مظفر گودرزی …
به مناسبت روز جهانی کارگر
درد دلهای هم و برهم من!
الان بیش از ۳۰ سال که برژوازی در تلاش است تا ثابت کند طبقەای و چیزی بە نام طبقه کارگر وجود ندارد. بنابراین همهی این انسانهای زحمتکش که زیر فشار استثمار روزانهی اقتصادی، اجتماعی و روانی هستند طبقه نیستند و چون برابر فرموده این آقایان طبقهی کارگر وجود ندارد، همهی این آدمها باید در مقابل هر عمل غیرانسانی بورژوازی سکوت کنند.
بورژوازی سعی میکند عدم طبقەای به نام طبقه کارگر را، بیشتر از هر قشر و طبقەای دیگری بە خود پرولتاریا بقبولاند. بخشهای از پرولتاریا به این باور رسیدهاند، خطر اینکە بخشهای بیشتری از پرولتاریای جهانی نیز بە این باور بگروند وجود دارد. سرمایەداری همە جانبە در تلاش است تا با خدعە و نیرنگ و فریب این را بە خورد طبقە کارگر بدهد، که در جامعهی سرمایهداری. کارخانه دار و ارباب و کارگر همە مانند هم هستند. سران و دست اندر کاران اتحادیەها و سندیکاهای کارگری نیز در این بازی شریک هستند و گرەی کراواتهایشان را تند کردە تا از این راە سهم بیشتری نسیبشان شود. مطمئن هستم همە خبر دارند که سالهاست بورژوازی در این راه تلاش میکند. اما این ایدە در دههی هشتاد میلادی و به ویژه از زمان تاچر همهگانی و جهانی شد.
خوشبختانه طبقه کارگر هنوز از نفس نیافتادە است و در کشورهای جهان سوم پیشتاز مبارزە طبقاتی است. اما در کشورهای سرمایەداری اروپا و آمریکا و بخشی از کشورهای اسیایی، تکنولوژی دارد بد جوری او را مچاله میکند! هر کارگری اگر دوتا فرزند داشته باشد، دست کم چهارتا موبایل و سه تا پلیستشن در خانه دارد. اینها مانع ابراز عقیده، درد دلها، صحبت در مورد گرانی و محدودیتهای بهداشت و درمان و سایر مشکلات زندگی شدەاند. صحبت از استثمار، بهرهکشی، ستم طبقاتی و مبارزه برای خاتمە دادن به آنها، به پایان رسیدە است و کسی آن را ابراز نمیکند.
من منکر مبارزە طبقاتی نیستم. اما شیوه مبارزە کاملا عوض و کند شده و در دست فعالین کارگری نیست. اتحادیههای کارگری جلودار مبارزە شدە و در نشستهایشان با کارفرما و یا نمایندگان دولت خیلی سریع به سازش میرسند. برای نمونه همین یک ماه پیش، اعتصاب تمامی کارمندان و کارگران و رانندههای قطارهای روی زمین و زیر زمین در لندن، میبایست از جانب تمامی اتحادیەها پشتیبانی میشد، اما نشد. آموزگاران، دانشجویان، بخش خدمات و تمامی کارگران ساکن لندن، در پشتبانی از این اعتصاب لام تا کام حرفی نزدند. تا چند سال پیش، حمایت و پشتبانی جریانات کارگری از همدیگر، این سنت مبارزاتی بود. هر بخشی که اعتصاب میکردند، سیل انتشار اعلامیە در حمایت اعتصاب کنند به روزنامهها سرازیر میشد.
در اعتصاب اخیر کە در بالا به آن اشارە شد، تمام بخشهای کارگری میبایست حداقل عملا با به سرکار نرفتن از این اعتصاب حمایت میکردند. چون نبودن وسیله رفت و آمد، برای نرفتن به سرکار بهانهای بود. اما همە با عجله با دوچرخەهای برقی شهرداری و یا سوار متور و ماشین و دوچرخەهای خود شدند و به سر کار رفتند.
