برای ثبت در تاریخ

مظفر فلاحی
برای ثبت در تاریخ…
توضیحات کوتاه و مختصردر مورد مراسم روزجهانی کارگردرسالن ورزشی تختی درشهرسنندج این نوشته و توضیحات من برای ثبت در تاریخ است وانجام این کار را یک وظیفه طبقاتی می دانم. هدف از بازگوئی این نمونه از تاریخ مبارزه طبقه کارگر در سنندج برای درس گرفتن نسل جدید کارگران از تجربیات می باشد. با این توضیح کوتاه می خواهم مساێل و اتفاقاتی که در آن مقطع روی داد را شرح دهم . اتحادیه صنعتگر کارگران در سنندج سر آغازی شورانگیز و پایانی غم انگیز داشت. سال ١٣۶۴ جمعی از فعالان کارگری بعد از یک دوره کوتاه سکوت ناشی از سرکوب شدید ۳۰ خرداد که توسط رهبران حامی دولت سرمایه اسلامی صورت گرفته بود. به دنبال یک سری جلسات و مشورت‌های گوناگون در محافل و جمعهای کارگری، خصوصا در بین خانواده های خود تصمیم می‌گیرند یک تشکل صنفی به عوان دفتر نمایندگان تعمیرکار اتومبیل و جوشکار بنیادگذاری کنند. همین امر باعث شد تا بعد از مراسم اول ماه مه روز جهانی کارگر در سال ۱۳۶۵ در کارخانه پوشاک برای برنامه ریزی اتحادیه صنعتگر سنندج توافقاتی بین رشته های بیشتری صورت گرید تا اتحادیه صنعتگر سنندج علام موجودیت کند. من در ایجا وارد چگونگی کار راه اندازی و مدریت اتحادیه نمی‌شوم چون تا به حال سه نوشته پربار توسط رفقا ابراهیم وکیلی، یدی عزیزی و من منتشر شده و در سایت های اینترنتی موجود است و علاقه مندان می توانند به آن نوشتە ها رجوع کنند. اما آنچه که در اخرین روزهای عمر پربار اتحادیه صنعتگر روی داد و همینطور آخرین گردهمایی رهبری اتحادیه را شرح می‌دهم. بعد از برگزاری مراسم اول ماه مه ۱۳۶۷ در دبیرستان رنج آوری سنندج و آن اتفاق‌های که در داخل سالن روی داد و متاسفانه منجر به جدایی بخش قبل توجهی از رهبری و کارگران سندیکائی خیاطان و خبازان از اتحادیه و همچنین دستگیری چند تن از کارگران و خصوصا ندانم کاری که منجر به دستگیری چند نفر و در میان آنان یکی از اعضای رهبری اتحادیه برای مدتی کوتاه شد، دیگربرای ما جای کوچکترین تردیدی باقی نمانده بود که دولت و نیروهای سرکوبگر سرمایه اسلامی، موجودیت اتحادیه را تحمل نخواهند کرد و دیر یا زود اقدام به انحلال آن خواهند کرد. بعد از مشورت و تبادل نظرها پیرامون آینده رهبری و ادامه کاری اتحادیه تصمیم بر این شد که سعی شود کاری کنیم تا هم رهبری در دست رس وزارت اطلاعات نباشد و از همه مهمتر ادامه کاری کلاس های آموزشی سواد آموزی کارگران که توسط یکی از رهبران اتحادیه اداره‌ می‌شد و تیم فوتبال اتحادیه که توسط رفیق جانباخته جمال چراغ‌ویسی هدایت می شد به کار خود ادامه دهند. که در این میان یک نفر از رهبری اتحادیه پشنهاد کرد تا آن دسته از کارگران و رهبران اتحادیه که سرباز بودند و بخاطر قبول نداشتن جنگ ارتجاعی ایران و عراق از رفتن به خدمت امتناع کرده بودند بهتر است به سربازی بروند. تعداد دیگری هم همانطور که قبلا اشاره کردم بنا به یک سری اختلافتات و ترس از دستگیر شدن صفوف اتحادیه را ترک کرده بودند. کارهای روتین روزانه در دفتر اتحادیه ادامه داشت و قبل از بستن کامل درب اتحادیه چند جلسه و مجمع عمومی هم با تعدادی کمتری از کارگران برگزار شد. مسئولان هئیت حل اختلاف بین کارگر