گرسنگی، فقر، بیکاری و به دنبال آن مبارزه با نظام بانی استثمار، فرودستی و سیه روزی در این مناطق پیشینه ای به قدمت ظهور برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری دارد. هر کدام از این شهرهای کوچک و بزرگ درتاریخ خود داستان هایی از فقر و نداری در یک سو، ددمنشی و درندگی طبقه مسلط و حاکم هر عصر در سوی دیگر و مبارزات استثمارشدگان و ستمکشان علیه فئودال ها و سپس سرمایه داران دارند. به واقع تاریخ این مناطق همانند تمامی نواحی دیگر دنیا، تاریخ مبارزه طبقاتی، تاریخ جنگ و جدال بین آنانی است که از دسترنج توده ها زندگی می کردند با کسانی که ثروت ها و سرمایه ها را می آفریدند، بین توده هایی که شبانه روز کار می کردند اما آه در بساط نداشتند و وحوشی که از حاصل استثماز آنان ثروت ها می اندوختند و سیل سرمایه ها می انباشتند.
تاریخ در شیرازه خود تاریخ مبارزه طبقاتی است. در عصر ما هم تاریخ پیکار طبقه کارگر علیه سرمایه داری و طبقه سرمایه دار است. در این مبارزه، توده های کارگر ستون پیکارها بوده و فراوان رژیم ها را از اریکه قدرت به زیر کشیده اند اما رژیم درنده تر و سفاک تری را به تخت حاکمیت نشانده اند. آنچه نصیب توده های کارگر شد، حاکمانی بودند که مدت ها با فریب و نیرنگ کارگران را سرگرم کردند و به نام حاکمیت مردم، وعده های توخالی مشحون از فریب و نیرنگ به خورد مردم دادند. توده ها ی دهقان در گلپایگان، الیگودرز، جونقان و … قبل از اصلاحات ارضی، ستون های فئودالیسم را فرو ریختند. کشاورزان چلیچه در مقابل محمد هیبرون برادر کوچک سردار اسعد که خواستار بیگاری کشیدن از دهقانان در ساخت قلاع اسعدیه بود، سر به شورش برداشتند. محمد هیبرون به رامهرمز فرار کرد. فرخ شهر، حدود ۲۰ سال قبل از اصلاحات ارضی با فروش بخشی از آن به سرمایه داران و بقیه زمین های کشاورزی به دست دهقانان افتاد. در فارسان، سامان و حتی دهات کوچکتر، کشاورزان با اتکا به نیروی خود اضمحلال زمینداری را فراهم کرده بودند. رژیم سلطنتی بورژوازی جواز دفن فئودالیسم را صادر کرد و آنهم برای تامین نیروی کار مورد نیاز بورژوازی وگرنه ستون فقرات نظام زمین داری از خیلی پیش درهم ریخته شده بود. مصدق هم در حفظ و دوام و به درازا کشیدن عمر فئودالیسم کم نگذاشت که خود بحث دیگری است.
فئودال های منطقه برای سهیم شدن در قدرت و حفظ نظام زمینداری و مقابله با کارگران که برعلیه گرانی نان و قند و شکر و به میدان آمده بودند، توده های بختیاری را بسیج کردند. همچون همپالگی تنکابنی اشان که به نام دفاع از «انقلاب مشروطیت» و در واقع نجات فئودالیسم و کسب قدرت از توده ها در این جنگ ها استفاده می کردند. مشهور است جمعی که متعلق به یک خانواده و یا یک طایفه بودند، بعد از فراری شدن محمد علی شاه، یکی از کاخ های قاجاری را به اشغال خود در آوردند و اعلام کردند : ” این جا محل زندگی ماست. چرا این همه کاخ خالی باشد و ما بی سرپناه باشیم. ” خبر به گوش سردار اسعد می رسد. با خیلی از افراد گوش به فرمانش به این کاخ می آیند و با عصا به گردن این خانواده می زند و همراهانش با توسل به زور این افراد را از کاخ بیرون می کنند. یکی از افراد این جمع می گوید: ” پس ما اوکش خونه خان هستیم. ” یعنی همه ما در خدمت خان بوده و هر کاری می کنیم برای خان یعنی سردار اسعد انجام می دهیم و ما پیاده نظام قدرت گیری و چپاولگری خان هستیم که می بایست از جان خود مایه گذاریم.
