قیام بهمن ۱۳۵۷ به مثابه نقطه اوج انقلاب سالهای ۵۶ و ۵۷ منبع درسهای فراموش نشدنی برای کارگران می باشد؛ درسهائی که طبقه کارگر اگر می خواهد به رسالت خود در واژگونی نظم ظالمانه حاکم و برقراری جامعه ای عاری از ستم و استثمار عمل کند باید آنها را فرا گرفته و راهنمای حرکت های آینده خود سازد. با توجه به تحریف های آشکارجمهوری اسلامی نسبت به این رویداد تاریخی قبل از هر چیز باید این تحریفات را شناخت تا بتوان هر چه بهتر و سریعتر به تجربیات نهفته در این قیام مردمی دست یافت.
دستگاه تبلیغاتی دیکتاتوری حاکم هر سال جشنی برگزار می کند تحت نام”دهه فجر” که منظور ده روزیست که از ۱۲ بهمن یعنی روز ورود خمینی به ایران تا ۲۲ بهمن روز قیام بهمن را شامل می شود. زیر پوشش این برنامه، رژیم دار و شکنجه حاکم، به دلخواه خود روایت تحریف شده ای از رویدادهای تاریخی سال ۵۷ را اشاعه می دهد. در این تبلیغات فریبکارانه دست اندرکاران جمهوری اسلامی می کوشند روی کار آمدن رژیم خود را نتیجه قیام بهمن جلوه دهند تا بلکه بتوانند شیوه واقعی به قدرت رسیدن این رژیم وابسته به امپریالیسم را کتمان نمایند. امروز بر کسی پوشیده نیست که دار و دسته خمینی نه بر اثر قیام بهمن بلکه قبل از این قیام توسط امپریالیسم آمریکا و شرکایش در کنفرانس گوادلوپ جهت سرکوب انقلاب مردم ایران و حفظ سیستم سرمایه داری وابسته حاکم بر جامعه، به عنوان جانشین رژیم شاه انتخاب شده بودند. جمهوری اسلامی درست جهت لاپوشانی این واقعیت است که “دهه فجر” برگزار می کند و در بوق و کرنا می دمد تا موجودیت ننگین خود را نتیجه قیام بهمن جا بزند.
البته در تحریف دو روز بزرگ تاریخی ۲۱ و ۲۲ بهمن این فقط جمهوری اسلامی نیست که به هر وسیله سعی می کند خود را محصول قیام تودهها جا بزند؛ بلکه جدا از این رژیم ددمنش، سلطنت طلبان نیز که این روز ها دُم در آورده و در رویای بازگشت به قدرت به هر ترفندی متوسل می شوند تا جائی که می توانند در اشاعۀ این تحریف فعال اند. آنها دهه فجر را “دهه زجر” می نامند و قیام توده ها را فاجعه قلمداد می کنند و چنین جلوه می دهند که توده هائی که رژیم سلطنتی را به زباله دان تاریخ انداختند، خود، با دست و انتخاب خود، به جای شاه، خمینی را بر سر کار آوردند. آنها در این تبلیغ ریاکارانه حتی می کوشند کمونیستها و چپها را به دلیل نقش واقعی شان در قیام بهمن، عامل اصلی قدرت گیری خمینی جا بزنند. سلطنت طلبان برای این که بتوانند این دروغ تاریخی را به خورد دیگران بدهند آگاهانه می کوشند بر این واقعیت پرده بکشند که شاه جنایتکار به دستور هویزر فرستاده آمریکا و خواست سفیر آمریکا در ۲۶ دی از ایران خارج شده و به واقع فرار را بر قرار ترجیح داد و قیام بهمن حدوداً یک ماه بعد از این که وی برای همیشه ایران را ترک کرد، به دست توده های قهرمان ایران به وقوع پیوست.
فرار شاه از ایران امر پوشیده ای نیست و در خاطرات و اسنادی که از آن زمان منتشر شده است به روشنی می توان دید که شاه بزدل به اطرافیانش که از وی مقاومت و ایستادگی طلب می کردند می گفت که آخر سفیر آمریکا گفته که باید کشور را ترک کنم! همین واقعیت نیز مزدوری و نوکری این به اصطلاح “آریامهر” را که امروز مرتجعین به هر وسیله ای می کوشند تا از وی قهرمانی “وطن پرست” بسازند را آشکار می کند.
رژیم شاه رژیمی وابسته به امپریالیسم بود که تاریخ مصرفش برای اربابانش، به دلیل رشد و گسترش مبارزات توده ها که جنبش مسلحانه نقش به سزائی در آن داشت، و تغییراتی که در برنامه های امپریالیسم آمریکا در ایران و منطقه پیش آمده بود، دیگر تمام شده بود. به خصوص که امپریالیسم آمریکا در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر تصمیم گرفته بود کمر بند سبزی به دور شوروی سابق درست کند و با باد کردن بر جثه نحیف بنیاد گرائی اسلامی، هم شوروی را به خصوص در افعانستان به دردسر بیاندازد و هم توسط ارتجاع اسلامی جنبش های آزادیبخش و کمونیستی را در کل منطقه ایزوله کرده و به حاشیه براند و مبارزات توده ها را سرکوب کند.
