در جریان اعتصابات کارگری اخیر برخیاز نهادهای کارگری موضوع «اخراج مدیر عامل فاسد و مشارکت کارگری در مدیریت» را مطرح نمودند که بهجای خود حرکتی رادیکال و شایان تقدیر است، اما لازم است به پیشزمینههای تاریخی این بحث و مفهوم آن نگاهی دقیقتر بیاندازیم و تفاوتهای آن با مقوله اعمال قدرت کارگری بر وسایل تولید و درنتیجه، دستیابی بهقدرت دولتی را روشنتر نمائیم.
طرح «مشارکت کارگری» در مدیریت کارخانه موضوع نوینی نیست و در گذشته نیز ازسوی نمایندگان سرمایهداری و خادمان آنها در جنبش کارگری مطرح شده است. اگرچه این مطالبه در ظاهر گویا نوعی از رادیکالیسم را ارائه میدهد، اما تجربه نشان داده که اینگونه طرحها در هیچجای جهان بهنفع کارگران نبوده و تنها زنجیرهای اسارت آنان را سنگینتر کرده است.
ریشه نظری «مدیریت» یا «مشاورت» و «خودگردانی» کارگری همراه با مدیران و تحت نظارت دولت سرمایهداری، به یکیاز حیلههای قدیمی سرمایهداران برای کنترل بر امور کارگری و محدودنمودن قدرت بالقوه آنان برمیگردد. این طرح نهتنها درگذشته ازسوی دولتهای سرمایهداری غربی و آمریکای شمالی مطرح شده، بلکه در مواردی بهاجرا نیز گذاشته شد، و حتی در برهههایی رژیم جمهوری اسلامی نیز با این نظر همسویی نشان داده است. برای نمونه، حدود سهدهه پیش مهندس رزازی، مدیر عامل شرکت نوردوتولید فولادی قطعات فولاد در سمینار دومین سالگرد طرح بسیج صنعتی اعلام کرد:
«از امسال بهموازات طرح بسیج صنعتی، طرح دیگری بهنام نظام کنترل کیفیت جامع بهاجرا در آمده که درواقع مکمل طرح قبلیست. تکیه این طرح بر سازماندهی کارکنان در گروههای مشخص است که درواقع هریک از این گروهها در قسمتهای مختلف کارخانه نقش مدیریت را ایفا میکنند…مدیریت براساس همفکری و مشارکت کارکنان در مسایل مربوط بهتولید، درواقع، پیشرفتهترین نظام مدیریتی در دنیای امروز است».
اینک کافی است تنها نگاهی بهعملکرد اینگونه طرحها در نظام جمهوری اسلامی افکنده شود. امروز، پساز بیشاز سهدهه طرح مشارکت و مدیریت کارگری، نهتنها سهمی از تولید نصیب کارگران نشده، که حتی حقوقهای عقبافتاده آنان نیز پرداخت نمیشود. باید پرسید این چه مشارکت و مدیریتیست که درآن کارگران حتی موفق بهدریافت دستمزدهای ناچیز خود در ازای کار مشقتبار نمی شوند؟ طبعاً چنین سیاستی در کشوری نظیر ایران آزمایش خود را پسداده است. اما در کشورهایی که در آنها دمکراسی بورژوایی حاکم است اوضاع برچه قرار است؟
پیشینه این بحث بهمجادله بین رفرمیستهای اروپایی و مارکسیستهای انقلابی برمیگردد که قدمتی بیشاز یکقرن دارد. برای نمونه دردهه بیست، در بحبوحه اشغال کارخانهها در ایتالیا توسط کارگران، لایحه پیشنهادی «مشارکت کارگران در مدیریت» کارخانه توسط یکی از نمایندگان پارلمان (جیولیتی) ارائه شد. این طرح مورد استقبال بسیاری از رفرمیستهای درون جنبش کارگری قرار گرفت. هدف اصلی این لایحه مسدودکردن مبارزات کارگری درجهت کسب قدرت سیاسی بود. درمقابل این نظریات رفرمیستی، آنتونیو گرامشی، یکیاز مارکسیستهای انقلابی دوران خود چنین موضعی اتخاذ میکند:
«برای کمونیستها برخورد بهمسئله کنترل کارگری یکیاز مهمترین مسائل عصر کنونیست. از نظر ما، این کنترل بهمعنای اعمال قدرت کارگری بر وسایل تولید و درنتیجه دستیابی بهقدرت دولتیست. از چنیندیدگاهی، طرح این لایحه، تصویب آن و بهاجرا درآمدنش در چهارچوب دولت بورژوایی، مسائلی ثانوی هستند. قدرت کارگری تنها دردرون طبقه کارگر تجلی یافته و از آن نشات میگیرد. این قدرت خود را در توانایی سیاسی این طبقه، در قدرت عملکرد آنان بهمثابه عامل تعیینکننده و غیرقابل تغییر در تولید، و بهعنوان نیروی سازمانده سیاسی و نظامی نشان میدهد».
