اعتراضات کارگری در ایران و چشم انداز تحولات اجتماعی

اعتراضات کارگری در ایران و چشم انداز تحولات اجتماعی

کسانی که با قوانین دیالکتیک آشنایی دارند به این نکته توجه دارند که با توجه به این قوانین، مبارزات قهرمانانه روزمره و در حال اوجگیری طبقه کارگر در ایران؛ با توجه به انقلاب ارتباطات و روابط متقابل داخل و خارج از ایران؛ آثار خود را چه بر جامعه مدنی ایران و چه در خارج از ایران بر کارگران تبعیدی می گذارد و شایسته است این تحولات اجتماعی این مجموعه، در دو حوزه داخل و خارج که بر یکدیگر اثر دیالکتیکی می گذارند، در داخل و خارج از ایران، بطور دقیق مورد بررسی قرار گیرند!
من نوعی که در فاصله شش هزار کیلومتری ایران و در امن و رفاه نسبی کشورهای «پیشرفته» سرمایه‌داری نشسته ایم بی تردید قدرت مشاهده و توان فهم دقیق تحولات کمی و نهایتاً چشم انداز تحولات کیفی اجتماعی در ایران را آنطور که هموندان مبارز و مقاوم ما بطور روزمره در ایران می بینند، نمی بینیم!
از این رو شایسته است برای اطلاع دقیقتر درون و بیرون و ارتباط این دو مجموعه با یکدیگر؛ که بمثابه دو جنبه تحولات کیفی در آینده ایران بر یکدیگر اثر خواهیم گذاشت؛ را بررسی کنیم و با در اختیار یکدیگر قرار دادن بررسی ها به کل حرکت گوهری جامعه ایران برای تحولی کیفی و درانداختن جهانی دیگر یاری رسانیم!
جهانی دیگر که در آن، حاکمیت اقلیت ناچیز سرمایه‌داران با حاکمیت اکثریت عظیم تولیدکنندگان جایگزین شده است!
جهانی دیگر که در آن تشنه و گرسنه و بی خانمان در آن دیکر وجود ندارد!
جهانی دیگر که در آن تبعیض و خشونت و جنگ و ستم جایی ندارد!
جهانی دیگر که همچون خانواده ای بزرگ است و همه در آن به توان خود می کوشند و به نیاز خود برمی برند!
جهانی دیگر که در آن حسد و رقابت جای خود را به مهر و رفاقت می دهد!
جهانی دیگر که انسان ها نه به اجبار به بردگی که با اشتیاق به کار دلخواه خود می پردازند!
جهانی دیگر که انسان از خود بیگانه نیست و به ذات متعالی خود بازگشته است!
برای درانداختن چنین جهانی ست که اوجگیری شعله های آتش مبارزه طبقاتی در ایران، می رود تا یخ های بازمانده از دوران جنگ سرد در اذهان روشنفکران و کارگران تبعیدی ایرانی را ذوب کند و آب حیات و عشق بزندگی آزاد و کار جمعی، بار دیگر در میان ما جاری و ساری شود!
نویسنده بخاطر دارد که در دوران دیکتاتوری شاه، کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور چه نقش بسزایی در افشای آنچه در ایران می گذرد داشت و چگونه وجدان جهانی از این دانشجویان و ملل ساکن ایران پشتبانی و حمایت می کرد!
نویسنده بخاطر دارد که کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور؛ برغم وجود گرایشات متفاوت سیاسی-طبفاتی در میان دانشجویان؛ یکپارچه و یکصدا برخلاف دیکتاتوری شاه به میدان می آمدند!
نویسنده فراموش نمی کند که در سال ۱۹۶۷ در برلن و در سال ۱۹۷۸ در بورلی هیلز، چگونه این صف متحد هزاران نفره به خیابان آمد و دست در دست، دست به «حرکت های بی سابقه» زدند!
نویسنده براین باور است که این همه در اثر مبارزات طبقاتی و از خودگذشتگی روشنفکران ایران در ستیز قهرمانانه با دیکتاتوری شاه و برای استقلال سیاسی ایران بود!
نویسنده بیاد دارد که مبارزات دلاورانه در ایران و کوشش‌های مسولانه در خارج از ایران دست بدست هم دادند و به اند هزار سال سلطنت در تاریخ ایران پایان دادند!
هیهات که از فردای انقلاب بهمن ماه؛ که از بزرگداشت سیاهکل در ۱۹ بهمن‌ماه ۱۳۵۷ از دانشگاه تهران آغاز و در ۲۴ بهمن ماه در تبریز با درهم شکستن ماشین دولتی و نیروهای سرکوب رژیم سلطنتی در سراسر ایران بپایان رسید؛ توده های مسلح تمامی قدرت، تکرار می کنم تمامی قدرت در تولید و توزیع و خدمات و نظم و امنیت را در تمامی سطوح کشور، در اختیار خود گرفتند!
نویسنده فراموش نمی کند که همچون تجربیات تاریخی دیگر، مشکلات آخرین انقلاب تاریخ بشریت، از فردای کسب مستقیم قدرت آغاز شد!
وجدان های جوانی که بوسیله کمیته مشترک «ضدخرابکاری» دست به ماشه، شکار نشده بودند و در زندان‌ها بسر می بردند، بهمت توده های انقلابی آزاد شدند!
دانشجویان شریفی که بخاطر فعالیت‌های ضددیکتاتوری و استقلال طلبانه در تبعید بسر می بردند به ایران بازگشتند و در آزادی و امنیت و شادی، بحث و گفتگو در سراسر جامعه ایران، از درون خانواده ها تا میادین و دانشگاه ها، جاری شد!
در پایان بهار آزادی و استقرار آرامش بود که قهرمانان آزاد شده از زندان و دانشجویان بازگشته به ایران؛ که خود از عوامل انقلاب بهمن‌ماه و جلوگیری کننده از انتقال آرام قدرت برنامه‌ریزی شده در کنفرانس گوادلوپ از بختیار به بازرگان بودند؛ به یاد اختلافات خود بر سر تیوری های دو جهانی و سه جهانی افتادند و ضمن حمایت از یکی از جناح های ارتجاع حاکم در ضدشورای-ضدانقلاب، به تجزیه طبقه کارگر قهرمانی که حاکم مستقیم بر تمامی قدرت و تولید و توزیع و خدمات کشور بود، پرداختند!
این تجزیه ایدیولوژیک-سیاسی غیرطبقاتی طبقه کارگر، باعث ایجاد تردید و ضعف در تمامی انجمن ها و کمیته ها و شوراها حاکم مستقیم بر تولید و توزیع و خدمات و حتی خانواده ها شد!
و چنین شد که ضدشورای-ضدانقلاب و دولت موقت بورژوازی دست نشانده اش، بدنبال حمله تمام عیار نظامی به کردستان، یک به یک این انجمن‌ها و شوراها و کمیته ها را یا با آتش و خون درهم شکستند و یا بکمک عوامل سرسپرده نادان خود، تسخیر کردند و مجددا سیمرغ آزادی و امنیت از ایران پرکشید و شلاق و شکنجه و سنگسار و اعدام و تبعید، سراسر ایران را در نوردید! (۱)
نویسنده شهادت می دهد که برغم پایان دوران جنگ سرد در سه دهه گذشته و آغاز دوران جنگ گرم که شاهد فجایع کنونی انسانی و سیاسی آن از آرژانتین و آفریقا و اوکراین و فلسطین و حتی هلند هستیم، رقابت‌های ایدیولوژیک-سیاسی غیرطبقاتی، هم‌چنان در بین کارگران تبعیدی و مهاجر ایرانی در خارج از کشور، بیداد می کند!
نویسنده به کارگران فعال و فعالان کارگری در ایران تبریک می گوید که با مبارزات پیگیر و اوج گیرنده خود برعلیه بورژوازی عقب مانده دلال-رانتی-نظامی ایران، می رود تا با حرارت ناشی از مبارزات طبقاتی روزمره خود، یخ های بازمانده از دوران جنگ سرد در اذهان کارگران تبعیدی را رفته رفته آب کنند!
می رود تا کارگران تبعیدی با عبور از ایدیولوژی ها و فرهنگ بورژوایی غیرپرولتری دست در دست یکدیگر گذارند تا با ایجاد شبکه ای سراسری در امن و رفاه نسبی خارج از ایران، به پشتیبانی و حمایت همه جانبه و هماهنگ از طبقه کارگر ساکن ایران پردازند!
نویسنده ضمن شادباش به کوشندگان در راه ایجاد شبکه هماهنگ و همصدا در پشتبانی و حمایت از پرولتاریای ایران در خارج از کشور، برای این کوشندگان راه آزادی و برابری و رفاه صلحه همیشگی، آرزوی آرامش و تندرستی و پشتکار دارد!