راز قدرت گیری جنایتکاری همچون خمینی اجرای چنین سیاستی بود نه قیام بهمن که خمینی همان زمان برای بازداشتن مردم به حمله به پادگان های نظامی رژیم شاه فریاد می زد که من “هنوز دستور جهاد نداده ام”. اتفاقا قیام بهمن بی آن که امپریالیستها آن را پیش بینی کرده باشند رخ داد و در نتیجه، این قیام مردمی، در تقابل با سازشهائی بود که بین امپریالیستها و دار و دسته خمینی صورت گرفته بود. بنابراین چه جمهوری اسلامی و چه سلطنت طلبان در برخورد با این رویداد تاریخی چاره ای جز تحریف واقعیت ندارند.
به رغم تبلیغات ریاکارانه این نیرو ها انقلاب سالهای ۵۶ و ۵۷ با نقطه اوج خود (قیام بهمن) درست در پاسخ به شرایط دیکتاتوری و فقر و فلاکت و مصیبت باری به وجود آمد که سلطنت پهلوی بر اکثریت آحاد جامعه ایران تحمیل کرده بود. رژیم شاه به خصوص بعد از رفرم های اوایل دهه چهل، خفقانی بیسابقه بر سراسر کشور حاکم کرده و آزادی و دمکراسی را لگد مال منافع امپریالیستها و مشتی سرمایه دار وابسته زالو صفت نموده بود. نیروی اصلی انقلاب سالهای ۵۷- ۱۳۵۶ کارگران و زحمتکشان بودند که اگر چه متشکل نبودند ولی قهرمانانه به پا خاسته بودند تا طرحی نو دراندازند. اما حقیقت تلخ آن است که قیام این توده های فداکار، رهبری نداشت. تجربه هم یک بار دیگر نشان داد که نه انقلاب و نه بالطبع قیام بدون وجود سازمان انقلابی رهبری کننده به پیروزی نخواهند رسید. واقعیت این است که برای پیروزی انقلاب و قیام نه تنها به سازمان رهبری کننده بلکه به طبقه کارگر متشکل شده نیاز است که در شرایط دیکتاتوری حاکم بر ایران تنها در جریان جنگی توده ای می تواند به وجود آید. بنابراین اولین درسی که از شکست قیام بهمن حاصل می شود ضرورت سازمانیابی طبقه کارگر به عنوان ستون انقلاب و وجود سازمانی انقلابی برای هدایت این ستون می باشد. به همین دلیل هم هست که چریکهای فدائی خلق همواره کارگران و انقلابیون را به متشکل شدن و سازمان دادن خود _که در شرایط ایران مسیر ویژه ای را می طلبد_ دعوت می کنند. تجربه نشان داده که در شرایط دیکتاتوری بورژوازی وابسته تنها شکل سازماندهی که امکان بقا دارد همانا سازمان سیاسی- نظامی می باشد. به همین دلیل هم ضروری است که قبل از هر چیز، پیشروان طبقه کارگر با ایجاد هسته های سیاسی- نظامی و توسل به اعمال قهر انقلابی، ابتدا خود را از یورش مرگبار دشمن حفظ کنند و سپس در فضایی که مبارزه مسلحانه در جامعه ایجاد می کند در جهت ایجاد ارتباط مستقیم با کارگران و ستمدیدگان گام بردارند. تنها در این مسیر است که موجودیت قدرتمند طبقه سازمان یافته واقعیت پیدا می کند و سازمان سیاسی- نظامی طبقه در پیوند با کارگران قادر می شود انقلاب را به سرانجام برساند.
درس اساسی ای که از قیام بهمن باید گرفت این است که این قیام به دلیل فقدان رهبری و عدم سازمانیابی طبقه کارگر شکست خورد و همین شکست بار دیگر ثابت نمود که راه پیروزی در شرایط جامعه ایران که دیکتاتوری ذاتی نظام سرمایه داری وابسته حاکم بر آن است مبارزه مسلحانه توده ای می باشد که پایه اش توسط تشکل های سیاسی- نظامی متشکل از روشنفکران و کارگران آگاه ریخته می شود. تنها در بستر مبارزه مسلحانه است که شرایط مساعدی در جامعه به نفع کارگران و دیگر ستمدیدگان ایجاد می شود و در این بستر است که طبقه کارگر امکان می یابد متشکل شود و پیشاهنگان طبقه نیز قادر می شوند با این طبقه در آمیزند. این درسی است که شکست قیام بهمن به رغم همه فداکاری های توده های قیام کننده بار دیگر بر آن تأکید کرد؛ و طبقه کارگر و پیشروان این طبقه برای هموار کردن راه پیروزی باید آنرا به کار گیرند.