شیوه دخالت‌گری کمونیست‌ها در میان کارگران

ما در گفتارهای گذشته خود در مورد مطالباتی به‌نام مطالبات انتقالی صحبت کردیم. به‌هرحال طرح این شعارها مسبوق به سابقه‌ای است، این‌ها از طرف کسانی مطرح شد و در مواردی نیز به‌اجرا گذاشته شد و نتیجه هم داد، اما یکی از مشکلاتی که ما در درون طبقه کارگر با آن روبرو هستیم این‌ست که شماری از کارگران، حتی مبارز، پیشنهاد می‌کنند که از ابراز نام بنیان‌گذاران این تئوری‌ها، مثلا مارکس، لنین و غیره خودداری کنیم. البته دلایلی هم عرضه می‌کنند: اگر ما نامی از کمونیسم ببریم ممکن است دچار دردسر شویم، حکومت کمونیسم را مخالف قانون اعلام کرده، کارگران نظر خوشی نسبت به‌کمونیسم ندارند و غیره، در نتیجه بهتر است که اسمی از این تفکر و یا بنیان‌گذاران آن در درون طبقه کارگر برده نشود. 

اگر کارگران پیشتاز به‌عنوان پیشتازان سوسیالیست وارد مبارزه می‌شوند و در حرکت مشخصی دخالت‌گری می‌کنند، مسلم است که این عمل را به‌اسم مارکس یا لنین انجام نمی‎دهند؛ قصد آنان دخالت‌گری مشخص در راستای تحقق امر انقلاب است، نه ‌هواکردن یک پرچم. واضح است که اگر دست به‌چنین عملی بزنیم، منزوی می‌شویم؛ از همان ابتدا امکان دخالت‌گری خود را از بین می‌بریم. مارکس در کتاب مانیفست این‌طور درباره نقش کمونیست‌ها در قبال توده‌ها و پرولتاریا سخن می‌گوید: نقش کمونیست‌ها حمایت از تمام مبارزات طبقه کارگر و زحمتکشان است، حمایت از کسانی‌که تحت فشار و ستم سرمایه‌داران قرار دارند. کمونیست‌ها نه‌تنها باید از این مبارزات حمایت کنند بلکه باید پرچم‌دار آن باشند؛ پرچم‌دار مبارزات تمام صفوف زحمتکشان، حتی کسانی‌ مانند سندیکالیست‌ها که نیت بلافاصله آنان سرنگونی نظام سرمایه‌داری نیست. اگرچه ما با این تفکر سندیکالیسم اختلاف و مرزبندی داریم، اما اگر کارگر یا روشنفکری زیر لوای مبارزات صنفی به‌زندان برود، از او هم دفاع می‌کنیم. ما پرچم‌دار مبارزات دمکراتیک برای آزادی بیان, مطبوعات و غیره هستیم، درواقع، پرچم‌دار دفاع از تمام فعالین و فعالیت‌هایی که بر علیه نظام سرمایه‌داری‌ست، حتی اگر با روش دخالت‌گری آن‌ها مخالف باشیم؛ چون معتقدیم آگاهی توده‌های وسیع هنوز به‌آن درجه نرسیده که بفهمند این ماجرا به‌کجا خواهد انجامید، اما ما می‌دانیم. 