زنده باد انقلاب!
پیش بسوی حاکمیت مستقیم اکثریت عظیم تولیدکنندگان!
زنده باد کمونیسم!

(۱)
نویسنده شهادت می دهد که بهمت مبارزات تاریخی ملت کرد، کردستان ایران ماه ها قبل از آغاز انقلاب بهمن‌ماه آزاد شده بود!
نویسنده شهادت می دهد که در پایان بهار آزادی و در ۲۸ امردادماه ۱۳۵۸ ارتش ارتجاعی بازمانده از دوران سلطنت و سپاه تازه تاسیس مزدور پاسدار حاکمیت مذهبی سرمایه‌داری در ایران، کت بسته و در کنار یکدیگر با تهاجم از زمین و هوا، کردستان قهرمان را به خاک و خون کشیدند!
نویسنده شهادت می دهد که کردستان به سنگر مقاومت در مقابل دولت مذهبی حاکم تبدیل شد و اگر کردستان نبود امروز من نوعی هم نبودیم که بعد از ۱۴ سال، جهت اطلاع علاقمندان در ضمیمه می آید!

هادی میتروی
دیماه ۱۴۰۲ در تبعید
Noël 2023

hadi.mtravi@yahoo.com

(۱)

با سلام فراوان، ممنون از اینکه دعوت ما را برای این گفتگو قبول کردید

با سلام متقابل به شما عزیزانی که در این بیست و نهمین زمستان سرد ِحاکمیت نظام جمهوری اسلامی در ایران، هر کجا که هستید در خط اول جبههء آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی، همچون کوه های سر بفلک کشیدهء کردستان، استوار ایستاده اید و با تشکر از شما که برای آشنائی خوانندگان کومله با نظرات من این فرصت را در اختیار من می گذارید

سوال یکم: لطفاً برای خوانندگان سایت و نشریه ما بیشتر خود را معرفی کنید

من از نسل بعد از کودتای آمریکائی سال سی و دو در تهران هستم. دوران کودکی خود را در “قاسم آباد” از دهات نهاوند از قراء همدان و نو جوانیم را در “نارنج بند بن” از دهات سلمان شهر از قراء چالوس سپری کرده ام و از این زاویه پیوند خود را با کوه، جنگل، دشت، گله، آب، آفتاب و طبیعت حفظ کرده ام. تحصیلات خود را از سال پنجاه و یک در دانشگاه تهران در رشتهء فیزیک ادامه دادم و در این سال های سیاه ِحاکمیت دیکتاتوری شاه، وظیفه نمایندگی دانشجویان این دانشکده را برعهده داشتم. در سال پنجاه و پنج برای ادامهء تحصیل عازم “دانشگاه کالیفرنیای جنوبی” شدم و در کنار تحصیل علم در زمینهء ”تبدیل و استفاده انرژی پاک طبیعت”، به فعالیت در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی ادامه دادم. با تظاهرات میلیونی تاسوعا – عاشورای سال پنجاه وهفت، با اعتقاد عمیق به ناگزیری ِظهور “موقعیت انقلابی”، تصمیم قطعی در “ترک تحصیل” و بازگشت به میهن گرفتم. در ژانویهء سال هفتاد و هشت همراه با چند تن دیگر از فعالین دانشجویی از لس آنجلس عازم تهران شدیم، در فرودگاه پاریس چند شبی اطراق کردیم و بالاخره پس از باز شدن فرودگاه مهرآباد با اولین پرواز ایرفرانس در یازدهم بهمن ماه پنجاه و هفت وارد کشور شدیم. از اولین لحظهء ورود، به صحن مقدس دانشگاه تهران رفتیم و همراه با هزاران فعال دیگر دانشجوئی به تدارک انقلاب مشغول شدیم

بهمراه یازده تن از فعالین سیاسی اجتماعی در جمعی “لائیک” (با اعتقادات گوناگون) و برانداز در تهران متمرکز شدیم. زنده یادان حسن بوشی از خرمدرهء زنجان و عباس گستانی زاده از شیراز نیز در این کوشش جمعی شرکت داشتند (هشت تن دیگر از این رزمندگان ِآزادیخواه هنوز در قید حیات و در ایران بسر میبرند و به خاطر رعایت مسائل امنیتی از بردن نام آن ها خودداری می کنم). جمع کوچک ما در پروسهء درهم شکستن ماشین نظامی رژیم شاه؛ برغم دیدگاه های متفاوت ایدئولوژیک؛ یکپارچه همراه با توده های مردم شرکت نمود و تا پایان در پیروزی پنج روزهء انقلاب سهیم بودیم. از این جمع کوچک و جوان دو فرزند رشید خلق در ادامهء فعالیت های سیاسی و اجتماعی آزادیخواهانه و مقاومت تمام عیار در مقابل استقرار این نظام جور و جهل و جنگ، به خون و خاک کشیده شدند و با خون خود بر ضد انسانی بودن این نظام شهادت دادند

پس از انقلاب تا “انقلاب فرهنگی” (بخوانید سرکوب دانشجویان، کارمندان و اساتید آزادیخواه دانشگاه های سراسر ایران و به تعطیلی کشاندن تمامی مراکز علمی در سطح کشور) در سازماندهی فعالیت های علنی تشکل های دانشجوئی دانشگاه های تهران شرکت داشتم. پس از سرکوب و تعطیلی دانشگاه ها، فعالیت های خود را با سازماندهی تشکل های مخفی آموزگاران شرق و شمال شرقی تهران ادامه دادم. در زمستان سال شصت از داخل زندان اوین، فعالیت های تشکیلاتی من زیر شلاق لو رفت. برای ادامهء زندگی و مبارزه در راه آزادی، بناچارمخفی شدم. بدنبال هفت ماه زندگی مخفی، باز هم بناچار، در شهریورماه سال شصت و یک، با یک بچهء سه ماهه در بغل از مرز شمالی کردستان، پای پیاده و بدون مدارک “معتبر”، به همراه خانواده ای کوچک خارج شدم. پس از حدود یکسال دربدری در ترکیه و اسپانیا بالاخره در سال هشتاد و سه باز هم پای پیاده! و بدون مدارک معتبر شناسائی به پاریس رسیدیم. پس از سه سال؛ از این خانه به آن خانه در رفتن؛ و هفده بار اسباب کشی! بهمراه این خانوادهء کوچک، بالاخره در پاریس مستقرشدیم