تجمع و دو لیوان آبجو را با هم خوردنهای کارگران، همزمان ردوبدل کردن اخبار، گفتگو در مورد شیوههای تازە مبارزه، پیروزیها و شکستهای که روزانه و در سالهای قرن بیستم و حتا اواخر آن قرن، بعد از کار وجود داشت دیگر وجود ندارد. متأسفانه آن نشستها و همفکریهای روزانه، جای خود را دادهاند به؛ با عجله به خانه رسیدن و ادامه بازی ناتمام شب قبل. خسته نباشیهای اعضای خانواده، روبوسی زن و شوهر و بچەها، همراه است با بازی با ماسماسک جدیدی.
اختلافات درون جناحهای مختلف طبقه بورژوازی کمتر شدە است و روز به روز کمتر میشود. اپوزسیون بخشهای مختلف بورژوای درون پارلمانی در همەی کشورها دیگر آنقدرها به پروپایی همدیگر نمیپیچند. آنها کاری به رویدادها با اهمیت ندارند. چون امیدوار هستند، این رویدادها، بحران اقتصادی آنها را حل خواهد کرد. تا حدودی هم درست فکر میکنند. برای نمونه؛ اعمال وحشیانه داعش، به ویژه در سوریە و عراق، جنگهای دیگر در خاورمیانه، جنگهای فیمابین دولتها و قبایل در آفریقا، در ۲۰ سال اخیر، برای بورژوازی اهمیت بحث و گفتگو را نداشتند. آنها حتا نسبت به آن دلخوش بودە مایهی امیدشان شدە بودند. اصولا مجوز چنین جنگها و کشتارهای وحشیانه را بورژواز صادر میکند آنهم برای حل بحرانهایش.
بیماری همهگیر کرونا چە ساختگی باشد، چە یک بیماری طبیعی مانند زکام، آبله و سل، فرقی نمیکند، باعث مرگ میلیونها نفر شد. جنبشهای اپوزیسیون را در سراسر جهان ناامید کرد. فرصتهایی را برای اخراج هزاران کارگر و بعداً استخدام مجدد برخی از آنها با قراردادهای وحشتناک جدید ایجاد کرد. سرمایەدارها خرد و کلان از این مسئله استفاده کردە قیمت همه چیز را افزایش دادند. هزینه های زندگی به طور چشمگیری دو برابر شد. دولتها ازقبل کرونا، دوباره نیرو گرفتند. خلاصه کرونا ملیاردها دلار و پوند و یورو را به جیب سرمایەداری ریخت.
بورژوازی در کماڵ وقاحت اداعا کرد که اهمیتی ندارد. اثرات نا مطلوب این بیماری (علاوە اثراتی کە در بالا اشاره کردم)، در ایجاد فاصله بین انسانها، و از هم پاشاندن جامعهی انسانی، دارای اهمیت فراوانی بود. با وجود همهی اینها کارشناساان و خود سران سرمایهداری سریع فهمدند بحران آنها با کرونا به پایان نرسیده است.
در نتیجه، مذاکرات دوستانه و پشت پردە، ارتجاعیترین، خون آشامترین، گروه یا حزب یعنی طالبان با آمریکا امیدی تازهای بود برای حل بحران سرمایهداری، اما باز یک ماه نگذشته بود کە فهمیدند که برکناری اشرف غنی و اجازە دادن به طالبان کە به قدرت اصلی برسد راە حل عاقلانه برای حل بحران نبود است. برای همین تقصیرها را به گردن همدیگر انداختن بین امپریالیستها، مانند روال همیشگی تهمت زدنها شروع شد.