همان‌طور که مارکس به‌درستی درمانیفست اشاره می‌کند: وقتی‌که ما کمونیست‌ها فعالیتی را آغاز می‌کنیم چشم‌انداز داریم، یعنی می‌دانیم کجا می‌خواهیم برویم، می‌دانیم هدف ما سوسیالیسم است و قصد ما سرنگونی نظام سرمایه‌داری. این امرهم متکی به تئوری‌های ارائه‌شده همه نظریه‌پردازان و تئوریسین‌ها در ظرف ۱۸۰ سال گذشته و در سطح بین‌المللی خواهد بود. یکی از این تئوری‌ها مسئله طرح شعارهای انتقالی برای بالابردن آگاهی‌ست. درست است که توده‌ها به این پیش‌زمینه واقف نیستند، اما ما نباید با استدلال این‌که اگر فلان شعار مطرح شود رنگ‌و‌بوی کمونیستی دارد از طرح شعارهای انتقالی صرفنظر کنیم و تسلیم مماشات‌جوها شویم. در این‌صورت چگونه می‌شود امر انقلاب را تدارک دید. برخلاف نظر این رفقا، توده‌های کارگری به منافع خود کاملا آگاه هستند. کدام کارگری می‌گوید من مخالف طرح شعار افزایش دستمزدها بر اساس نرخ تورم هستم. برای یک کارگر فرقی نمی‌کند که این شعار را کمونیست‌ها بدهند یا غیرکمونیست‌ها، مهم این‌ست که این شعار تبلور خواسته اوست، حتی اگر در کوتاه‌مدت و تحت شرایط نظام سرمایه‌داری تحقق نپذیرد، اما او پس‌از طرح این شعار می‌فهمد که راه سومی هم وجود دارد.

مسئله مهم این است که دخالت‌گری ما سنجیده باشد، براساس شرایط، براساس آگاهی موجود عموم باشد. مثلا اگر در کف کارخانه اتفاقی بیفتد، عده‌ای را اخراج کنند، یا این‌که جابه‌جا کنند، یا حقوق‌ها را سروقت ندهند و غیره، ما آن‌جا با طرح سلسله مطالباتی وارد مبارزات می‌شویم که این آگاهی فعلی ( بی‌حقوقی کارگران و خودسری کارفرما، عدم امنیت شغلی و مشکل معیشت) را یک‌درجه، یک‌قدم به‌جلو سوق می‌دهد. ما که در میان یک مشت کارگر اخراجی پرچم مارکس را بالا نمی‌بریم. مسئله امروز آن کارگر مارکس و لنین نیست؛ اخراج شده، معاش زندگی ندارد، امنیت شغلی ندارد. مداخله ما این خواهد بود که بگوئیم: اگر اخراج به‌علت کمبود بودجه صورت می‌گیرد و شما ناچارید عده‌ای را اخراج کنید، لطفا در دفتر حساب‌وکتاب‌هایتان این مشکل را نشان بدهید تا ما هم با شما همکاری کنیم و مشکل بی‌کاری را حل کنیم، مثلا ساعات کار را متناسب با وضعیت موجود کاهش دهید، مثلا از ۴۴ ساعت به ۳۴ ساعت کار در هفته (بدون کاهش دستمزدها). به این‌ترتیب برای بیکارها هم کار ایجاد می‌شود. آن‌ها به‌هرحال حقوق و دستمزد می‌گیرند. خب، این امر خیلی ساده که برای توده‌های وسیع کارگری هم قابل فهم و درک است، یک مداخله مارکسیستی‌ست؛ اما چون سرمایه‌دار چنین کاری نمی‌کند، برای همان توده کارگر سئوالی مطرح خواهد شد؛ این طرح چه اشکالی دارد؟ پس چرا این کار را نمی‌کنید؟ در نتیجه تضاد بین کارگران و سرمایه‌داران افزایش پیدا می‌کند؛ چون طرح سئوال موجب بالارفتن آگاهی عمومی کارگران شده و آنان طرف خود را بهتر شناخته‌اند؛ یا مثلا مسئله دستمزدها و افزایش آن متناسب با تورم. این‌هم در میان کارگران جنجالی ایجاد می‌کند و آنان به‌کسانی که این مطالبه را مطرح کرده‌اند گرایش پیدا می‌کنند و آگاهی بازهم بالاتر می‌رود؛ یا بازهم مثال دیگری در مورد کنترل کارگری. توده‌های وسیع کارگری با طرح شعار این‌که اگر کارخانه سوددهی ندارد آن‌را بسپارید به‌دست ما که مخالفتی ندارند. درعمل هم در هفت‌تپه این شعار مطرح شد، این‌که بعدها سندیکالیست‌ها سرفرمان را چرخاندند و گفتند طرح این‌شعار چپر‌وی‌ست، مطلب دیگری‌ست، ولی این مطالبه مطرح شد و قابل فهم بود. این یک مطالبه انتقالی‌ست، یک مطالبه مارکسیستی، اما اسمی از مارکس و لنین و غیره آورده نشده. این شعارها، شعارهایی هستند که آگاهی کارگران را به‌درجه‌ای بالا می‌برند. چه‌کسانی این شعارها را مطرح می‌کنند، همان کمونیست‌ها، همان کارگران پیشتاز و مارکسیست‌های انقلابی؛ سایرین نمی‌کنند. البته برخی هستند که تحت لوای لغو کار مزدی ممکن است دست به ماجراجویی بزنند، این‌ها خود را قیم طبقه کارگر قلمداد می‌کنند و چون کارگران نمی‌فهمند آن‌ها حرف آخر را از همین اول می‌زنند. این افراد که خوشبختانه امروز نشان زیادی از آنان در میان کارگران ایران نیست، کاری به‌امور سندیکایی و دموکراتیک کارگران و توده‌های وسیع‌تر ندارند و معتقدند که چشم‌انداز لغو کار دستمزدی همین امروز باید تحقق پیدا کند و اگر کارگران به این نظر نرسیدند، خب، کارگران هم رفرمیست هستند و درنتیجه منزوی می‌شوند. کارگران ابدا متوجه منظور این افراد نمی‌شوند. کارگران در حال مبارزه با اخراج‌ها، افزایش دستمزد‌ها، همسان‌سازی و برابری دستمزدها بین قراردادی‌ها و رسمی‌ها هستند و این طرف می‌گوید لغو کار مزدی؛ خب، این‌شعار از روی سر طبقه کارگر می‌گذرد. 