در این ربع قرن استقرار در خارج از کشور هرچه در توانم بوده است ( آن وقت و انرژی که پس از ظرفشویی و زمین شوئی برای گذران یک زندگی شرافتمند در فرنگ باقی می ماند) را در راه یک مبارزهء علنی وعمومی برای لغو فوری مجازات اعدام، لغو هر نوع شکنجه، آزادی بی چون و چرای زندانیان سیاسی و عقیدتی و محاکمهء عادلانهء مسولین جنایات قرن گذشته در ایران، خرج کرده ام. در همینجا و قبل از ورود به بحث لازم به تاکید می بینم که لغو مجازات اعدام؛ به مثابه بدترین نوع خشونت دولتی؛ از همین لحظه بایستی سریعا به مثابه اولین شرط “اتحاد” در دستور کار همهء تشکل های دموکرات اپوزیسیون قرار گیرد

نام “جواد” را از این بابت برای نگارش برگزیدم تا آنطور که فرهنگ معین می گوید، چون یک “ قاسم آبادی”، به زبانی ساده و برای مردم عادی این میهن بنویسم. چه من کماکان بر این باورم که ادبیات کمونیست های ایرانی برای مردم اکثرا مسلمان سراسر این میهن سنگین و گاه غیرقابل فهم می باشد. با پوزش، عامدانه سعی کردم که خود را کمی مفصل تر به خوانندگان کومله معرفی نمایم تا هنگامی که در مختصرترین شکل به سوالات شما پاسخ می گویم برای خوانندگان روشن باشد که از چه زاویه ای این موضع گیری ها را می کنم. چه هر یک سوالات شما به تنهائی چند صفحه پاسخ را می طلبد، اما از آنجایی که این نوع پرداختن به سوالات برای برخی از خوانندگان خسته کننده خواهد بود، تنها جهت آشنائی ایشان به تشریح نقطه نظرات (مواضع) خود، هر چه مختصرتر، خواهم پرداخت. باشد تا در راستای ”اتحاد”، در فرصتی مناسب تر و در جلساتی حضوری، به بحث های مفصلتر مابین فعالین جنبش نوین آزادیخواهی در ایران بپردازیم

سوال دوم: در مقطع انقلاب بهمن و در حالی که ایران یکپارچه علیه رژیم شاهنشاهی به پا خواسته بود ،به طور مشخص نقش جنبش کردستان را چگونه دیدید؟

من به عنوان کسی که در “پنج روزی که ایران را تکان داد”، از نوزدهم تا بیست و چهارم بهمن ماه پنجاه و هفت، مستقیما شرکت داشته ام اعتراف می کنم که در مقطع این انقلاب جنبش کردستان از موقعیت ویژه ای نسبت به سایر نقاط ایران برخوردار بود. بدلائل گوناگون و بویژه فرهنگی؛ که شما خود بهتر از من می دانید؛ عموم مردم و در سراسر کردستان عکس آیت الله خمینی را در ماه ندیدند. رهبران مذهبی کردستان عموما “لائیک” بودند و رسما از فردای انقلاب از“دین-دولت-جدائی” دفاع می کردند. این پیشوایان سنتی مردم کردستان در تضاد با اصل “ولایت فقیه بر سفیه”، حتی از قبل از انقلاب مورد حمایت گستردهء مردم مسلمان منطقهء کردستان قرار گرفتند. در یک کلام تنها منطقه ای از ایران که شخصیت های ملی و سازمان های دموکرات و ضدامپریالیست آن از همان آستانهء انقلاب توده ای بودند و مورد حمایت همه جانبهء مردم قرار داشتند بی تردید کردستان بود. از نظر من این است آن کیفیت متفاوت کردستان با سایر نقاط ایران در مقطع انقلاب. اینچنین بود که انقلاب بهمن در کردستان آگاه و متشکل، با حضور و رهبری مستقیم شخصیت ها و تشکل ها ی دموکرات، آزادیخواه و مساوات طلب صورت گرفت

سوال سوم: در حالی که در همان مقطع فوق ایران دچار تحولی بنیادین در ساختار سیاسی شد، نقش جنبش کردستان را در ایستادگی مقابل رژیم بعد از استقرار چگونه ارزیابی میکنید؟

در این مقطع نیز کیفیتی که در بالا بدان اشاره کردم نقش خود را ایفاء می کرد. در حالی که ارتجاع “اثنی عشری” با خونریزی در سراسر کشور؛ در جهت حاکمیت بلا منازع خویش؛ همهء “اقلیت” های دگر اندیش را به خاک و خون می کشید، کردستان در “اکثریت” خویش؛ از همان بهار پنجاه و هشت؛ مقاومت توده ای بر علیه این تمامیت گرایی ارتجاعی حکومت مذهبی سرمایه داری وابسته در مرکز ایران را سازمان داد. کردستان عملا در سه سال نخستین پس از انقلاب، نقش سنگر بلامنازع آزادی و در نتیجه نقش خط اول جبههء تمامی نیروهای دموکرات و ضد امپریالیست در مقابل جمهوری اسلامی را ایفاء می کرد. شورای شهر سنندج ستارهء سرخی است از همین دوران که بر تارک انقلاب بهمن می درخشد. برق این شورا بی شباهت به برق کمون پاریس در کل تاریخ جنبش کمونیستی نمی باشد

این نقش ویژهء کردستان در سه سال دوم (از سال شصت الی شصت و سه) و دوران سرکوب بیرحمانه و همه جانبهء آزادیخواهان ادامه یافت. در این دوران کردستان به پشت جبههء تمامی نیروها دموکرات و ضدامپریالیست و به مثابه تنها “راه نجات” برای “زندگی” و فرار از چنگال این رژیم، نقش ویژهء خود را ایفاء می کرد. در سال های شصت “تهران بزرگ” بصورت “تله ای بزرگ” برای همهء آزادیخواهان از هر طیف،قشر و طبقه ای در آمده بود. اگر در آن تلهء بزرگ گیر کرده بودیم و قادر به عقب نشینی به کردستان نمی شدیم، ماشین سرکوب رژیم (بسیج “بیست میلیونی” که فعلا آب رفته “دوازده میلیون و نیمی” شده است!) سر فرصت موفق به شکار، شکنجه، تسلیم و یا حذف فیزیکی تک تک ما، تا آخرین نفر می شد. در این سال های سیاه پیشمرگان قهرمان کردستان با خون خود معابر کوهستانی را برای فرار آزادیخواهان سراسر ایران به “جهان آزاد”، چهار فصل باز نگاه داشتند. من به مثابه یک نجات یافته از طرف خود و خانواده ام از مردم کردستان و پیشمرگان قهرمان آن سپاسگزارم

سوال چهارم: ما به عنوان یک فعال سیاسی ایرانی و به مثابه یک ناظر ، احزاب موجود در کردستان ایران را چگونه می بینید و آیا اثرگذاری آنها بر مبارزات سیاسی در سه دهه اخیر را مثبت ارزیابی می کنید؟

