری برای حفظ و تحکیم حکومت بدل گشت. در هم کوبیدن این سیاست ارتجاعی و ضد انسانی نیازمند چنین همبستگی عظیمی بود که قیام ژینا برای مبارزات رهایی بخش در ایران به ارمغان آورد.
جمهوری اسلامی در مواجه با این قیام هراسناک است. چرا که شاهد رشد سریع و پردامنه کمی و کیفی قیام است. قیام با سرعت سراسری شد و اکثریت شهرها حداقل یکبار هم که شده با اعتراضات همراهی کردند. قیام همه اقشار و لایه های اجتماعی را بصورت خیزش های خیابانی توده های مردم و اعتراضات دانشجویی و دانش آموزی و هنرمندان و وزشکاران و خبرنگاران و اعتصابات متنوع و نیز همه نسل ها را حول سرنگونی جمهوری اسلامی در بر گرفته است. هر نسلی به تناسب توان خود با ابتکارات متنوعی خشم و انزجار خود را از نظام بیان می دارد. به لحاظ کیفی نیز قیام طی دو سه روز از مطالبه “تحقیق مستقل در باره علل مرگ مهسا امینی” به “انحلال گشت ارشاد” به “لغو حجاب اجباری” و به “سرنگونی جمهوری اسلامی” و در پرتو شعار “زن، زندگی، آزادی” ارتقا یافت. قیام عملا بسیاری از خط قرمزهای رژیم از جمله حجاب اجباری را زیر گامهای خود گرفت و از آن عبور کرد. هراس رژیم در این است که حتی اگر بتواند با سرکوبی خونبارتر قیام را به عقب براند می داند که اولا این عقب نشینی خیلیموقت خواهد بود. دوما جامعه ایران دیگر به دوران ماقبل ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ باز نخواهد گشت و جمهوری اسلامی آن دوره در ذهن و عمل مردم سرنگون شده است. لذا رژیم نه می تواند به گذشته بازگردد، و نه می تواند خود را با شرایط جدید جامعه وفق دهد. این بن بست مرگبار منشا هراس گسترده درون نظام است.
جمهوری اسلامی در مواجه با این قیام همچنین مستاصل است. با روی کار آمدن رئیسی و به اصطلاح یکدست کردن نظام و براه انداختن “جراحی اقتصادی” نگران گسترش “اعتراضات معیشتی” از سوی مزدبگیران و حقوق بگیران بودند. به منظور پیشگیری از وقوع این اعتراضات، از یکسو به دستگیری گسترده فعالین کارگری و معلمان و نویسندگان و هنرمندان مدافع آنان روی آوردند، و از سوی دیگر با تعرض افسارگسیخته به زنان بر سر مساله حجاب برای ایجاد رعب عمومی در جامعه اقدام نمودند تا کسی به اعتراض فکر نکند. رژیم هیچگونه شناخت و برآوردی از بمب متراکمشده ستم کشی زنان و انباشت خشم و نفرت عمومی نداشت و احتمال چنین انفجاری را مطلقا تصور نمی کرد. قتل حکومتی ژینا چاشنی انفجار این بمب بود. قیام ژینا بطرز بی سابقه ای بازی های همیشگی رژیم برای ایجاد فاصله و جدایی بین “اعتراضات سیاسی” و “اعتراضات معیشتی” و سرکوب هریک در انزوا را برهم زد و با طرح شعار “زن، زندگی، آزادی” همه ستمکشآن ایران را در زیر چتر خود گردآورد. رژیم اکنون در برابر اکثریت عظیم جامعه که بصورت سراسری و فراگیر و در همه جا حاضر اما غیر متمرکز و با اشکال متنوع اعتراضی و در جمع های کوچک و بزرگ مواجه است، اکثریتی که می جنگد و حمله می کند و مقاوت می کند. صحنه اعتراضات خیابانی هم اکنون بعضا مانند جنگ های چریکی شهری است. یکطرف نیروی سرکوب سازمان یافته قرار دارد که برای مقابله با اعتراضات مشخص و متمرکز و سازمانیافته ساخته شده، و طرف دیگر توده های قیام کننده قرار دارند که در گروه های کوچک و بزرگ و پراکنده در همه جا، مسلح به فریاد و مشت و لگد و سنگ و نرده خیابان و کوکتل مولوتف، و بوق و ایجاد ترافیک، و شعار از پنجره و بر روی بام و بر دیوار، و آتش زدن سطل زباله و تصویر رهبر و امام و سردار و روسری، با انعطاف می جنگد و دستگیر می شود و جان می دهد و ضربه می زند و از دشمن می گریزد و آنرا دور می زند و در نقطه ای دیگر ظاهر شده و ضربه ای دیگر می زند و دوباره می گریزد. رژیم سه هفته است که آرزو می کند هر چه سریعتر این قیام را به قول خودش “جمع کند” اما تاکنون نتوانسته و محدودیتهای ماشین سرکوب را در مواجه با این شکل از قیام به نمایش گذاشته است. به نظر می آید که رژیم تنها می تواند با استقرار حکومت نظامی جامع و مستمر در شهرها احتمالا قیام را موقتا به عقب براند. اما توسل به این نوع حکومت نظامی نیز نشانه ناتوانی و شکست رژیم در برابر قیام مردم خواهد بود.
اما رابطه طبقه کارگر با نبرد جاری بین قیام و استبداد چگونه تبیین می شود؟ از نقطه نظر منافع آنی و آتی طبقه کارگر، یعنی منافع فوری مربوط به بهبود وضعیت اش در همین وضع موجود و نیز کلا رهایی از بردگی مزدی و ستم طبقاتی در نظام سرمایه داری، هر دو در اولین گام، به سرنگونی جمهوری اسلامی از اریکه قدرت گره خورده است. اما این سرنگونی باید در پرتو چنان افق اجتماعی انجام گیرد که در فردای آن اولا وضعیت کار و معاش کارگران فورا بهبود یابد، ثانیا شرایط را بویژه از نظر گسترش آزادی های بی قید و شرط سیاسی و اجتماعی برای رشد مبارزه طبقاتی کارگران و تقویت توانمندی آنان برای نفی نظام سرمایه داری و برپایی جامعه ای آزاد و فارق از استثمار انسان از انسان و هرگونه ستمی علیه انسان ها را تسهیل نماید. قیام ژینا و آرمان برافراشته آن یعنی “زن، زندگی، آزادی” همان نوعی از سرنگونی طلبی است که حرکت بسمت کسب آزادی واقعی و برابری واقعی و عدالت واقعی را ممکن و مقدور می سازد. این دقیقا همان سرنگونی طلبی است که طبقه کارگر در این برهه تاریخی بدان نیاز دارد. با پیوستن تمام قد طبقه کارگر به قیام و حرکت متحد و یکپارچه برای به زیر کشیدن استبداد حاکم نه تنها امر سرنگونی جمهور اسلامی سریعتر از آنچه تصور می شود رخ خواهد داد، همچنین و فراتر از آن، مسیر برچیدن نظام سرمایه داری در ایران و رهایی از همه اشکال ستم علیه انسان نیز هموار خواهد شد.
امیر پیام
۱۴ مهر ۱۴۰۱
۶ اکتبر ۲۰۲۲
amirpayam.wordpress.com
*******************************