و کارفرما و هچنین چند نفر که در بخش مربوط به ثبت نام کارگران و کارهای اداری کار می کردند در جلسه حضور داشتند. چند نفر از رهبری ازجمله خود بنده تا آخرین روزهای عمر اتحادیه بر روند کارها نظارت داشتیم و گزارشات را دریافت و اتفاقات و مسائل را بررسی میگردیم. درست شهریور و ماه های پائیز ۶۷ و بعد از اعدام های دستجمعی فرزندان کارگران و زحمتکشان توسط رهبران حکومت سرمایه اسلامی، در میان کارگران کردستان هم سرکوب و دستگیری شروع شده بود و همین مسئله به مهمترین مشغله در بین رهبری اتحادیه برای محفوظ ماندن از چنگال وزارت اطلاعات تبدیل شد. ما تصمیم گرفتیم هر کس در با ابتکار رویش سعی کند خود را نجات دهد. گروه ورزشی به کار خودش ادامه داد ولی متاسفانه کارها دیگر یا نتوانستند ادامه پیدا کنند و یا با مشکل کمبود افراد رو به رو شدند. از جمله کلاس های آموزشی و سواد آموزی تعطیل شدند. تا آنجایی کە برایمان امکان پذیر بود اسناد و مدارک اتحادیه را جابجا کردیم و از وسایل مورد استفاده اتحادیه هم یک صورت برداری شد و آنچه که قابل فروش بود صورت برداری شد و مقداری وجه نقد هم مربوط به حق عضویت کارگران متشکل در اتحادیه صنعتگر بود ک از آن ۰برای پرداخت کرایه اتحادیه در نظر گرفته شد. مبلغ باقی مانده به من و یکی از اعضای اتحادیه واگزار گردید. مبلغ نقدی نزد من ٢٠ هزار تمومان بود که ۵۵۰۰ تومان از آن به یکی از کارگران داده شد برای فراهم کردن مکانی برای برگزاری مراسم اول ماه مه ۱۳۶۸. ۱۴۵۰۰ تومان باقی مانده را به ددفتر حساب رسی اتحادیه برای کارهای ضروری ، از جمله تیم فوتبال واریز کردیم که نه تنها من ، بلکه فکر کنم تمام اعضای شورای رهبری اتحادیه به فرد حسابدار اعتماد کامل داشته و داریم که دست رنج کارگران عضو در اتحادیه صنعتگر سنندج مورد سو استفاده قرار نگرفته بود. در ماه اسفند سال ۱۳۶۷ توسط رفقای مسئول قرار یک جلسه فوری گذشته شد، ما برای مخفی کاری و جلوگیری از دستگیر شدن جلسه را برای اولین بار در خانه یکی از کارگران که در یکی از محلات حاشیه شهرسنندج بود برگزار کردیم و در آن جلسه چند نفر از اعضای شورای رهبری اتحادیه هم که مدتی بود از اتحادیه رفته بودند خوشبختانه حضور داشتند و در مورد مسائل مختلف از جلمه دستگیری ها، اعدام های زندانیان سیاسی و همچنین وضعیت موجود اتحادیه بحث و تبادل نظر شد، در مورد اتحادیه صنعتگر خبر موثقی بود که مزدوران رژیم به زودی به دفتر اتحادیه خواهند آمد. در این جلسه رفقای مسئول بخش های مختلف گزارش خود را ارائه دادند که کارها تا کجا پیش رفته و خود را برای هرگونه تغییر و تحولاتی نیز آمده کرده اند. بعدا در مورد مراسم روز جهانی زن و اول ماه مه سال ۱۳۶۸ هم گفتگوهایی صورت گرفت که بعد از جلسه تصمیم براین شد که از رفقای کارگر کارخانه شاهو در این باره نظر خواهی شود. دو نفر از جمله من برای این ارتباط اعلام آمادگی کردیم، در اینجا لازم است اشاره کنم کە در رابطه با همکاری اتحادیه و کارگران کارخانه شاهو علاوه بر اینکه من خودم مدتی در کنار آن رفقا کارکرده بودم ولی رابطه ای بسیار عمیق و صمیمی همیشه در بین کارگران کارخانه شاهو و اتحادیه صنعتگر وجود داشت که جادارد من در اینجا از آن همه فدا کاری و تلاش‌های