در این بخش اگر شما اجازه بفرمائید؛ برای جلوگیری از هر نوع سوءتفاهم؛ من ابتدا به بخش دوم سوال بپردازم و بعد از این کوشش به بخش اول این سوال خواهم پرداخت. با توجه به آنچه در بالا در امر “نجات” جان آزادیخواهان گفتم بر این باورم که برای دست یافتن به پاسخ سریع و صریح در مورد “مثبت” بودن و یا نبودن ِتقش سازمان های سیاسی کردستان بهتر است به گونه ای دیگر به این بررسی بپردازیم. به این شکل که: اگر حزب دموکرات کردستان ایران و سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران وجود نداشتند، چه می شد؟ به عبارت دیگر اگر تشکل های سیاسی – اجتماعی کردستان بویژه این دو سازمان سیاسی را از معادلات سیاسی – اجتماعی سراسری قدرت در ایران حذف نمائیم، امروز با چه آرایش سیاسی در سراسر ایران روبرو خواهیم گردید؟ آیا براستی اگر این سازمان ها در کردستان نبودند امروز در چه شرایطی بسر می بردیم؟ اگر این تشکل ها نبودند، دفاع پیگیر مردم کردستان از آزادی و مساوات را پس از انقلاب چه نیروهائی رهبری می کردند؟ اگر حمایت اقشار و طبقات مختلف مردم کردستان از این سازمان ها و برنامه های آنها برای استقرار آزادی و دموکراسی نبود آیا سازمانهای سراسری مدافع آزادی و مساوات هنگام عقب نشینی برای فرار از مرگ و برای زندگی (در سال های نخست دههء شصت هجری شمسی) مورد چنین حمایت و مهمان نوازی از طرف عموم مردم کردستان قرار می گرفتند؟

از نظر من در چنین شرایطی و عدم حمایت اینچنینی “کردستان” از جنبش سراسری مردم ایران، اپوزیسیون دموکرات و آزادیخواه، در مناطق مرکزی و بویژه در پایتخت مورد محاصرهء کامل نظام اسلامی قرار می گرفت. از آنجائی که این جنبش سراسری قادر به عقب نشینی به کردستان و خروج از کشور نمی گردید، تک تک این سرمایه های ملی؛ نسل آزادیخواهان درگیر با این نظام؛ بدون شک تا آخرین نفر مورد شناسائی، دستگیری، تسلیم و یا تصفیه فیزیکی قرار گرفته بودند. تکرار می کنم، من به مثابه یک فراری که با یک بچهء سه ماهه پای پیاده، برای زنده ماندن، در شهریور شصت و یک از کردستان شمالی از چنگ نظام حاکم گریخته ام، با در نظر گرفتن چنین سناریوئی، حذف حزب دموکرات کردستان و سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان از صحنهء سیاسی ایران، همین امروز هم پشتم می لرزد. از طرف دیگر فراموش نکنیم که جنبش آزادیخواهانهء کردستان در کنار دفاع از ارزش های یک قرن مبارزات مردم سراسر ایران در راه آزادی و دموکراسی با خون رشیدترین فرزندانش؛ همچون قاضی محمد ها، سلیمان معینی ها، فواد سلطانی ها، قاسملوها، شرفکندی ها، اسماعیل محمدی ها، محمد پنجوینی ها و ابراهیم لطف اللهی ها؛ تا همین امروز پرچم سرخ آزادی را همچنان بر قله های مرتفع افتخار در مهاباد و سایر شهرهای کردستان برافراشته نگاه داشته اند. امروز هنوز فقط در کردستان است که به دعوت همین سازمان ها مردم شهرهای سراسر منطقه آگاهانه دست از کار می کشند و با پرداختن بهائی سنگین به اعتراضات توده ای و تظاهرات خیابانی بر علیه دولت مذهبی – نظامی ِمرکزی می پردازند

پس من نه تنها اثر گذاری این سازمان ها در سی سال گذشته را در مجموع و تا همین امروز بی تردید مثبت ارزیابی می کنم بلکه بر این باورم که اگر جنبش کردستان نبود ما در وضعیتی کیفا متفاوت و به مراتب بدتر از این که در آن هستیم، بسر می بردیم. فراموش نکنیم که رهبران سازمان های سیاسی کردستان برغم هر اشتباهی که در سی سال گذشته در تئوری و عمل خود کرده اند (با توجه به اینکه اشتباهات سیاسی برای هر عنصر سیاسی که دست به عمل می زند ناگزیر است)، هرگز نه مردم کردستان و نه مردم سایر نقاط ایران را به دنباله روی از این نظام مذهبی؛ آنهم به بهانه هائی چون مبارزات “ضد امپریالیستی”!؛ دعوت نکرده اند. هرگز توده های مردم را به عدول از ارزش های اولیهء انسانی چون آزادی، مساوات و عدالت تشویق نکرده اند. این آن مدال افتخاری است که از همین امروز بر گردن تمامی روشنفکران، اندیشمندان و تشکل های سیاسی و اجتماعی کردستان سنگینی می کند. درود مجدد من بر مردم کردستان که فرزندان آزادیخواه خود را بطور نامشروط مورد حمایت قرار می دهد. درود من بر مردم قهرمانی که در طول تاریخ خود نسبت به زندگی سایر ایرانیان نه تنها بی تفاوت نبوده اند بلکه همواره چه در کردستان و چه در سایر نقاط ایران مبارزین راه آزادی، استقلال، مساوات و عدالت را برکنار از این که بر چه باوری می باشند و از کجای ایران می آیند، مورد حمایت خود قرار داده اند

اما در مورد بخش اول سوال شما، من از آستانهء انقلاب و اوجگیری اعتراضات توده ای بر علیه نظام شاهنشاهی بر این باور بودم که حزب دموکرات کردستان ایران بتنهائی، خواست و برنامه های اقشار و طبقات مختلف مردم کردستان را نمی پوشاند. ظهور کومله با سمت گیری مشخص طبقاتی، در دفاع نا مشروط ِانقلابی از منافع کارگران و زحمتکشان و در جهت منافع تمامی توده های فاقد سرمایه، نعمتی است که در گام نخست مردم کردستان و در گام بعدی مردم سراسر ایران از آن بهره مند شدند. بخاطر تفاوت های فرهنگی مردم کردستان با مناطق مرکزی ایران دو گرایش سیاسی – اجتماعی که در مرکز ایران با عناصر تاریخی “فدائی” و “کمونیست” معرفی می شوند، در کردستان یکجا در وجود کومله متبلور شدند. بعبارت دیگر کومله؛ در تمامیتش؛ پاسخ جامعهء کردستان در تلفیق این دو عنصر تاریخی برای پاسخ به نیازهای سیاسی – اجتماعی منطقه کردستان، در یک سازمان واحد می باشد. از نظر من تا امروز با همهء دشواری ها و کمبود ها کومله؛ با کتاب در یک دست و سلاح در دستی دیگر؛ این وظیفهء مضاعف را در کردستان با فداکاری به پیش برده است

بدون انکار اختلافات ِفرهنگی، طبقاتی و بتبع آن برنامه ای بین این دو تشکل سیاسی اصلی در کردستان، شایسته است بپذیریم که چون گذشته، هیچ یک از این دو تشکل سیاسی به تنهایی قادر به بیان کل خواسته های آزادیخواهانه، استقلال طلبانه و عدالت جویانهء مردم کردستان نمی باشند. امروز شاید بهتر باشد تا با توجه به میزان پافشاری بر سر خواسته های حداقلی مردم کردستان و سراسر ایران، بویژه امر استقلال، نقش تاریخی و مثبت این تشکل ها و گرایشات درونی آن ها را بررسی کنیم. در اینجا لازم به تاکید می بینم که دقیقا برای رشد و گسترش مبارزه و کسب سریعتر و کم هزینه تر آزادی، استقلال و عدالت پایدار در سراسر این فلات پهناور، اشتباه در سیاست و عمل رهبران؛ تا جائی که به خونریزی منجر نگردیده باشد؛ اگر با انتقاد از خود، اعتراف به اشتباهات و تصحیح برنامه ای منجر گردد، در بحث مشترک برای “اتحاد” سیاسی- برنامه ای و عبور از این نظام، آنطور که شما می گویید: “ورود به ایران آینده”، بایستی مورد اغماض قرار گیرند