نگاهی کوتاه و دوباره به کشتار دسته جمعی و گروهی انسان به ویژه زن و بچەها در جنگ سوریه، در جنگ عراق و ایران، در تسخیر عراق توسط آمریکا، شکست دادن بن لادن روی کار آوردن دولت اشرف غنی، آواره شدن و زیر پرچم دروغین خیرخواهانه سرمایەداری صدها هزار انسان، از افغانستان و سوریە و عراق، باز نتوانست بحران سرمایەداری را به پایان برساند.
اخیرا فاجعەی اوکراین برای بورژوازی نان و آب شدە و سکوت طبقه کارگر در مقابل پایین بودن دست مزدها، گرانی بدون حدومرز اخیر و تفاهم با احزاب بورژوازی را به دمبال داشت. جنگی که برای جامعهی انسانی جز عجز و ناتوانی و چیزی را به ارمغان نیاوردە است، تخم امید را در دل بورژوازی کاشته که بحرانهای یکی دو دههی آینده را قابل حل خواهد کرد.
سیل نیروی کاری کە بعد از فروپاشی شوروی و یوگوسلاوی در اروپای شرقی رها گشت و سهم زیادی از آن نصیب بریتانیا شدە است خود تبدیل به عامل بحران شد. بورژوازی دلش خوش بود کە استفادە از کار ارزان آنها به بحثهای چندش آوری پارلمانی پایان خواهد داد. اما برعکس کار بە جای رسید که بحثهای درون پارلمانی تبدیل شد به جلوگیری از ورد آنها و وضع قوانینی کە در صورت مریض شدن و از کارافتادگی و نقض عضو در حین کار بە آنها هیچگونە کمک هزینهای تعلق نگیرد، تا کمتر به این کشور و سایر کشورهای اروپایی مرکزی سرازیر شوند.
بورژوازی، این دایهی مهربانتر از مادر، برای جنگ زدگان و آوارههای اوکراینی، باز انگار تجربه گذشتە را فراموش کردە و امروز دارد نقشه استفادە از کار ارزانتر را از آنها در سر میپروراند، درهایشان را به روی جنگ زدگان اوکراینی باز گذاشته و دست گدایی به سوی مردم دراز کرده؛ که واویلا، صدها هزار انسان آواره گشته آهای امتها به پا خیزید و به کمک ما بشتابید.
بگذریم، من گریەام میگیرد، که در این میان مارکس هم فراموش شدە است. چرا؟ زیرا میبینم کە مارکس نمردە و روی یک صندلی دستەدار رو بە پنجرەای کە دنیا را با آن میبیند نشستە، اما پردە آن پنجرە بر روی زانوهای او افتادە و کسی نیست کە آن پردە را بر دارد و آن را بتکاند، تا گرد و خاکهای ۱۵۰ سالە آن چشم بورژوازی را کور کند و کارگران را بیدار.
مارکس جوان هنگامیکە اندیشەهایش هنوز شکل و قالب یک تئوری را بخود نگرفتە بودند علیە تمام کسانیکە غرق در فلسفە آلمان بودند و از آن استفادە میکردند تا بگویند: “کارگران، بی بضاعتها و مفلوکین جامعە مانع پیشرفت هستند” ایستاد و خط بطلانی بر کج اندیشی آنها کشید و از کارگران بافندەی اعتصابی سیلسیایی دفاع کرد و پایان فلسفە آلمان و کشف پرولتاری را اعلام کرد و گفت: “تنها در پرولتاریا است کە [مردم آلمان] میتواند عنصر پویای رهایی خود را بیابد” (صفحە ۶۹ مارکسیسم و فلسفە- الکس کالینیکوس – ترجمه اکبر معصوم بیگی)
بورژوازی و میدیای آن امروزه رویشان نمیشود از واژەهای “بی بضاعت” و مفلوکین” استفاده کنند و آن را دوباره نشخوار کنند، به جای آن میگویند دیگرطبقهای به نام طبقه کارگر وجود ندارد.