برگردیم سر موضوع اصلی بحث‌ خودمان؛ اگر منظور این است که ما در میانه درگیری‌های بالا وارد بحث مارکس و لنین و غیره نشویم، که نمی‌شویم، چون موضوعیتی ندارد، اما قدم بعدی را با اتکا به‌همان تحلیل‌ها، همان تحلیل‌هایی که خود مارکس هم در مانیفست به‌آن اشاره می‌کند، تعیین می‌کنیم. کارگر پیشتاز به‌عنوان یک کمونیست به قدم بعدی آگاهی دارد، اما توده‌ها نه، و وقتی‌که چنین شعارهایی از طرف وی مطرح می‌شود آگاهی آن‌ها نیز یک‌قدم به‌جلو می‌رود؛ اما این به‌معنای آن نیست که در وسط دعوای اخراج کارگر بیائیم و بگوئیم زنده‌باد مارکس؛ مناسبتی ندارد. اما طرح مطالبات انتقالی مناسبت دارد. برخلاف روش سندیکالیست‌هاست.

سندیکالیست ها می‌افتند به‌دام درجا‌زدن در همین محیط و شرایطی که هستند. آن‌ها می‌خواهند امتیازات کوچکی بگیرند، اما قصدشان بالابردن آگاهی توده‌ها نیست؛ سازشی بکنند و امتیازی بگیرند در چهارچوب همین نظام، چون چهارچوب را پذیرفته‌اند. مهم این نیست که به زبان تند حرف‌ بزنی، مهم این است که چه تاکتیکی برای عملی‌کردن این حرف‌ها انتخاب کرده‌ای. در‌نتیجه، ما باید وجه تمایزی بین خودمان و گرایش‌های مماشات‌جو و همچنین سندیکالیست موجود ایجاد کنیم، بین خودمان و این‌ها که  در۴۵ سال گذشته به‌طور مداوم به‌عنوان ترمز انقلاب عمل کردند؛ همین‌طور با گرایش‌های افراطی که در بالای سر طبقه کارگر یک سلسله حرف‌ها می‌زنند و نهایتا می‌روند دنبال زندگی خودشان.