سوال پنجم: از آنجا که کردستان در کنار دیگر مناطق ایران مورد سرکوب رژیم قرار داشته ، اما همواره نوعی از اجحاف بر مردم کرد روا داشته شده که بارها از سوی احزاب سیاسی کرد مورد اشاره بوده است.(تداوم اعدام های سیاسی و …) دلیل اعمال چنین فشارهای مضاعفی را در چه میبینید؟

در حقیقت علت این فشارهای چندگانه را در همه چیز کردستان می بینم. اصلا در وجود کردستان می دانم. در کوه های کردستان. در فرهنگ کردستان. در لباستان. در زبانتان. در باورهایتان، از مسلمان و درویش تا ایزدی و کمونیست. کردستان از همان روز نخست؛ از همان فردای انقلاب؛ با شورای شهر سنندجش، با تظاهرات آرام، منظم و مسلح مردم بانه و مهاباد و سایر شهرهایش، با حمایت نامشروطش از مردم ترکمن صحرا، با حمایت توده ای از سازمان های آزادیخواه و دموکرات سیاسی ِسراسر ایرانش، از یک طرف به صورت یک الگوی تمام عیار در نفی تمامیت نظام مذهبی در سراسر ایران در آمد و از طرف دیگر به مثابه الگوی جایگزین دموکرات، پلورال، لائیک و ممکن ِاین نظام برای سراسر ایران، پذیرفته شد. رهبران جمهوری اسلامی ایران برای تداوم اقتدار سیاسی و حیات خونین قارچگونهء خود، به غیر از سرکوب و ترور همه جانبه، بیرحمانه، مسلحانه و مداوم این مردم آزادیخواه، متشکل، مبارز و مساوات طلب چه می توانستند بکنند؟

سوال ششم: یکی از نگرانی های در پیش رو موضوع برخورد های احتمالی میان کُرد و آذری در ایران آینده است. شما به عنوان یکی از فعالان سیاسی در این مورد چه دیدگاهی دارید و آینده را چگونه می بینید؟به اعتقاد شما برای ممانعت از بروز چنین احتمالی راهکار صحیح از نظر شما چیست؟

من از شما خواهش می کنم که از روش من در پاسخ به این سوال رنجیده نشوید. من بر این باورم که این سوال از آنجائی به ذهن ما خطور می کند که مراحل استقرار آزادی و دموکراسی در ایران را به درستی زیر ذره بین قرار نمی دهیم و بدنبال آن دچار این سوال می شویم. بنظر من این سوال به ذهن در شرایطی خطور می نماید که در بررسی خود یک مرحلهء تاریخی در روند جایگزینی این نظام را از نظر می اندازیم و در نتیجه دچار این سوال می شویم

من بر این باورم که ورود به “ایران آینده” که شما و من از آن سخن می گوئیم، تنها و تنها با عمل مشترک و هماهنگ تمامی اقشار و طبقات فاقد سرمایه و به دنبال خلع ید نظامی- سیاسی از حاکمان فعلی صورت خواهد پذیرفت. نیروهای متشکلی که بصورت هماهنگ ماشین قدرت دولتی ِبورژوازی وابستهء ولایت فقیهی! را در سراسر ایران در هم خواهند شکست و بطور مستقیم از الف تا یای قدرت را در سراسر ایران در دست خواهند گرفت. من مقدمتا معتقدم که اگر این حرکت بطورهماهنگ و ضربتی صورت نگیرد کوشش های “ما” اکثریت هشتاد درصدی در سراسر ایران، یک به یک از طرف نظام بیست درصدی ولایت فقیه، بشدت و در وحشیانه ترین شکل ِممکن؛ در همین ماه های آینده درهم شکسته خواهند شد و متحمل شکست سنگینی خواهیم گردید. شکستی که دهه هائی دیگر استقرار همیشگی آزادی در ایران را باز هم به تعویق خواهد انداخت. به باور من تنها با سازماندهی سراسری و بدنبال یک رشته اعمال مشترک سراسری (که متاسفانه در حوصلهء این مختصر نمی باشد) خواهد بود که با عبور از این نظام، “ایران آینده”، آزادی و مساوات همیشگی را به دنیا خواهد آورد. در چنین شرایطی بنظر شما چه عاملی موجب جنگ بین چنین نیروهای آگاه، متشکل، مستقل، آزادیخواه و مساوات طلب خواهد گردید؟

بنظر من همین امروز و بطریق اولی در آستانهء این تحول ناگزیر، در ایرانی بسر نمی بریم که چون دوران کودکی من؛ نیم قرن پیش؛ قاسم آبادی ها و نهاوندی ها سر تقسیم آب ِ”خررود”، سالی حداقل یکبار با بیل و کلنگ به جان هم می افتادند. به طریق اولی ایمان دارم که مردم متشکلی که از این نظام ِظلم بطور هماهنگ؛ با ایثار مال و جان؛ عبور خواهند کرد، در مرحله ای از رشد و بلوغ سیاسی و اجتماعی در آن روز مبارک (که هنوز با آن دو مرحلهء سیاسی – تشکیلاتی فاصله داریم) برخوردار خواهند بود که اساسا فضائی برای جنگ های هفتاد و دو ملتی در سراسر این فلات پهناور که “ایران” می نامندش، باقی نخواهند گذاشت

نیروهائی که با ایثار جان، این حاکمیت مذهبی وحشی و تا بن دندان مسلح را در سراسر ایران خلع سلاح خواهند نمود و حاکمیت سیاسی را از پایین و با رعایت “آزادی و مساوات” شهروندان، بر ویرانه های این نظام ایدئولوژیک سازمان خواهند داد، بنظر من هیچ دلیلی برای تعرض به آزادی های فردی و یا آزادی های جمعی دیگر کمون ها و مناطق ایران، نخواهند داشت. این دموکراسی، دیکتاتوری احزاب، سازمان ها و یا رهبران قبایل نخواهد بود که توده ها را به درگیری های داخلی بکشاند. از همان آستانهء انقلاب بهمن و تجربهء ضعیف مردم ایران دراستقرار دموکراسی مستقیم، تا اردیبهشت پنجاه و هشت و محاصرهء نظامی شهرهای کردستان و آغاز جنگ، در سراسر ایران دموکراسی مستقیم ِتوده های مسلح مستقر گردیده بود؛ آیا بغیر از چند استثناء؛ بین مردم مسلح در سراسر کشور؛ در این دوران کوتاه آزادی؛ درگیری پیش آمد؟