پساز ملیشدن صنایع در مکزیک در سال ۱۹۳۹ بحثهای مشابه دیگری در مورد «نظارت کارگری» در آنجا نیز درگرفت. حزب استالینیستی مکزیک در این بحثها مواضع رفرمیستی، مانند مواضع بالا اتخاذ کرد و مارکسیستهای انقلابی در مقابل این مواضع فرصتطلبانه و فرقهگرایانه بهجدال پرداختند. در تاریخ جنبش کارگری موارد متعدد دیگری نیز میتوان مشاهده نمود که همواره رفرمیستهای درون جنبش کارگری، تحت لوای «مشارکت کارگری» خواهان مماشات با بورژوازی شدهاند. امر مسلم اینست که در هیچیک از این موارد، اینقبیل «مشارکتها» بهنفع کارگران تمام نشده و همواره آنانرا ضعیفتر ازگذشته کرده است. حالا باید پرسید چرا؟
علت آن ساده است. تاریخ بهدفعات ثابت کرده که طبقه کارگر برای تحقق خواستهای ریشهای خود نیاز بهکسب قدرت سیاسی دارد. رشد نیروهای مولده و شکوفایی اقتصادی و حل تکالیف دمکراتیک و سوسیالیستی در جامعه تنها بابراندازی کامل نظام بورژوایی، که مسدودکننده رشد نیروهای مولده است، امکانپذیر خواهد بود. طبیعیست که طبقه کارگر نمیتواند درکنار طبقهای که خواهان استثمار، سرکوب و ارعاب وی باشد به همزیستی مسالمتآمیز خود ادامه دهد. هرگونه همزیستی و آشتی، موقت یا دائمی، بهنفع قدرت حاکم تمام میشود و امر بهقدرت رسیدن طبقه کارگر را بهتعویق میاندازد.
اما، تدارک برای استقرار این قدرت سیاسی، یکروزه و بلافاصله پساز براندازی طبقه سرمایهدار امکانپذیر نخواهد بود. طبقه کارگر برای اعمال کامل قدرت سیاسی خود، نیاز به تجربه کافی و لازم در امور مدیریت (کارگری) دارد. درنظام سرمایهداری مالکیت تمامی ابزار تولید و کنترل و نظارت بر امور و مراکز اداری از طبقه کارگر سلب شده و بهدست نمایندگان سرمایهداری سپرده شده است. اینک چهگونه میتوان در درون نظام سرمایهداری و پساز آن، تدارکات اولیه و ضروری برای کسب تجربه کافی در مدیریت را فراهم آورد؟
پاسخ رفرمیستها به اینمسئله روشن است: «مشارکت» و «خودگردانی»؛ با بهزبان سادهتر، فریفتن کارگران و سوءاستفاده از آنان و درگیرکردن ظاهری آنها، تحت کنترل سرمایهداری؛ اما پاسخ کارگران پیشرو از جنس دیگریست. آنان خواهان «کنترل واقعی کارگری» هستند.
