اعتصاب قدرتمند کارگران فولاد اهواز سبب عقب راندن حاکمیت وحشی رژیم اسلامی سرمایه شد. سطح سازمان دهی آن که سبب حضور همگانی کارگران این کارخانه و تحمیل متحدانه خواسته های فوری خود بر حکومت هار اسلامی شد، جنبه مهم دور اخیر اعتصاب کارگران فولاد اهواز بود. این اعتصاب در بطن فضای شکل گرفته از انقلاب زن زندگی آزادی شکل گرفت و خود بیانگر این است که این انقلاب تا همینجا چگونه توانسته توازن قوا را تا حد زیادی به نفع کارگران تغییر دهد و تعمیق یابد. نقطه قوت اعتصاب کارگران گروه ملی فولاد اهواز اتکای وسیع آنان به مجمع عمومی بود. بدین وسیله توده کارگر خود را صاحب اراده یافتند و این بار دیگر بر نقش موثر این تشکل، که موجبات دخالتگری همه جانبه توده کارگران در مبارزه اش با سرمایه و دیکتاتوری بی نهایت خشن اسلامی سرمایه فراهم می آورد تاکید گذاشت.
اما ظاهرا همین اتفاق و برجسته شدن نقش مجمع عمومی در این حرکت اعتراضی به مذاق برخی خوش نیامده است. یکی از آنها حسین اکبری است.
داستان از این قرار است که “عسل محمدی” حامی پرشور مبارزات کارگران هفت تپه و فولاد مطلبی نوشته و “درسهایی از اعتصاب کارگران فولاد” را بررسی و تحلیل کرده و در آن یادداشت تاکید میکند : ” یک نکتهی مشهود در اعتراضات اخیر در فولاد اهواز تأثیر مجمع عمومی بر قوام و صلابت تصمیمات کارگران بود. تصمیم برای به خیابان کشاندن اعتراضات، انتخاب نماینده برای مذاکرات، افشای باند حکومتی – رسانهای که برای مصادره و تحریف اعتراض کارگران گسیل شده بود و تصمیم درخشان کارگران در بایکوت به اصطلاح خبرنگاران اعزامی، تصمیماتی بود برآمده از مجمع عمومی و شور و مشورت جمعی کارگران فولاد در اعتصاب اخیر.” و در عین حال مجمع عمومی در شرایطی که نیاز به “سازمانیابیهای حداقلی، ضرورت دخالتگری حداکثری” و ” …این واقعیت … که مبارزهی طبقاتی در مصاف با پیشرویهای سرمایهداری، آرایشی به خود میگیرد که بیشترین شانس برای رسیدن به مطالباتش را بههمراه داشته باشد…” و در این راه مجالی “برای تسلیم در برابر سرکوب” ندارد، ” در چنین شرایطی، بهکارگیری سازوکار جلسات جمعی در کارخانه فوریترین، شدنیترین و آسانترین راه متشکل و متحد شدن پیشروی کارگران است.”
عسل محمدی در عین حال به ” فرهنگ هواداری متعصبانه از سندیکا و سازمان” اشاره میکند و تاکید دارد: “در این شرایط،( اشاره به اعتصاب کارگران فولاد اهواز و هفت تپه دارد) زمانی که بحران شرایط زیستی کارگران را به واکنش جمعی طبقاتی میرساند، فقدان سندیکا یا نداشتن اتحادیه عاملی بازدارنده از اعتصاب و اعتراض قلمداد نمیشود.” عسل محمدی در اهمیت مجمع عمومی یادآور میشود: “برگزاری اجتماعات کارگری برای تصمیمگیریها و استفاده از خرد جمعی، هرچند غیرمستمر و در اشکال خام خود، سنگبنای آن چیزیست که تشکیل شوراها و اعمال دموکراسی مستقیم و بلاواسطه را ممکن میسازد؛” و در این رابطه بر نکته مهمی انگشت میگذارد: “نه آنکه تلاشی دایم برای تکامل بوروکراسی اغلب محافظهکار در اتحادیهها باشد.”