بهر تقدیر کار از محکم کاری عیب نمی کند. برای پیشگیری از چنین فجایعی از همین امروز بر روی شکل گیری سراسری قدرت از پائین، بر حقوق مساوی شهروندان، در همه جا، در سطوح مختلف، از پایین تا بالا و در یک انتخابات آزاد، دوره ای و با رای مخفی، بایستی بکوبیم. از همین امروز با مقولهء نیروهای مسلح حرفه ای چون ارتش، ژاندارمری، مرزبانی، شهربانی، گارد جاویدان، بسیج و سپاه سیزده میلیونی! و خلاصه سازماندهی هر نوع نیروی غیر انتخابی، مسلح و ایدئولوژیک در فردای ایران، سر سازش نگذاریم. از همین امروز بر انتخابی بودن تمامی فرماندهان نیروهای مسلح از یک طرف و غیر حرفه ای و محلی بودن بدنهء این نیروها از طرف دیگر، برای آیندهء ایران پافشاری نمائیم. برای پیشگیری از چنین فجایعی بایستی از همین امروز بر اتحاد داوطلبانهء خلق های ایران بکوبیم. بایستی برنامهء حداقل کمونیست ها برای استقرار آزادی، استقلال، مساوات و عدالت را در سراسر ایران ترویج و تبلیغ نماییم. بر نفی و طرد خشونت در “حل” مسائل درون خلقی؛ بهر دلیلی که باشد؛ در درون و بیرون تشکل های خود کوشا باشیم. بر حراست تمامی کشور بوسیلهء خود ِمردم ِهر ده، هر محل، هر شهر و هر منطقه بکوبیم. بر انتخابی بودن تمامی مسئولین مملکتی، حزبی، سازمانی و تشکیلاتی وفادار باشیم. فرهنگ، زبان، عقیده و مذهب هر یک از شهروندان ایرانی را محترم بدانیم و از همین امروز آزادی و مساوات کامل فعالین زن و مرد را در تشکل ها و سازمان های دموکراتیک و در همه جا رعایت نماییم

سوال هفتم: روابط اپوزیسیون کُرد با دیگر نهادهای اپوزیسیون را چگونه دسته بندی می کنید و لطفاً با ارائه تصویر خود از این قضیه، بفرمایید برای توسعه چنین ارتباطاتی چه باید کرد؟

در اینجا مجبور به اعترافم که بر خلاف مناطق دیگر ایران هنگامی که شما از “اپوزیسیون کرد” سخن می گوئید، بخاطر حمایت توده ای که در کردستان از سازمان های سیاسی و تشکل های اجتماعی وجود دارد بجای اپوزیسیون کرد من “مردم کردستان” را قرار می دهم و سپس به سوال اول شما پاسخ می گویم. برای این منظور سوال شما را به شکل زیر باز نویسی می کنم و سپس به آن پاسخ خواهم گفت: “روابط نهادهای اپوزیسیون با مردم کردستان را چگونه ارزیابی می کنید”؟

متاسفانه اپوزیسیون ایران را در برخورد به “کردستان” به دو بخش ناسازگار بایستی تقسیم نماییم. بخشی که ستم های چندگانه را می فهمند و بخشی که نمی فهمند. بخشی که مساوات را می فهمند و بخشی که نمی فهمند. بخشی که انتخابی بودن تمامی مسئولین مملکتی از پایین تا بالا را می پذیرند و بخشی که نمی پذیرند. اکثریتی که حقوق اولیهء انسانی از جمله حق آموزش به زبان مادری و لزوم رسمیت زبان های مادری در هر منطقهء ایران را می فهمند و اقلیتی که نمی فهمند. اکثریتی که فرق زبان مادری، زبان مشترک، زبان آکادمیک و زبان رسمی را درک می کنند و بخشی که درک نمی کنند. از همه مهمتر بخشی که منافع مشترک کارگران و زحمتکشان؛ شهروندان فاقد سرمایه؛ در سراسر کشور و در پیوند با یکدیگر را می فهمند و آن ها که اساسا این منافع مشترک را نمی فهمند. خلاصه از نظر من امروز شهروندان سراسر کشور ؛ از جمله کردستان؛ را به دو دسته می توان تقسیم کرد. اکثریتی از مردم که منافع مشترک و به روز کارگران و زحمتکشان سراسر ایران بر سر تحقق “آزادی و مساوات” را می فهمند و اقلیتی که این امر را نمی فهمند. این توده های فاقد سرمایه از اتحاد داوطلبانهء اکثریت جوان و بی سرمایهء مردم در سراسر کشور؛ در جهت “استقلال” از برنامه های بورژوازی بومی و “استقلال” از خاورمیانهء بزرگ بورژوازی جهانی ساز؛ و استقرار آزادی و دموکراسی و باز تولید آن دفاع می نمایند. این اکثریت جوان خطر دخالت های خارجی سیاست گلوبال در منطقهء خاورمیانه، در کند نمودن روند استقرار آزادی و دموکراسی در ایران را، می فهمد. اقلیتی نیز چه در کردستان و چه در سایر نقاط ایران؛ بویژه در مناطق مرکزی و نزدیک به قدرت مرکزی؛ وجود دارند که با عدم درک لزوم استقلال برنامه های بورژوازی بومی از امپریالیسم جهانی و با ناباوری به نیروی عظیم توده های جوان مردم سراسر ایران، در اوج نا امیدی راه تسلیم در مقابل قدرت مرکزی (بورژوازی وابستهء مذهبی تمامیت گرا) و سازش با “طرح خاورمیانهء بزرگ”! را ارائه می دهند. در مناطق دور از اقتدار حکومت مرکزی نیز متاسفانه هستند حداقلی از شهروندان که بازهم با عدم درک نیروی لایزال توده ها؛ و امکان اقدام متشکل و متحد برای کسب آزادی و دموکراسی در سراسر ایران؛ راه تسلیم در مقابل سیاست های گلوبال را در پیش می گیرند، گریز از مرکز و پیوستن « مستقل » (بخوانید جداگانه) به قدرت گلوبال(امپریالیسم جهانی ساز) را در دستور کار خود قرار می دهند و به وسوسهء جدائی این خلق ها می پردازند

اما برای “توسعهء ارتباطات” پیشنهاد من این است که نخست به برنامهء نیروها و بویژه نوع برخوردشان به این زورمند ترین زور اقتصادی – نظامی دوران، “گلوبالیزاسیون”سرمایه های جهانی بپردازیم. سوال امروز من اینست که: با کسی که باور نمی کند که “جهانی دیگر ممکن است” چه “اتحاد” برنامه ای بر علیه سیاست های تجاوزکارانهء میلیتاریسم ِامپریالیستی می توانم ایجاد کنم؟

لطفا توجه بفرمایید این بحث من در رابطه با “همکاری” با سایر اقشار و طبقات اجتماعی در این راستا نیست. “همکاری” بین نیروهای اجتماعی در راستای هدفی واحد، امری متفاوت است که خارج از موضوع سوال شما می باشد. این بحث من درباره “اتحاد” است. در راه “اتحاد” نخستین گام پرهیز از فرمالیسم (شکل گرائی) است. شبهه های ادعائی، شعاری و اسمی امروز هیچ دردی را برای نزدیکی دوا نمی کنند. امروز تنها به صرف “کمونیست”، “سوسیالیست”، “جمهوریخواه”، “دموکرات”، “لائیک” و از این قبیل نامیدن خود نمی توانیم بر سر یک میز بنشینیم و با نتایج مثبت در جهت همکاری و در راستای « اتحاد » برخیزیم! این خود بزرگ نامیدن های همراه با کرّ و فرّ را بهتر است بکناری بگذاریم و برای نزدیکی به بررسی دقیق مضامین برنامه ای و ریزبینی در رفتار سیاسی نیروها و تشکل های سیاسی در سه دههء گذشته بپردازیم. شما خود بهتر از من می دانید که در سیاست تنها ادعا کافی نیست. برای نزدیکی، مستقل از ادعا، عمل افراد و نیروها نیز بایستی مورد بررسی قرار گیرند. ما چگونه می توانیم با شخصیت ها و یا سازمان های موقتی که هر روز سیاستی را در پیش می گیرند و بر مبنای سیاست اصحاب قدرت؛ به ویژه دول؛ منطقه ای و بین المللی هر روز به رنگی در می آیند و سیاست دیگری را در پیش می گیرند!، کلان فعالیتی جدی، آنهم در راستای درهم شکستن ماشین یک دولت نظامی – ایدئولوژیک، آنهم در یک کشور هفتاد میلیونی، آنهم در این منطقه و آنهم در این لحظهء حساس بین المللی را سازمان دهیم؟