اما اجازه دهید پیشاز پرداختن بهتوضیح مفهوم «کنترل کارگری» در دوره پیشاسرنگونی نظام سرمایهداری، اندکی بهمفهوم کلاسیک آن بپردازیم. مارکسیستهای انقلابی براین باور هستند که جامعه پساز براندازی نظام سرمایهداری توسط قدرت کارگری، بلافاصله وارد فاز انتقال از سرمایهداری بهسوسیالیسم میگردد که بنا بهتعریف کارل مارکس «وجه تولید غیرکاپیتالیستی در جامعه حاکم شده است اما وجه توزیع کماکان برای دورهای انتقالی، بورژوایی باقی میماند»، چراکه جامعه سوسیالیستی ازبطن جامعه سرمایهداری متولد می شود و هنوز تادورهای، تا هنگام رشد کمی و کیفی نیروهای مولده در سطح جهانی، بسیاری از ناهنجاریهایی بورژوایی را در درون خود حمل میکند. علاوهبرآن، از آنجاییکه صاحبان قدرت نوین، طبقه کارگر، آمادگی اعمال مدیریت کارگری را نداشته، باالجبار کماکان برخی از مناسبات جامعه بورژوایی را حفظ میکند تا این مهارتها را کسب نماید. نباید تصور شود که روز پساز انقلاب کارگری میتوان با جایگزینی مدیران «بورژوا» با مدیران «کارگر» در کارخانهها، تمامی مسایل را حل کرد. کارگران برای اعمال مدیریت کارگری باید تجربه و آمادگی قبلی داشته باشند. کارگرانی که در جامعه بورژوایی بیشاز ۱۰ ساعت در روز ( بهاضافه ایابوذهاب)، کار کرده و هیچگاه امکان سازماندهی امور تولیدی را نداشتهاند، ناگهان و تنها بهصرف سازماندهی انقلاب نمیتوانند بلافاصله و بهصورت حرفهای رتقوفتق تمام امور را خود بهدست گیرند. از اینرو، ما نیاز بهدورهای (وقت تنفس) داریم که درآن کارگران به اعمال مدیریت کاردانی و آشنایی پیدا کنند. این دوره، یک دوره انتقالیست. اما در ایندوره انتقالی کنترل تولیدوتوزیع حتماً باید دردست خود کارگران باشد. این عمل، «کنترل کارگری» نام گرفته است.
حکومت کارگری در بسیاری از ادارات و کارخانهها و مؤسسات از تجارب همان مدیران و افرادِ باتجربه صادق که پیشاز انقلاب کارخانه را مدیریت میکردند، استفاده خواهد کرد، اما تحت «کنترل کارگری». کارگران در این دوره امکان تنفسی مییابند تا در تمام سطوح اداری و مدیریت فعالیت کرده و با مکانیسم کارکرد آن آشنایی پیدا کنند و پساز آن اداره تمام امور را بهدست خود گیرند. بدینترتیب، از ایجاد هرگونه لطمات اقتصادی جبرانناپذیر به طبقه کارگر و جامعه نوین سوسیالیستی، آنهم بهعلت عدم آمادگی کارگران در امر مدیریت، جلوگیری بهعمل خواهد آمد.
این مفهوم، یعنی «کنترل کارگری» با همان مضمون، میتواند و باید در جامعه سرمایهداری نیز مطرح گردد. بهسخن دیگر، ضروریست که طبقه کارگر درجریان تدارک اعمال مدیریت کارگری پساز سرنگونی نظام سرمایهداری، در درون خود این نظام نیز سازماندهی تولیدوتوزیع را تجربه کند. البته مشخص است که چنین تجربهای محدود و موقت خواهد بود و در جریان رویارویی کارگران و دولت سرمایهداری در وضعیتهای مشخصی امکانپذیر خواهد بود؛ مثلا هنگامیکه درگیری و اعتصابات شدت گرفته و کارگران کارخانه را بهاشغال خود درمیآورند و کنترل تولید و توزیع را برعهده میگیرند، که این خود بادرنظرگرفتن توازن قوا بین سرمایهداران و کارگران صورت میپذیرد، و درتحلیل نهایی، سرمایهداران مجددا کنترل کارخانه را بهدست خواهند گرفت؛ اما همین تجربه کوتاه در وهله نخست اعتمادبهنفس کارگران را افزایش میدهد، و سپس آنان را با اصول اولیه مدیریت تولیدوتوزیع آشنا میکند و مهمتر از همه بههمگان نشان میدهد که آنان صاحبان اصلی ابزار تولید هستند و توانایی آنرا دارند که درصورت لزوم سازماندهی و راهاندازی چرخهای اصلی صنایع کشور را دردست خود بگیرند.