این جمله در آن زمان یا از زبان اشغال گران کاخ در آمده باشد یا نه، اما به مثابه یک ضرب المثل بر زبان ها جاری است و بیان واقعیت رفتاری است که خوانین بختیاری با توده ها داشتند. علاوه بر گرفتن بیگاری از توده ها، در ساخت قلاع و سهم بری از محصول کشاورزان، از آنها برای دست داشتن در قدرت مرکزی و حفاظت از مالکیت و تداوم نظام فئودالی به عنوان نیروی جنگی استفاده می کردند. توده های کارگر یا در کومه های گلی زندگی می کردند و یا در فصل بهار و زمستان زیر چادر به سر می بردند و اجازه زندگی در خانه هایی که با قدرت و جانبازی بدست آورده بودند را نداشتند.
از فردا ی قیام ۵۷، مبارزات کارگری از سر گرفته شد. بزرگترین تجمع و اعتراض کارگری مبارزه کارگران بیکار و کارگران کوره پزخانه ها بود که در محوطه و جلوی آموزش و پرورش شهرکرد برگزار شد. کارگران پس از تظاهرات خیابانی، آموزش و پرورش شهرکرد را به اشغال خود درآوردند و دو شب را در ساختمان آموزش و پرورش به سر بردند. در طول تظاهرات بهمن ۵۷ ، تجمعی به این گستردگی در شهرکرد سابقه نداشت. کارگزاران بورژوازی ناتوان از خاموش کردن جنبش کارگران بیکار به تهران توسل جستند. رژیم اسلامی سرمایه ، خلخالی جلاد و فاشیست سرمایه را روانه شهرکرد کرد. این جلاد رژیم سرمایه که برای استقرار رژیم اسلامی سرمایه از هیچ جنایتی فروگذار نمی کرد به وحشت افتاده بود. ابتدا در مسجد نزدیک آموزش و پرورش در مدح سازمان های چریکی سخن ها گفت و برای فریب توده های کارگر بیکار، استواری را که در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی سرمایه یکی از جوانان شهر را کشته بود، در یکی از شهرهای نزدیک شهرکرد به تیر برق بست و اعدام کرد. اما کارگران بیکار همچنان ساختمان آموزش و پرورش را در اشغال خود داشتند. ترفندها و فریب کاریهای عامل سرمایه نتوانست کارگران را از پیکار برای به دست آوردن مطالباتی چون کار و بیمه بیکاری باز دارد. شب هنگام به کارگران حمله کردند و پس از ضرب و شتم آنها تعدادی از فعالین این تجمع را دستگیر و مورد آزار و اذیت شدید قرار دادند. البته ندای مبارزه خلق با امپریالیسم سپر و مانعی سر راه مبارزه کارگران علیه سرمایه شد. کارگران برای کار و فرار از گرسنگی به میدان مبارزه آمده بودند. فعالین دو آتشه مبارزه خلق با امپریالیسم عملا از طرح خواست و بیمه بیکاری جلوگیری می کردند و می گفتند الان زمان طرح اینگونه خواست ها نیست. حزب توده علاوه بر این که خود را ذوب در ولایت امر سرمایه می دانست و عملا از رهبری بورژوازی حمایت می کرد، احترام خاصی برای این فاشیست سرمایه و پاسداران قائل بود. این جماعت هم در به شکست کشاندن کارگران بیکار نقش بسیاری داشتند.
با این مقدمه می خواهیم بگوییم توده های کارگر مناطقی که در خیزش علیه گرانی چند برابری دست به قیام زدند، طی سالها حاکمیت سرمایه چه در زمان رژیم دیکتاتوری شاهنشاهی و چه در زمان حاکمیت فاشیست اسلامی با افت و خیز مبارزه کرده اند و این خیزش ها بر علیه گرانی هم دنباله مبارزات کارگران در ذوب آهن و دیگر مناطق کارگری در رژیم سرمایه داری دوران پهلوی است که در این خصوص نقش مبارزات کارگران هفشجانی ذوب آهن قابل توجه می باشد.