اما امروز پرولتاریا غرق در نا باوری به خود است. با اینکه این طبقه دو جنگ جهانی را پشت سر نهاده است، امروز در مقابل جنگها اعتراضی از خود نشان نمیدهد، بلکه همرنگ جماعت شدە و پول خوردهایش را به خیریەها میدهد تا خرج آوارگان اوکراینی کنند. دیگر تظاهراتها علیه جنگ در اروپا اگر باشد، با تعداد اندک و سالی یکبار بیشتر نیست.
مسئله دیگر؛ متأسفانه، امروز مدعیان رهبری پرولتاریا، پرولتاریا را فراموش کردە و به فکر اصلاح دولتهای بورژوازی، احیایی مسئلە ملی، بر انداختن دین و سهیم شدن در قدرت سیاسی هستند. (مارکس جوان در ۱۸۴۴ استدلال کرد “دین این خار چشم باوئر را نمیتوان صرفا با انقلاب سیاسی بر انداخت، چنانکە نفوذ مسحیت در ایالات متحده آمریکا نشان میدهد، بلکە دین بە عنوان فرآوردەی بیگانگی بنیادینتر تا هنگامیکە رهایی بشر، و نە صرفا رهایی سیاسی، تمایز میان بورژوا و شهروند را از میان بر ندارد همچنان باقی خواهد ماند.” (منبع بالا صفحە ۶۶)
امروز بسیارند کسانیکە نمیتوانند تغییرات اساسی گلوبالی را ببینند و مارکسیست – لینینستهای ارتدکسی باقی ماندە و شعار گارگران جهان را سر تیتر ارگانهای انتشاراتیشان کردەاند، کم نیستند، اما این هگلیان پیری کە با بازخوانی تروتسکی، کائوتسکی و لوکاچ… بە وجد میآیند و با دیکتاتوری پرولتاریا در افتادەاند، مبارزه مسلحانه کارگران و کمونیستهای انقلابی محکوم میکنند. اگر به ناچار در بحثهایشان جمله دیکتاتوری پرولتاریا را به زبان بیاورند به دمباڵش هم یک استغفرالله میگوند. اما وقتی در تناقض قرار میگیرند، بە جلسات بنگ و سیاست پناە میبرند. چندش آور است کە دلقکها و رقاصەهای بورژوازی در فریب و نیرنگ باعث سرگرمی آنها شدە تا فکر کنند که مخدوش کردن مرزهای طبقاتی سیاست مدرن است و در دنیای مدرن با مبارزە مدنی، بە سهولت در قدرت سیاسی شریک گشتە و از این دنیای سرمایەداری بهشت برینی را خواهند ساخت.
یک مارکسیست انقلابی [فکرکنم روزا یا گرامشی] میگوید: “مسئلە اصلی دگرگونی نهادهای جامعە است و این مسئلە با شرکت در قدرت سیاسی موجود امکان پذیر نیست” (نقل بە معنی).
اندیشە و بر داشت مارکس از قدرت سیاسی دیکتاتوری پرولتاریا بود. یک دیکتاتوری انقلابی بی نمونه، که هدفش نابودی دیکتاتوری بورژوازی و در نهایت دیکتاتوری پرولتاریا است. این امر دست آورد ۵۰ سال زحمت و رنج مارکس و انگلس است. اما امروز میبینیم کە این نظریە چە واکنشی در این خانمها و آقایانی که مدعی پیروی از مارکس هستند ایجاد میکند. [دیکتاتوری پرولتاریا؟؟!! پرولتاریا و دیکتاتوری؟؟!!] برای خیلیها امروز دیکتاتوری پرولتاریا اصطلاحات تاریخی (سقوط بورژوازی و به قدرت رسیدن سیاسی پرولتاریا) کفر ابلیس شدە است. آنها در مقابل نظر مارکیستهای انقلابی شرکت در قدرت سیاسی بورژوازی را تنها راه حل میدانند. بگذریم. سخن دراز شنوندە را آزار خواهد داد. .
اردیبهشت ١۴٠١برابر با ۲۹ آوریل ۲۰۲۲