امروز آن افراد، نیروها و تشکل هائی که از یک طرف خطر نظام گلوبال سرمایه داری جهانی؛ این پرزورترین زور ِمخرّب ِجهانی؛ برای استقرار آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی در سراسر جهان را می فهمند و از طرف دیگر رابطهء درونی مقولات آزادی، استقلال، مساوات، رفع ستم های مضاعف جنسی، ملی و عقیدتی و حق حاکمیت مستقیم بر سرنوشت خویش برای شهروندان مساوی سراسر ایران را درک می کنند، شایسته است که در هر کجا و در هر زمان، برای کم هزینه تر کردن تحولات آینده، به همگرائی دفاعی – تشکیلاتی در راستای ایجاد یک “اتحاد” سیاسی – برنامه ای بپردازند

دریغا اگر تا برآمد ناگزیر توده ای؛ در اثر جنایات و بی کفایتی های این نظام؛ در سراسر ایران فرصت کافی برای پیشبرد بحث های تئوریک یک “اتحاد” برنامه ای را نیابیم. بواقع رشد مبارزات مردمی، در دو سال گذشته، در سراسر ایران از چنان شتابی برخوردار است که تا قبل از یک برآمد توده ای و خلع ید پیروزمند از این نظام و بازگشت آزادی به سراسر میهن، راه “اتحاد”، در عمل متشکل، مشترک و هماهنگ ما در دفاع عاجل و آجل از مبارزات دموکراتیک مردم سراسر کشور هموار خواهد گردید. از این رو بخاطر ضیق وقت، و از آنجایی که شمارش معکوس ِتاریخی، برای تغییر این “جامهء نا مناسب” از تن جامعهء ایران، آغاز گردیده است، شاید بهتر باشد تا امر هماهنگی در دفاع ِ نامشروط از “مبارزات دموکراتیک مردم سراسرایران” را به مثابه پیش شرط “اتحاد”، هر کجا که هستیم، با دو فوریت در دستور کار خود قرار دهیم

سوال هشتم: همانگونه که هویداست یکی از مهمترین چالش های اپوزیسیون ایرانی تشتت و عدم همبستگی میان این نیروهاست. از دید شما سیاست درست جنبش کردستان برای عبور از بحران و دست یافتن به اتحادی فراگیر میان اپوزیسیون ایرانی به منظور استقرار دموکراسی در ایران در چه می تواند باشد؟

در این مورد متاسفانه من با شما موافق نیستم. همانطور که در فوق به آن اشاره کردم من معتقدم در صورتی که با توجه به ماهیت نیروهای سیاسی به سوی این نیروها برویم، دچار تشتت و عدم همبستگی مابین این نیروها نخواهیم گردید. جنبش سیاسی ما در سه دههء گذشته بشدت مبتلا به رعایت “روابط” بجای ضوابط از یک طرف و فرمالیسم در کوشش های سیاسی “اتحادطلبانه”ء خود از طرف دیگر بوده است

برای بهتر روشن شدن زاویهء دیدم بطور مثال به یکی از آخرین این نوع کوشش ها “فرمالیستی” اشاره می کنم تا پیچیدگی این بحث بهتر برای خوانندگان شما روشن شود. همین چندی پیش از طرف گروه کوچکی از “جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران”، از نه تشکل “ناهمگون” جمهوریخواهی ایرانی دعوت به عمل آمد تا برای “در انداختن طرحی نو” در زیر یک سقف جمع شوند. هنگامی که این نه تشکل را از زیر نظر می گذرانید می بینید که این تشکل ها بر غم شباهت در “نام جمهوریخواهی”(فرم) از هیچ قرابتی در “برنامه” (محتوای سیاسی) برخوردار نیستند. بر هر عنصر جدی سیاسی از پیش روشن بود که چنین شکلگرائی حتی اگر با درصد بالایی از “حسن نیت” هم همراه باشد، به لحاظ کاربردی نه تنها قدمی بجلو نخواهد بود بلکه با رشد تضادها و تلف کردن عمر این کوشندگان؛ آنهم درست برخلاف خواست قلبی تک تک افراد درگیر در این ماجرا؛ با بی عملی و بحث های دوّار خسته کننده به سردرگمی و ناامیدی در کل جنبش آزادیخواهانه مردم ایران دامن می زند و مشکلات مربوط به ناهماهنگی نیروهای همگرا را با جمع کردن این نیروهای ناهمگون تشدید می نماید و “اتحاد” لازم و ممکن را به عقب می اندازد. متاسفانه عقب افتادن این “اتحاد” ممکن بین نیروهای همگرا، احتمال شکست مردم در برآمد توده ای آینده را فزونی خواهد بخشید

بنظر من نیروهای همگرا در سراسر کشور و نمایندگانشان در خارج از کشور، در ضدیت با تمامیت این نظام و در دفاع از آزادی، استقلال، مساوات و عدالت، بسیار گسترده و بشکل اجتماعی وجود و حضور دارند. اما این نوع کوشش های غیر واقعگرایانهء سیاسی در ایجاد یک صف غیر واقعی و غیر برنامه ای، همراه با درک غلط از مقولهء “فراگیر”ی امر “اتحاد” که در نوستالژی ِشعار “همه با من” آیت الله خمینی در مقابل سلطنت، در گذشته نشات گرفته است، جز عقب انداختن شکلگیری این جبههء ممکن نیروهای همگرا و در نتیجه بالا بردن احتمال شکست مجدد مردم در برآمد توده ای ناگزیر آیندهء نزدیک، نقشی ایفاء نمی کنند. روش های غلطی که تا امروز تحقق یک اتحاد واقعی و ممکن نیروهای همگرا بر مبنای آزادی و مساوات را به تعویق انداخته است. حداقل برای کومله و من که به درهم شکستن پیروزمند ماشین نظامی جمهوری اسلامی با نیروی لایزال مردم می اندیشیم، این “اتحاد”، حداکثر تا آستانهء ظهور “موقعیت انقلابی” در ایران لازم و ضروری می باشد و برای شکل گیری آن بایستی بطور مستمر و بی “تعارف” کوشش نماییم

دفاع نامشروط، از همین امروزو بطور طبیعی، از مبارزات دموکراتیک مردم سراسرایران، باعث همگرایی و نهایتا؛ آنگونه که شما و من می خواهیم؛ زمینهء اتحاد فراگیر میان اپوزیسیون آزادیخواه و مساوات طلب ایرانی، تا “استانهء ظهور موقعیت انقلابی”، خواهد گردید. مراحل رشد و نمو یک انقلاب ِاجتماعی را نه می توان سوزاند و نه دو پله یکی طی نمود. این دفاع نامشروط، و دائم، همراه با سازماندهی روزمره و عمومی تشکل های کارگران و زحمتکشان حول خواسته های روزمرّهء ایشان، در حقیقت از اهمّ وظایفی هستند که تا زمان برآمد توده ای و در هم شکستن ماشین سرکوب دولتی، کمونیست ها و سایر دموکرات ها را به یکدیگر نزدیکتر خواهد نمود و می بایستی که آن را در صدور دستور کار خود قرار دهیم