همانطور که در بالا، کوتاه و مختصر به مبارزات کارگران اشاره شد، جنگ و ستیز با حاکمان در تاریخ این منطقه مثل دیگر مناطق دنیای سرمایه داری است. مصداق این جمله است که تاریخ جوامع، تاریخ مبارزه طبقاتی است. مبارزات کارگری در این سال ها ی اخیرپر شور تر و بطور خودجوش در پیوند با یکدیگر بوده است. بعضی از کارگران هم در محیط کار با سرمایه مبارزه می کنند و هم در شورش های خیابانی علیه گرانی حضور دارند. در اوج گیری مبارزات کارگران در اردیبهشت ماه امسال در برخی شهرها ی جنوبی، مبارزات خودجوش ضد سرمایه داری نه تنها با شورش شهرهای الیگودرز و خرم آباد و… گره خورد بلکه با اعتصاب سراسری کارگران پروژه ای همبستگی پیدا کرد، و شاید اگر بگوییم کارگران در استان چهار محال و بختیاری در دو جبهه با سرمایه نبرد می کنند سخن دور از واقعیت نگفته باشیم. از یک طرف با سرمایه برای دستیابی به افزایش دستمزد و ده روز استراحت مبارزه میکنند و از طرف دیگر برعلیه گرانی می جنگند تا دولت فاشیست سرمایه آن دستمزد ناچیزشان را با گران کردن مایحتاج زنده ماندن خود و فرزندانشان نرباید. به سخن دیگر سرمایه، هستی کارگران را بطور همه جانبه مورد حمله قرار داده است. الان در شرایطی به سر می بریم که سرمایه زندگی را برای فروشندگان نیروی کار به معنی واقعی کلمه سیاه تر از جهنم کرده است. کارگری میگفت در روزهای تعطیل با زن و فرزندانم، یک قطعه زمین به مساحت ۵۰۰ متر را با کار شبانه روزی آماده کشت کردم . ۵۰ نهال در آن کاشتم . امسال برای اولین بار میتوانستم تا حدی زندگی خود و خانواده ام را تامین کنم اما بیماری فرزندم باعث شد، حاصل کار شبانه روزی خود و همسرم را برای بستری کردن فرزندم بفروشم. من تنها نیستم که در فقر و فلاکتی که سرمایه به وجود اورده دست و پا میزنم. اکثریت کارگران این منطقه شرایطی بهتر از من ندارند. همکارم مجبور شد سرپناهش را بفروشد، اکنون مجبور شده است در روستا زندگی کند. اما میخواهم بگویم ما کارگران چهارمحال و بختیاری در شعله های جهنم سرمایه می سوزیم، اگر سر به شورش برداشتیم برای خلاصی از این شرایط بود. کارگری که گفته های بالا را ذکر کرد، می داند که هر روز زندگی او کمرنگ تر میشود اما چاره ای جز آن ندارد که منتظر مرگ عزیزش باشد. کارگران ایذه و شهرک ها و روستاهای اطراف از ابتدایی ترین امکانات اولیه زندگی بی بهره هستند، از داشتن آب لوله کشی مدرسه، راه رسیدن به شهرهای نزدیک و درمان و تحصیل محروم هستند. کارگران شهر مسجد سلیمان که در ساخت و تولید پالایشگاه های گاز عسلویه در تولید ارزش اضافه، کوهی از سرمایه برای سرمایه داران سپاهی و دولت سرمایه تولید میکنند، در شهری زندگی میکنند که به خاطر فرسودگی لوله های گاز در هوای آلوده سر میکنند و سال هاست در این خصوص زنان و مردان کارگر مسجد سلیمان نتوانسته اند دولت سرمایه را وادار کنند که بخشی از ارزش اضافه های محصول کارگران را صرف بهبودی شرایط زندگی در این شهر کنند. سرمایه سازماندهی شده برای اعمال قهر اقتصادی به کارگران مجهز حساب شده به میدان آمده است و دشمن و مانع سر راهش برای اعمال فلاکت فجایع بار به طبقه کارگر را خود کارگران را می داند و این را خوب فهمیده است کارگران در بسیاری از شهر ها، نهادهای بورژوازی را مورد حمله قرار داده اند. اگر چه این حملات سازماندهی شده و بعضا” اگاهانه نباشد.
ما کارگران با یک دشمن قهار سازماندهی شده روبرو هستیم که در سرکوب ما کارگران کارکشته است. سال هاست نیروهای بسیج را برای سرکوب آموزش داده است. شوراهای اسلامی کاررا براه انداخته است که به مشابه تشکل های دست ساز دولتی از ابتدای استقرار رژیم فاشیستی به اشکال مختلف در سرکوب و به بی راهه بردن جنبش کارگری در خدمت دیکتاتوری سرمایه خدمت کرده اند. رژیم اسلامی سرمایه از هیچ جنایتی در حق کارگران دریغ نمی کند. بجز تشکل ارتجاعی خانه کارگر، تشکل های دیگری هم وجود دارند که با نام کارگران و در همدستی با دولت سرمایه و هماهنگ با پاسداران سرمایه در ایجاد تفرقه در جنبش کارگری و سرکوب کارگران شرکت می کنند. از سوی دیگر جناح های بورژوازی خارج نشین در کمین به قدرت رسیدن هستند. این بخش از بورژوازی، از نظر منافع هیچگونه تضادی با دولت فاشیست سرمایه ندارند. سر و ته حرف این جماعت این است که مدیران سرمایه دار فعلی در قدرت، کفایت لازم را ندارند. چیزی که اینان ندارند، ما داریم و بیشتر از آن که مخالفت حاکمیت این جناح از سرمایه بر اریکه قدرت باشند، نگران بر هم خوردن ساز و کار تولید ارزش اضافه و به خطر افتادن مناسبات سرمایه داری اند. نگرانند مبادا زیر ضربات مبارزات کارگری، خرید و فروش نیروی کار لغو شود، کارمزدی به تاریخ بپیوندد.