بازگویی درسهای اعتصاب کارگران فولاد از جانب عسل محمدی، حسین اکبری را بر آن داشته که مثلا در مقام یک فرد با تجربه که حداقل چند تا پیراهن از عسل محمدی های جوان، این “جوانان پرشور و شعوری ” پاره کرده، و”دیگر جوانان نیک اندیش و مبارز راه رهایی ” که خود را فرزند کارگران میدانند ” ضرورت صیقل ذهن و کلام” را بیاموزاند!
حسین اکبری بعد از صاف کردن گلو، در مقام یک فرزانه تمام عیار می فرمایند:” پیش از ورود ضروری میدانم برای درک بهتر مفاهیمی که در این نوشته ( منظور یادداشت عسل محمدی است) آمده است کمی به “مفهوم” بپردازم.” و بعد از صیقل دادن ذهن و کلام با جملاتی مانند این:”مفهوم زبان معنایی هر واژه و بیانگر خاصیت و کیفیت آن است.” به اصل داستان یعنی حزب کمونیست کارگری میرسد تا این حزب را دشمن خونی سندیکا نشان دهد و فرزندان کارگران را از “سمی که حزب کمونیست کارگری به طبقه کارگر تزریق کرده” آگاه سازد!؟
یکی از دلایلی که حسین اکبری برای حقانیت سندیکا بر میشمارد این است ” حداقل در دو دهه اخیر بیشترین سالهای تعقیب، بازداشت، آزار و شکنجه، زندان و محرومیت های اجتماعی نصیبِ کارگران سندیکایی شده است!”(علامت “!” از حسین اکبری است!) اما جناب اکبری نمیگوید که در تمام این سالها سیاست حزب کمونیست کارگری این بوده که از هر دو خشتی که کارگران روی هم میگذارند حمایت کند و در عمل هم چیزی جز این انجام نداده است. اتفاقا در دو دهه اخیرهر کارگر سندیکایی که مورد هجوم جمهوری اسلامی قرار گرفته است حزب کمونیست کارگری بخشی مهمی از فعالیتش را روی این متمرکز کرده که صدای آن کارگران باشد. نمیدانم کدام حزب و سازمان به اندازه این حزب از این کارگران دفاع کرده است.
حزب کمونیست کارگری هیچگاه علیه “فعال سندیکایی” فعالیتی نکرده است در عین حال نقد خود را به سندیکالیسم حفظ و آنرا ترویج کرده است. اما اینکه سندیکالیسم در ایران معاصر و اکنون قوام نمی یابد بخاطر سم تزریق شده ادعایی حسین اکبری نیست. و اگر سندیکا روز بروز بیشتر ایزوله میشود نه نتیجه یک جریان خاص علیه یک جنبش معین بلکه بدین خاطر است که آن جنبش معین شرایط وجودی اش را از دست داده است. در شرایط امروز ایران طبقه کارگر در ایران به تشکیلاتی نیاز دارد برای اعمال قدرت و با اتکا به توده کارگران. خاصیت مجمع عمومی و شورا دقیقا اینست که امکان این مهم را فراهم می آورد. اما با سندیکا کارگر تنها توان چانه زنی می یابد آنهم در محدوده قانون رسمی که دولت اسلامی سرمایه داران تنظیم کرده است. حتما استثنائاتی وجود خواهد داشت. اما کارکرد معمول سندیکا و اتحادیه همین است.
حسین اکبری این را متوجه نیست یا نمیخواهد قبول کند که شورا و مجمع عمومی اختراع حزب کمونیست کارگری نبوده است بلکه از دل مبارزه طبقاتی برخاسته و ابزارهای جنبش کارگری بویژه در شرایطی مثل شرایط ایران بوده است. و از آنجا که حزب کمونیست کارگری تاکید بر اعمال قدرت توده کارگران دارد، از این دستاورد طبقه کارگر دفاع کرده و آنرا عمق بخشیده و تبلیغ کرده است.