ما از یک طرف با فرقه‌گرایی مبارزه می‌کنیم و از طرف دیگر با تسلیم‌طلبی و مماشات‌جویی. این مبارزه در شکل و محتوای شعارهای ما متجلی می‌شود، شعارهای انتقالی. این شعارها سال‌ها پیش در برنامه اقدام کارگری در ایران منتشر شده و اخیرا به روز هم شده. دوستانی که خواهان پیش‌برد مبارزات درجهت تحقق آمال و آرزوهای کارگران هستند باید به این نوع مطالبات متکی باشند. متاسفانه هستند کسانی که خود را کمونیست می‌دانند، مبارزاتی هم کرده‌اند، زندان هم رفتند، از جوانان هم هستند، و از علنی‌کاری هم گسست کردند، اما به‌دلیل درک نسنجیده از شرایط و به دلیل عدم آگاهی کافی در مورد امر دخالت‌گری، و از وحشت آن‌که مبادا افتراقی در جامعه ایجاد شود و بهتر است همه همگون و هم‌شکل و واحد عمل کنیم، می‌گویند باید از دادن این نوع شعارها پرهیز کرد، چون ممکن است عده‌ای بگویند ما کمونیست هستیم. خب این درواقع یعنی تسلیم‌شدن به همان جریان فرصت‌طلب و مماشات‌جو که صحبتش را کردیم، حالا هرچقدر هم که این رفقا آگاه باشند، انقلابی باشند یا مبارزه کرده باشند و خود را کمونیست بدانند. وقتی از طرح شعارهای انتقالی، با عذر این‌که ممکن است با کمونیسم تداعی شود، خوداری می‌کنند، یعنی تسلیم وضعیت موجود شدن، تسلیم رفرمیسم و مماشات‌جویی شدن. این‌ها اگر حتی در حرف مخالف مماشات‌جویی باشند و حتی اگر کار مخفی هم می‌کنند؛ باز از لحاظ سیاسی تسلیم می‌شوند، یعنی درجا می‌زنند. 

رفقا ما باید این وجه تمایز را قائل شویم. نام نبردن از مارکس و لنین غیره را با مسئله عدم طرح مطالبات انتقالی که نقش خطیری در بالابردن آگاهی طبقاتی در جامعه دارد، قاطی نکنیم. افزایش این آگاهی‌ست که منجر به سرنگونی خواهد شد؛ 

و در ادامه اضافه کنم، بورژوازی با استفاده تبلیغاتی از ضدانقلاب‌هایی مانند استالینیسم یا کره شمالی و یا وضعیت چین و مرتبط کردن آن به کمونیسم و مارکسیسم ـ لنینیسم چنان ضدیتی در جامعه و حتی کارگران به‌وجود آورده که اینک نام‌بردن از آن به‌منزله یک تابو به‌شمار می‌آید. این تابو باید توسط ما کمونیست‌ها درهم شکسته شود. کارگران بالاخره دیریازود، باید به این مسئله آگاهی پیدا کنند که: آن‌چه ما می‌گوئیم و آنان نیز در عمل درستی آن‌را تائید می‌کنند، درواقع، کمونیسم است، نه آن‌چه که بورژوازی به‌عنوان لولو سرخرمن به آنان معرفی می‌کند. رفقا اگر ما این‌کار را نکنیم، چه کسی آن‌را خواهد کرد؟

 با تشکر.

مازیار رازی:    https://linktr.ee/mazraz

تهیه‌وتنظیم: کاوه خوشدل ویرایش: رضا اکبری

https://youtu.be/jeTerxsrWu8

مازیار رازی:    https://linktr.ee/mazraz

تهیه‌وتنظیم: کاوه خوشدل ویرایش: رضا اکبری