نخستین گام دراین راستا اعمال کنترل و نظارت مستقیم و بدون دخالت آقابالاسر بر تولید در سطح هرکارخانه و کارگاه است. مفهومی که کاملا در تباین با مشارکت کارگری در مدیریت، تحت نظارت مدیران سرمایهدار، قرار میگیرد. چنین تجربهای تنها در یک اعتصاب و یا اشغال یککارخانه امکانپذیر خواهد بود و نه ازطریق همزیستی مسالمتآمیز و شعار مشارکت در مدیریت رفرمیستها.
از آنجاییکه در جامعه سرمایهداری کنترل اکثر امور در اختیار طبقه حاکم و دولت و مدیران آن است، کسب تجربه کنترل کارگری تنها می تواند بهشکل مستقل و جدا از تمامی نهادها و افراد وابسته بهدولت صورت گیرد. هر حضور و یا دخالت سیاسی و تشکیلاتی عوامل، نهادها و احزاب دولتی، این روند را مسدود خواهد کرد.
حال برمیگردیم به شعار «اخراج مدیران ناکارآمد و فاسد». چه بسا یک دولت مدبر سرمایهداری تصمیم بگیرد که این شعار را عملی کرده و کنترل امور را تحت نظارت یک مدیر، که میتواند مورد قبول و اعتماد کارگران باشد، به خود آنان واگذار نماید؛ اما تا هنگامیکه تصمیم نهایی درمورد اینکه چه کالاهایی باید تولید شوند؛ چه نوع کارخانهای باید تأسیس شود؛ چه تعداد کارگر باید استخدام گردد؛ بهای تولیدات چهقدر باشد؛ شرایط فروش چهگونه باشد؛ دستمزدها، ساعات کار و حقوق مدیران و یا تصمیم پیرامون امکانات رفاهی، جریمه، پاداش، اخراج و ترفیع رتبه و غیره چهگونه تعیین میشود، همهوهمه برعهده سرمایهداران و مدیران انتصابی آنها باشد، هیچگاه کارگران امکان تجربه عملی برای اداره امور بهدست خود را نخواهند یافت. دخالتهای برخی از کارگران در «مدیریت» و طرحهای «خودگردانی» و «مشارکت» نهتنها تغییری در موقعیت کارگران نمیدهد، بلکه امر تجربه کنترل کارگری را بهتعویق انداخته و آنان را به کارگزاران بیجیرهومواجب مدیران و سرمایهداران مبدل میکند.
البته سرمایهداران از این موقعیت ویژه برای تحکیم قدرت مطلق خود درجهت پیشبرد مقاصد سرمایهدارانه، یعنی کسب سود بیشتر، استفاده میکنند. از اینروست که با این اقدام، آنها میتوانند از حرکات رادیکال کارگری مانند کمکاری، کُندکاری و یا یک اعتصاب، که کل منافع هیئت حاکم را بهمخاطره میاندازد.، جلوگیری نمایند.
کارگران پیشتاز در تقابل با این شیوهها، محققاً خواهان نظارت و کنترل مستقیم بر کلیه امور تولیدی؛ در جریان قرارگرفتن اسرار معاملاتی سرمایهداران؛ کسب اطلاع در باره دخلوخرج کارخانه؛ اطلاعات در امور وامگیری کارخانهها از بانکهای داخلی و خارجی؛ میزان دستمزدها و حقوق مدیران؛ مقدار سود و زیان کارخانه؛ علت اخراج یا ارتقاء کارگران و غیره هستند. سرمایهداران، مدیران و کارفرمایان موظفند که تمام اطلاعات مربوط بهکارخانه را در اختیار کارگران قرار دهند ـ اما چنین نمیکنند. از اینرو مبارزه برای تحقق این مطالبات ابتدایی نیاز به سازماندهی مستقل دارد. ایجاد تشکلی که ازطریق مبارزه در صدد کسب این حقوق پایهای برآید؛ و توسط شیوههایی نظیر اشغال کارخانهها و بهدست گرفتن کنترل بر تولیدوتوزیع تمامی تزویرهای سرمایهداران مبنیبر ضرردهی کارخانه و توجیه اخراجها و غیره را برملا کند. این تشکل چیزی بهجز تشکل مستقل کارگری نمیتواند باشد. مبارزه حول هریک از این مطالبات انتقالی، در واقع میتواند مبارزهای درجهت کسب تجربه کنترل کارگری باشد.