صمیمانه این رفقا واقعا قدردانی کنم . زیرا کارگران کارخانه شاهو سنندج همیشە پیشقدم بودند و این رهبران و فعالان کارگری در کارخانه شاهو بودند که همیشه و در هر زمان به یاری و کمک اتحادیه صنعتگر با آغوش باز و بدون هیچ گونه چشم داشتی خود را به آب و آتیش میزدند تا ما را یاری و رهنمایی کنند. کارگران و رهبران آگاه کارگری در کارخانه های شاهو و پارچه بافی چیا در تمامی مراحل مختلف اتحادیه صنعتگرسنندج یار و یاور اتحادیه بودند. دقتر اتحادیه را در همان اسفند ماه مهر و موم کردند، اما یک چیزی باور نکردنی بود و آنهم این بود که دولت تنها اتحادیه را مهر و موم کرد و دیگر دست به تعقیب و دستگیری گسترده فعالان کارگری نزد. برای این اینرا می‌گویم چون هم من و هم چند نفر دیگر در دسترس آنان بودیم، برای نمونه من و چند نفر در کارخانه پارچه بافی چیا هنوز نماینده بودیم و خود مسئولان گروه ورزشی از جمله رفیق جمال درست رو به روی محل کار ما در سازمان آب مشغول کار بود و هنوز با کارگران گروهش در ارتباط روزانه بود. آخرین جلسه و یا در واقع بایستی گفت مجمع عمومی اتحادیه صنعتگر در روز ۱۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۷ با حضور تعداد کمی ازاعضای رهبری اتحادیه و چندنفر از رفقای کارگر آز کارخانه شاهو در دامنه های کوه سر بلند آبیدر سنندج سرخ برگزار گردید. در آن مجمع عمومی من در مورد اهمیت روز ۸ مارس و همچنین نحوه برگزاری مراسم اول ماه مه سال ۱۳۶۸ چند نکته را یاد آوری کردم و همچنین در مورد اهمیت ادامه کاری مجمع عمومی یک نوشته را که توسط یکی از اعضای شورای مرکزی مراسم های اول ماه مه های سنندج آماده کرده بود خوانده شد. در ادامه جلسه روی قطعنامه اول ماه مه صحبت کوتاهی کردیم و از بین رفقا دونفر را برای سخنران اول ماه مه سال ۱۳۶۸ را پیشنهاد کردیم که رفیق جانباخته جمال چراغ ویسی برگزیده شد و نفر بعدی مسئول خواندن پیام تبریک اول ماه مه و سخنرانی در رابطه با اهمیت مجمع عمومی انتخاب گردید و همچنین دونفر برای امنیت مکان مراسم تعیین شدند. این دونفر خود می‌توانستند از اعضای اتحادیه و رفقای دیگر کمک بگیرند. در همان مجمع عمومی بود که رفقای کارخانه شاهو اعلام آمادگی کردند که در رابطه با مراسم روز جهانی کارگر مسئولانه کمک کنند و خود از دور و نزدیک روند کارهای روتین روزانه مراسم اول ماه مه را کنترل کنند. ما بعنوان مسئولان شورای مرکزی اتحادیه صنعتگر و مراسم روز جهانی کارگر در سالن ورزشی تختی کسی رسما و یا غیر رسمی برای مراجعه به ادارات دولتی برای اجازه گرفتن برگزاری سال ۱۳۶۸ مشخص نکرده بودیم و قرار هم نبوده که چنین کاری انجام شود. اگر کسی ادعا کند که ما از ادارات دولتی تقاضای مجوز کرده ایم من آن را تکذیب می کنم و واقعیت ندارد. توضیحات من با مسئولیت خودم بعنوان یکی از مسئولان شورای برگزاری مراسم روز جهانی کارگر در سالن ورزشی تختی واقع در شهر سنندج است که بایستی در یک جای ثبت شود تا اگر در آینده کسی یا جریانی خواست چیزی در این رابطه بنویسد روشن و شفاف باشد. امروزه و به یمن پیشرفت تکنولوژی این امکان فراهم شده است که طبقه کارگر و فعالان کارگری وارد این عرصه شوند و خود از زبان خودشان حرف بزنند و بازهم تأکید می‌کنم