حسین اکبری در جهت صیقل دادن ذهن جوانان “پرشور و شعور”، بطور نمونه اشاره میکند که چگونه یک فعال سندیکایی در دهه سی شمسی با پلتیک زدن اعتصاب نانوایان را سازمان داده است. شاید تفاوت سندیکا و شورا همین جا باشد که یکی میخواهد از شکافهای درون طبقه حاکمه برای پیشبرد امر خود سود جوید، اما تشکیلاتی دیگر یعنی شورا و مجمع عمومی به توده کارگر مراجعه میکند که مبارزه اش را با قدرت سازمان دهد.
حسین اکبری نوشته است:”هیچ سازمان کارگری را به صرف تغییراتی که در طول تاریخ برآن حادث شده است نمی توان محکوم به ناکارآمدی، غیرطبقاتی، بوروکراتیک و فرمالیسم دانست. (بله البته! خوب بعد،) سازمان های طبقاتی را کارگران آگاه به علم مبارزه طبقاتی سامان می دهند، اداره می کنند، توانمند میسازند و در مبارزه طبقاتی از آن استفاده میکنند و هر گاه و به هر میزان طبقهی کارگر در کشوری قادر به دستیابی به علم مبارزه طبقاتی شود؛ به همان میزان و باهمان آگاهی نسبی قادر است از سازمان طبقاتی که خود خلق کرده است، در مبارزه طبقاتی سود جوید”. با این اوصاف خصوصیات تشکلها مهم نیست. شورا یا سندیکا فرقی نمیکند. علم مبارزه طبقاتی به کارگر نشان میدهد که از هر ابزاری استفاده کند. این یعنی حرف زدن برای چیزی نگفتن. قرار بود در مورد سندیکا و شورا و مجمع عمومی بحث کند اما همه چیز در محاق مبارزه طبقاتی محو میشود!
حسین اکبری با ژست حکیم جهان دیده ای چنین ادامه میدهد: ” بالندگی طبقه کارگر به پویایی و خلاقیت بخش ها و افراد آنست. ( یعنی یکی مثل خود ایشان!) سازمان کارگری هدف نیست (خوب شد گفتند، این را نمیدانستیم!) و ابزار تعالی یابندگی کارگران برای دستبابی به اهداف خویش است. اگر چه امروز در کشور ما به دلایل روشنی برای ایجاد این سازمان های کارگری باید هدف گذاری کرد.” لابد برای این کار باید به جوانان القا کرد که سندیکا اگر نارکارآمد است تقصیر زمانه و تغییرات حادث شده در طول تاریخ نیست، بلکه نتیجه سم پاشی یک حزب معین است!
با شکل گیری یک اعتراض در سطح یک کارخانه، دم دست ترین تشکل، مجمع عمومی است که “سازمانیابیهای حداقلی، ضرورت دخالتگری حداکثری” را ممکن میسازد. این درست است که عمر این تشکل به اندازه طول زمان اعتصاب و اعتراض است و اگر به شورا که یک تشکل دائمی و مستقر است منجر نمی شود به سرکوب خشن جمهوری اسلامی و توازن قوا برمی گردد. بعد از تجربه شوراها در چهار دهه پیش و چهار دهه مبارزه سهمگین با هولناکترین شکل حاکمیت سرمایه در ایران، مجمع عمومی و شورا نشان داده است که بهترین و مناسب ترین و کاراترین تشکل مبارزاتی کارگران است.
“تشکل کارگری” اختراع احزاب و نتیجه خلاقیت افراد نیست، این تشکیلات ابزاری برای “تعالی یابندگی” و رسیدن به ملکوت نیست بلکه نتیجه ضرورت مبارزه طبقه کارگر است برای اعمال قدرت توده ای، برای داشتن یک زندگی انسانی. مجمع عمومی و شورا ضرورترین تشکل کارگری برای این امر مهم است. احزابی موفق عمل خواهند کرد که طبقه کارگر را نه برای ویترین بلکه این مهم را تشخیص دهند که طبقه کارگر با کدام تشکل میتواند خود و کل جامعه را از نکبت سرمایه داری خلاص سازد و آن حزب با اتکا به مبارزه طبقه کارگر خود را نماینده طبقه کارگر به جامعه معرفی کند. و این کاری است که حزب کمونیست کارگری میکند تا با اتکاء به نمایندگی طبقه کارگر رو به حاکمیت خود را نماینده کل جامعه بشناساند.