عمل مستقیم کارگری برای بهدستگرفتن کنترل، زنگ خطری برای کل نظام سرمایهداری و خادمان آن در جنبش کارگریست. بیهوده نیست که امروز تمام این نهادها برعلیه ایجاد تشکلهای مستقل مقاومت میکنند. کینهورزی گرایشهای اصلاحطلب نسبت به مبارزات مستقل کارگری و کارگران پیشرو از همینجا نشات میگیرد. آنها نیک میدانند که با رشد و گسترش تشکلهای مستقل جاهومقام و آتیه آنان در درون نظام سرمایهداری نیز بهخطر میافتد.
کارگران پیشرو باهدف تداوم مبارزات خود در راستای کسب اعتماد بهنفس و تجربه کنترل کارگری و ایجاد تشکلهای مستقل کارگری درمقابل عملکرد مخرب و اشاعه نظریات اصلاحطلبان، باید از این نمایندگان قلابی و رفرمیست و مماشاتطلب کارگری فاصله گرفته و آنانرا در هر جاومکانی در انظار کارگران و در سطح کارخانهها افشا کرده و اجازه ندهند که این ویروسها بهدرون پیشتازان کارگری نفوذ کنند.
مفهوم مطالبه کنترل کارگری
برخی تصور میکنند «کنترل کارگری»یعنی عدهای کارگر میآیند وکنترل کارخانه را بهدست میگیرند و بعداز آن مسائل برای همیشه مرتفع میشود. باید توجه داشت که ساختن یک جزیره ایدهآل در درون جامعه سرمایهداری غیر عملیست. ساختن یک شرایط ایدهآل در یک کارخانه غیرممکن است. این نوع عقاید در میان آنارشیستها محبوبیت فراوانی دارد. مفهوم کنترل کارگری از دیدگاه مارکسیستی معنای دیگری دارد و باید آنرا کاملا روشن نمود. یکجنبه از مفهوم «کنترل کارگری» سنتاً در دوران پساز انقلاب سوسیالیستی مطرح میشود؛ یعنی زمانیکه انقلاب کارگری تحقق مییابد و جامعه وارد دوران گذار از سرمایهداری بهسوسیالیسم میشود. در این دوران گذار، دولت شوراهای کارگری بهقدرت میرسد، اما مجموعه طبقه کارگرکماکان آمادگی مدیریت را ندارد، زیرا هنوز تجربه کافی و تخصص لازم در تمام حوزهها توسط جمیع کارگران کسب نشده است. بنابراین، در دوره انتقال از سرمایهداری بهسوسیالیسم برخی از مدیران یا سرمایهداران خرد، حتی بعضیاز کارخانهها برای دورهای بهشکل سابق بهکار خود ادامه میدهند، اگرچه اینها نیز تحت کنترل و نظارت مستقیم دولت کارگری قرار دارد.
این مفهوم کنترل کارگری از دیدگاه مارکسیستیست. اما در دوران پیشاز انقلاب سوسیالیستی، شعار «کنترل کارگری» هنوز مطرح است. درواقع، اساس طرح این مطالبه، ایجاد اعتمادبهنفس در درون طبقه کارگر است . این مطالبهایست «انتقالی»، بهاین مفهومکه: امر تحقق آن در چهارچوب نظام سرمایهداری غیر عملیست و تحقق آن نظام سرمایهداری را در موقعیت فروپاشی قرار خواهد داد. در واقع، منجربه تدارک انقلاب کارگری میشود. چنانچه کنترل کارگری در یککارخانه و در انزوا تحقق پیدا کند، حتی برای یکروز و یا یکساعت، این امر منجربه کسب اعتمادبهنفس در میان کارگران میشود.