برای برگزاری مراسم روز جهانی کارگر در آن سال هیچ کسی رسما و یا غیره رسمی برای اجازه گرفتن برگزاری مراسم به ادارات دولتی مراجعه نکرد است. قبل از بستن اتحادیه توسط رژیم هار سرمایه ، برای رهبری اتحادیه مثل روز روشن بود که حکومت سرمایه اسلامی مارا تحمل نخواهند کرد، چون هم قبل و هم بعد از مراسم سال ۱۳۶۷ در دبیرستان رنج آوری سنندج وزارت اطلاعات توانسته بود تعدادی از رهبری اتحادیه را شناسایی و چندنفر را هم برای مدتی کوتاه بازداشت کند و ما خبر داشتیم که امکان دارد بزودی ضربه خود را به فعالیت اتحادیه و فعالان کارگری وارد کند و بخاطر این مسئله خود را تا حدی آماده کرده بودیم. در روزهای اول فروردین ماه سال ۱۳۶۸ وزارت کار و بانک صنعت و عمران طی یک اطلاعیه راه اندازی کارخانه کفش زیبار سنندج را در نزدیکی شهرک صنعتی گریزه اعلام کرد و ما فکر کردیم این خود می‌تواند نقطه قوت و فرصتی باشد هم برای جمع شدن تعداد زیادی از کارگران و هم امیدی بود برای تعدادی از کادر و رهبری اتحادیه تا جا پای خود را در میان کارگران این واحد جدید تولیدی باز کنند. سر آنجام دونفر از رهبری اتحادیه و فکر کنم ۴ یا ۵ نفر دیگر از کادرهای اتحادیه وارد کارخانه کفش زیبار شدیم . من و یکی دیگر ازاعضای رهبری هم توانستیم در آن کارخانه استخدام شویم که من در قسمت پرس و رفیق دیگر رهبری در قسمت تولید مشغول شدیم، ورد به کارخانه زیاد مشکل نبود و ماهم تعجب نکردیم کردیم زیرا هم کارفنی بلد بودیم و هم سابقه کار داشتیم. ولی در واقعه بعدها فهمیدم که این خود یک طرح برای به دام انداختن و کنترل گردن هرچه بیشتر کارگران آگاه و رهبران اعتراضات کارگری در سنندج بود. وقتی متوجه شدیم اکثر کارگران از کارگران زندانی و سیاسی های دوران دهی ۶۰ در آنجا استخدام شده بودند و همچنین سهام داران این کارخانه از اعضای جهادسازندگی و سپاه پاسداران بودند و تمامی سرپرستان قسمت های مختلف از افراد غیره بومی و اکثریت از نجف‌آباد و همدان بودند. به هر حال کار زیادی نمی توانست کرد و تها بایستی گوش به زنگ و مواظب خود بود. من تصمیم گرفتم بودم که به هر وسیله ای که امکانش هست تا پایان روز جهانی کارگر در آن جا بمانم و فکر کردم این بهترین کار ماندن در اینجا است تا رفتن دوباره به کارخانه پارچه بافی چیا. سعی کردم از تماس‌ گیری با دیگر کارگران اتحادیه که در کارخانه بودند خود داری کنم. بعد از مراسم اول ماه مه سال ۱۳۶۸ من تنها توانستم دو هفته در کارخانه کفش زیبار ماندگار شوم و بعد از دو هفته شب هنگام وزارت اطلاعات توانسته بود خانه مارا زیر نظر بگیرد، اما من از یک ماه پیش مجبور بودم شب‌ها به خانه نروم و در پناه عزیزان فداکار شب‌ها بمانم تا در دام نیروهای وزارت اطلاعات نیافتم. لازم می دانم همینجا از تلاش و کوشش های این عزیزان سپاس گذاری کنم، از تک تک خانواده های عزیزان و بخصوص از رفیق خوب و کمونیست فداکار عزیزه نودنیان یادش گرامی باد ممنون و اگر تلاش و کوشش‌های بی دریغ آن عزیزان نبود من امروز اینجا نبودم و زدگی خودم را مدیون فداکاری خانواده های عزیز میدانم که همیشه برای پنهان کردن رفقای کارگر و کمونیست از هیچ جیزی دریغ نمی کردند.
۲۸ فروردین سال ۱۴۰۱ مظفر فلاحی کارگر بخش تاسیسات.