ما کارگران اکثریت جامعه را تشکیل می دهیم. ما کارگران اعم از صنعتی، خدماتی و فکری از راه فروش نیروی کار امرار معاش می کنیم. کارگران آموزشی (معلمان) و پرستاران بخش بزرگی از طبقه کارگر را تشکیل می دهند که از ر اه فروش نیروی فکری کارشان تولید ارزش اضافه می کنند. در زمانی که کرونای سرمایه به جان کارگران افتاد جمع بزرگی از این کارگران ( پرستاران ) در کام مرگ افتادند، اما صاحبان سرمایه در بخش خصوصی و دولتی از این نعمتی که سرمایه برایشان به وجود آورده بود انباشت سرمایه کردند. بعضا در کشورهای حاشیه خلیج و بخش ساختمان سرمایه گذاری کردند . همانطوریکه گفته شد ما کارگران نیروی عظیم و لایزالی هستیم و می توانیم نهادهای سرمایه داری چون نهاد هایی که تحت نظارت ولایت امر سرمایه به تولید خرافات در جهت به بی راهه بردن کارگران مشغولند را از کار بیاندازیم. بارها شاهد بوده ایم که مدیران تولید ارزش اضافه و سکان داران قدرت در حاکمیت سرمایه بوسیله کارگران به زیر کشیده شدند، اما رابطه اجتماعی تولید ارزش پا بر جا ماند. شاید با رفتن شاه قدر قدرت ، نظام شاهنشاهی سرمایه سقوط کرد، اما جمهوری اسلامی سرمایه با حفظ رابطه اجتماعی نظام تولید سود و انباشت، چرخ تولید ارزش اضافه را بدست گرفت. برای اینکه از فقر و فلاکت و زندگی غیر انسانی به در آییم بایستی به جدایی محصول کار از کارگر و خرید و فروش نیروی کار پایان دهیم. برای رسیدن به هدف تولید و توزیع برحسب نیاز افراد جامعه و برخوردار از یک زندگی انسانی خودجوش شورش میکنیم، اعتصاب های چند هزار نفری بر پا می داریم و آگاهانه و سازمان یافته یک جنبش سراسری شورایی بر پا می داریم.
ما کارگران به طور خودجوش در مبارزات، همدیگر را پیدا می کنیم. اما پیوند بین شورش های خیابانی و مبارزات محیط کار، بازنشستگان، کارگران آموزشی (معلمان)، پرستاران و سایر بخش های کارگری می بایستی اگاهانه سازمان یافته، متشکل، سراسری، شورایی و سرمایه ستیز باشند.
به سخن دیگر باید از شرایط خودانگیخته و خود جوش به درآییم ومبارز ات کارگران هر شهر و استان با اعتراضات و مبارزات سایر کارگران پیوند خورد.
خواست ما کارگران باهمه جناح های سرمایه دار داخلی و خارج نشین لائیک، مجاهد و …در تضاد است. ما فرق ماهوی بین این جماعت و رژیم اسلامی فاشیست سرمایه قایل نیستیم. اینان همه در حفظ نظام تولید ارزش اضافی و خرید فروش نیروی کار متحد و دشمن ما کارگران هستند و از این روست که بایستی شعارهایمان بجای صرف طلب مرگ برای فلان وبهمان سرمایه دار، بنیان مناسبات سرمایه را هدف گیرد.
خانه های خالی می بایست توسط کارگران بی خانمان اشغال گردد. دارو و درمان می بایست رایگان گردد. آموزش و تحصیل می بایست رایگان گردد. اما مهمتر این است که این خواست ها پراتیک مبارزات سراسری جنبش کارگری شود. رادیکال ترین وسرمایه ستیز ترین شعار برروی کاغذ درمان کارگر گرسنه نخواهد بود.
مرگ سرمایه، لغو جدایی محصول کار از کار گر و در نهایت خط بطلان بر خرید وفروش نیروی کار که بنیان تولید ارزش اضافی است بنیاد یک زندگی انسانی که در آن صاحبان و خالقان تمامی ثروت اجتماعی، در زندگی و کار و تولید خود دخالتگری حداکثری خواهند داشت.
خرداد ۱۴۰۱
بهرام دزکی