سوال نهم: صحبت از ستم ملی در کردستان و نقاطی چون آذربایجان، سیستان و بلوچستان، ترکمن صحرا ، خوزستان و دیگر مناطق ملیت های تحت ستم ، موضوعی است که مناقشه و جدل های سیاسی بسیاری را خصوصاً در سال های اخیر دامن زده است. برای رفع این مسئله به شیوه مناسب، چه راهبردی را پیشنهاد میکنید؟

شکل گیری قدرت از پایین. رعایت کامل مساوات بین شهروندان سراسر کشور. رعایت کامل اصل جدائی ادیان و ایدئولوژی ها از ساختار دولت، « دین دولت جدائی ». جلوگیری از بوجود آمدن نیروهای مسلح حرفه ای – سراسری. ترویج دموکراسی مستقیم ِدوره ای، از پایین تا بالا و در سراسر کشور. از شوراهای ده و انجمن های محلی، تا مجالس اجرائی منطقه ای تا مجلس شورای قانونگذاری سراسری. به عبارت دیگر انتخاب ِاز کدخدا تا نهاد ریاست جمهوری در انتخابات دوره ای، آزاد، عمومی و با رای مخفی و مساوی شهروندان سراسر کشور. رعایت مساوات کامل شهروندان چه برای انتخاب شدن وچه برای انتخاب کردن. رعایت کامل جدائی و استقلال قوا. پذیرش این امر که در یک جامعهء مدرن؛ در آستانهء هزارهء سوم؛ شاید به بیش از سه قوای مستقل و مجزا در “ایران آینده” نیاز داشته باشیم. بطور مثال شاید در “ایران آینده” لازم باشد تا مطبوعات، جراید و رسانه ها قدرت دیگری را تشکیل دهند. شاید صلاح مردم ایران در این باشد که بهزیستی و تربیت بدنی قدرت مستقل و مجزای دیگری را تشکیل دهند. شاید بر مبنای نیازهای این جامعهء مدرن به نیروهای مستقل و مجزای دیگری نیز در سراسر کشور نیاز داشته باشیم. سوال من از همهء هم میهنان آزادیخواه اینست چرا تنها سه قوای مستقل و مجزا؟ این چه “وحیی” است که از انقلاب فرانسه بر ما “نازل” گردیده است؟

سوال دهم: ساختارهای گوناگونی برای سیستم سیاسی آینده ایران، پس از جمهوری اسلامی پیشنهاد شده است. از دید شما کدامین سبک و روش اداره سیاسی جامعه خواهد توانست به همبستگی بیشتر ایرانیان کمک کند؟ در این میان چه نقشی برای نیروهای سیاسی کرد قائلید؟

از نظر من کار این فلات پهناور بخاطر نزدیک به سه دهه سرکوب و تخریب بسیار خراب است. بی سیاستی های داخلی و بین المللی این حاکمان مذهبی، جامعه ایران را تا لبهء پرتگاه سقوط اقتصادی و جنگ قرار داده است. برای برون رفتن از این فقر و فلاکت، کسب آزادی و استقلال و ایستادن بر روی پاهای خود، تنها شرط دخالت مستقیم جمهور مردم ایران در سرنوشت خویش خواهد بود. از نظر من تحقق “جمهوری شوراها در ایران” تنها راه موثر تبلور ارادهء این جوان اکثریت مردم وعلاقمند نمودن اکثریت جوانان این میهن به دخالت مستقیم پیگیر سیاسی در سرنوشت خویش خواهد بود. این جمهوری از آنگونه جمهوری های “شوروی” که شوراها را منحل و به جایش دیکتاتوری حزب و یا احزاب را قرار می دهند نخواهد بود. دولت در این جمهوری از آنگونه دولت هائی که یک ایدئولوژی را در مرکز قدرت قرار می دهند و شهروندان را در رابطه با نزدیکی و یا دوری از این ایدئولوژی به خودی و نا خودی و نخودی تقسیم می نمایند و “خودی” ها را بر مسند کارو قدرت ”منصوب” می نمایند، نخواهد بود. “جمهوری”، اما نه از آن انواعش که شهروندان را به هزاران دلیل و از همه مهمتر داشتن و یا نداشتن سرمایه، به خودی و ناخودی تبدیل می نماید، نخواهد بود. این نظم شورائی شکل گرفته از متن جامعه، از نظر من عالیترین نظم ممکن جهت استقرار آزادی و بازتولید دموکراسی در سراسر ایران می باشد. نظمی ممکن؛ در فردای نا جمهوری نا اسلامی؛ که عالی ترین نوع دموکراسی (اقتدار مستقیم اکثریت مردم)، لائیسیته (دین دولت جدائی) و مساوات شهروندان سراسر ایران را به ارمغان خواهد آورد و “اتحاد” جمهور خلق های قهرمان

سراسر ایران را در راستای کوشش در راه عدالت تامین اجتماعی، بیش از پیش مستحکم خواهد نمود

با سپاس مجدد از حسن توجه شما به این امور، با احترام فراوان به خوانندگان عزیزی که این مطلب را به پایان می آورند و امید به اینکه از انتقادات این خوانندگان بهره مند شوم، آدرس انترنتی خود را نیز در پایان می آورم

پاریس، بهمن ماه هشتاد و شش، به مناسبت بیست و نهمین سالگرد انقلاب دموکراتیک و ضد سلطنتی مردم ایران و بنیانگذاری کومله، سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران

ghassemabadi@yahoo.fr

سوال یازدهم: با توجه به اهمیت بحث، اگر نکته ای حول موضوعات مطروحه از قلم افتاده و جای طرح دارد، خوشحال خواهیم شد که از طرف شما مورد اشاره قرار گیرد

رفقای عزیز طرفدار رفرم در کومله، با سلام فراوان و آرزوی پیگیری و موفقیت بیش از پیش در مبارزات سیاسی شما، بخود اجازه می دهم نکته ای را مجددا مورد تاکید قرار دهم. جنبش عمومی مردم ایران به این رفرم در کومله، جهت سمت گیری رادیکالتر در سازماندهی مستقل توده های مردم کردستان و همیاری و هماهنگی با نیروهای آزادیخواه، مستقل و دموکرات سراسر ایران، در راستای خلع ید سیاسی از این نظام و بدست گرفتن مستقیم قدرت از طرف توده های سازمان یافتهء مردم سراسر کشور، نیاز مبرم دارد. رفقا بار عمدهء سازماندهی کارگران و زحمتکشان کردستان از یک طرف و هماهنگی بین نیروهای آزادیخواه، مستقل و مساوات طلب ِسراسر کشور ؛ در مقطع کنونی؛ بر دوش شما قرار گرفته است. رفقا، کومله در صورت “رفرم” و بازگشت به اصل مستقل و مردمی خویش؛ در تمامیتش؛ بی شک نقش کلیدی در سازماندهی مردم کردستان و “اتحاد” نیروهای دموکرات، مستقل و آزادیخواه سراسر ایران ایفاء خواهد نمود. خسته نباشید، به امید آن روز، با آرزوی کسب موفقیت های روزافزون برای شما و به پرواز درآمدن جاوید سیمرغ آزادی در آسمان آبی ِمیهن پر درد ما