جامعه سرمایهداری همواره به تمایز بین کار یدی و کار فکری معتقد بوده است. نظریهپردازان سرمایهداری استدلال میکنند که کارگران قابلیت و نیازی به فکرکردن ندارند، کار فکری متعلق به «ازمابهتران» است (روشنفکران و متخصصان و کاردانها و غیره) . این برخورد در میان گرایشهای سیاسی راست و حتی چپ نیز دیده میشود. افرادی که تصور میکنند کارگران بیسواد و کمعقلاند و روشنفکران قابلیت آنرا دارند که در اتاقهای دربسته برای آنها تصمیمگیری کنند، زیرا چند کتاب خواندهاند و ترجمه کردهاند، با مارکسیسم آشنا هستند و…. اینها نخبهگرایان بیارتباط با کارگران هستند. متاسفانه این برخوردهای کاذب و ایدئولوژیک در سطح جامعه، حتی میان خود کارگران هم تاثیر میگذارد. برخی از کارگران و زحمتکشان به اینباور میرسند که باید ُمنجیانی بهجای آنها تصمیم بگیرند؛ اما طرح و تلاش برای تحقق مطالبه «کنترل کارگری»، این آگاهی کاذب جامعه سرمایهداری را مورد سؤال قرار میدهد. کارگران در عمل، برخلاف این ارزیابیهای روشنفکرانه و خودمحوربینانه، نشان داده و میدهند که سازماندهندگان خوبی هستند و خودشان قابلیت بهدست گرفتن امور را دارند.
برخی استدلال میکنند از آنجاییکه کنترل برکارخانه توسط کارگران عملی نیست، پس نباید این شعار را طرح کرد و به مطالبات حداقلی اکتفا نمود. این منقدان میگویند امکان برقراری کنترل کارگری در یککارخانه وجود نداشته وسرمایهداری اجازه آنرا نخواهدداد. البته اینها درست میگویند. سرمایهداری اجازه نخواهد داد، قرار هم نیست اجازه بدهد. زیرا با این اجازهدادن کل نظام سرمایهداری درهم میشکند. اما این بهمعنای عدم طرح شعار نیست. کارگران برای طرح شعارهای مطالباتی احتیاجی به اجازه ندارند. طرح اینشعار بهمعنای بالارفتن آگاهی ضد سرمایهداریست که در جریان این تخاصم طبقاتی بسیار مهم است. اینشعار، ایدئولوژی هیئت حاکم مبنیبر اینکه گویا فقط روشنفکران و نخبگان، مهندسین و دکترها و یا وزرا و کابینه و دولت سرمایهداری قادرند تصمیمات امور کار و زندگی کارگران را بگیرند، مورد سؤال قرار می دهد. طرح مطالبات انتقالی این تابو را میشکند و نشان میدهد، خیر چنین نیست! کارگران خودشان میتوانند این کارها را انجام دهند. در عینحال این شعارها در تجربه منجربه ارتقاء آگاهی سیاسی کارگران میشود. بالارفتن آگاهی ضد سرمایهداری شرایط را برای حاکمیت کارگری هموار میکند؛ و از این زاویه است که طرح شعار کنترل کارگری (نظارت کارگری) مهم میشود، نه به اینعلت که ما توهمی داریم و یا تصور میکنیم که گویا میتوان در یککارخانه سوسیالیسم را ساخت. طرح این مطالبه و مبارزه در راستای تحقق آن: درابتدا، اعتمادبهنفس کارگران اعتصابکننده را ارتقا میدهد؛ و سپس، آگاهیهای ضد سرمایهداری در رابطهبا وضعیت موجود را، درمیان تودهها یکدرجه بالا میبرد. بهسخندیگر، توهمات بهنظام سرمایهداری کاهش پیدا میکنند، و درنتیجه، رودرویی طبقاتی تشدید پیدا کرده و راه برای سازماندهی سراسری ستاد رهبری، متشکلاز پیشتازان کارگری، و نهایتاً تدارک انقلاب کارگری هموار میشود.
عزل و اخراج «مدیر عامل فاسد» در هر کارخانه پاسخ مسئله نیست. مدیران فاسد در واقع مستقیما در خدمت خود دولت سرمایهداری هستند. عزل و تعویض آنها هیچ تاثیری بر سیستم و حل مسائل کارگری نخواهد داشت. مطالبه کارگران طرح «کنترل کارگری»ست و میتواند از همین امروز در دستور کار قرار گیرد. این اقدام ربطی به تعویض مدیر و مدیریت ندارد، صرفا تمرینیست برای کسب تجربه درجهت حاکمیت نهایی خود کارگران. «مدیریت کارگری» بهمفهوم دقیق، تنها زمانی بهوجود میآید که کل نظام سرمایهداری سرنگون شده باشد و شوراهای مستقل کارگری قدرت سیاسی را در دست گرفته باشند.