چگونگی تدارک انقلاب کارگری
ستاد رهبریکننده چهگونه شکل میگیرد؟
در ابتدا درک خود از ستاد رهبری را مشخص کنیم. ستاد رهبری در واقع حزبی کارگری، متشکل از کارگران پیشتاز است. کارگران پیشتاز به کارگرانی اطلاق میشود که از سطح آگاهی بالاتری نسبت به آگاهی عمومی جمیع کارگران برخوردار هستند. آنها در عمل مبارزاتی شرکت میکنند و مهمتر از همه، از سوی تودههای کارگری بهعنوان رهبران عملی طبقه کارگر پذیرفته شدهاند و در رابطه متقابل با آنان قرار دارند. چنین کارگری از ابتدا ادعای رهبری نمیکند و نمیگوید چون بالای سکو صحبت کردهام پس رهبر شما هستم. این رهبری باید در تجربه به اثبات برسد. پیششرط رهبری یک جمع در هر کارخانه و یا محل کاری، پذیرش آن فرد بهعنوان رهبر عملی از سوی آن جمع است.
این حزب پیشتاز کارگری که توضیح دادم باید الزاما در درون ایران باشد، نه خارج از کشور، و نه به نیابت از کارگران. این مضحکهای که احزاب سیاسی در این چهلوپنج سال راه انداختند؛ دستورالعمل صادر میکنند و میخواهند رهبر و پیشوای طبقه کارگر بشوند؛ همه اینها در عمل به شکست انجامید. البته ما از همان سالها با این نظر مقابله کردیم؛ به این احزاب موجود صدها صفحه نقد نوشتیم، و به جنبش کارگری توضیح دادیم که این راهش نیست. بنابراین از نظر ما پیشتازان درون ایران، پیشتازانی که مورد قبول کارگران هستند، نمایندههای واقعی آنان بهشمار میآیند. اینها حزب پیشتاز کارگری، یعنی حزبی که قرار است انقلاب را سازماندهی کند، خواهند ساخت. این حزب از رهبران کارگری در جمیع رشتههای مختلف تشکیل خواهد شد؛ رهبران جنبشهای اجتماعی نیز بخشی از این تشکیلات هستند. هنگامی میتوانیم بگوئیم چنین رهبری بهوجود آمده است که وقتی این تشکیلات فراخوان میدهد میلیونها نفر به آن پاسخ دهند. مثلا کسی دستگیر میشود، این حزب درخواست آزادی میکند، و اگر آزاد نشد، نیروی فعالی در پشت آن درخواست هست که حمایت کند. وقتی اتفاقی میافتد و این حزب فراخوانی میدهد مردم وسیعا به آن پاسخ میدهند و به خیابان میآیند. رهبری به اینترتیب اثبات میشود؛ نه اینکه در خارج بنشینند و یکسری شعار بدهند: بروید در خیابانها و انقلاب کنید ،اعتصاب کنید؛ و کسی هم گوش ندهد. خب این مضحکه است دیگر. کسانیکه در خارج هستند دقیقا اینشکل از فعالیت را انجام دادهاند و متاسفانه اینک تغییر موضع و درسگیری از گذشته دیگر اندکی دیر شده است. آنها هنوز به همین روش ادامه میدهند و کسی هم توجهی نمیکند. بسیاری از کارگران حتی این رهبری را نمیشناسند.
جریان رهبری که ما توضیح دادیم: در داخل ایران است، متشکل از پیشتازان است، مخفیست؛ چون قرار نیست رهبران دستگیر و یا کشته شوند. چون وجودشان برای تداوم مبارزات و رهبری لازم است. به این ترتیب، حالا سوالی که پیش میآید و کاملا هم به جاست، این است که چهگونه میتوان از امروز تدارکات این رهبری را فراهم کرد. نقطه آغاز تدارکات چنین رهبری باید در صنایع بزرگ باشد؛ در تجمعات کارگری کارخانههای مختلف، مانند پارس جنوبی، ارکان ثالث، فولاد، صنایع خودروسازی، پتروشیمی یا هرجای دیگری که کارگران در آن متشکل عمل میکنند. این کارگران عموما از سطح آگاهی بالاتری برخوردارند. گفتن این حرف بهمعنای ناچیزگرفتن کارگران واحدهای کوچک نیست، اما تجربه نشان داده که هرچهقدر تجمعهای کارگری وسیعتر باشد، درک لزوم کار منظم و بادیسیپلین نیز بالاتر است، چرا که هرکارگری میداند کوچکترین اشتباه از سوی او میتواند به قیمت جان همکار بغل دستیش تمام شود. بنابراین کارگران صنایع بزرگ هم دیسیپلین سختی دارند و هم به اهمیت کارجمعی آگاه اند. مراکزی مانند مثلا ارکان ثالث، من رقم دقیقش را نمیدانم، اما بالغ بر چیزی حدود ۱۵۰٬۰۰۰ نفر کارگر پیمانی یا کارگر قراردادی دارد، یک تجمع قدرتمند کارگری. ما این قدرت بزرگ را در گذشته تجربه کردیم، این قدرت شاه را سرنگون کرد. درنتیجه مرکز اصلی این ستاد رهبری باید در مراکز بزرگ صنعتی شکل بگیرد. مراکزی که تعطیلشدن و اعتصاب عمومی آن لطمههای اساسی به شریانهای اقتصادی رژیم وارد خواهد کرد. بنابراین نقطه آغازآنجاست و از آنجا باید گسترش پیدا کند.
قدم اول برای تحقق این چشمانداز آن است که در هرکارخانه یا بخش کارگری هستههای مخفی از کارگران پیشتاز شکل بگیرد. ما باید به ساختن این هستهها دامن بزنیم. حتی میشود در یک کارخانه چند هسته مستقل از یکدیگر تشکیل شود و این هستهها بدون شناسایی فیزیکی از یکدیگر، از طریق یک نشریه، یک بولتن کارگری با یکدیگر در ارتباط باشند، چرا که در شرایط سخت پلیسی رعایت اکید مسائل امنیتی بسیار مهم است. این هستهها باید در امان باشند تا بتوانند به کارشان ادامه دهند. نباید چه در کوتاه مدت و چه در بلندمدت، سپر امنیتی را ندیده گرفت. وزارت اطلاعات جاسوسها، نفوذیها و حراست و غیره بهدنبال کارگران فعال هستند. بنابراین اتخاذ یک سلسله تدابیر اخص امنیتی لازمالاجراست. متاسفانه یکی از دلایلی که ایجاد ستاد رهبری را بهتعویق انداخت همین علنیکارکردن و بیاعتنایی به مسائل امنیتی بود. شماره تلفن خانه تحت شنود است و تمام مکاتبات و مکالمات با تمام افراد، و تمام ارتباطات خانوادگی از چند سال پیش را ضبط کردند و در بازجویی مقابل طرف گذاشتند. اینطور که نمیشود انقلاب سازمان داد. این بهمعنای آنست ما هنوز درک درستی از دشمن و دشمنی وی نداریم. باید دقیق و محتاط بود. یک هسته دو سه نفره در یک منطقه، یا چند هسته مستقل مخفی بسیار کارآمدتر از لشگری از علنیکارها عمل میکند.
یک هسته میتواند از دو تا چهارنفر در یک منطقه بوجود بیاید. اما ارتباطات اینها باید کاملا حسابشده و کنترلشده باشد. باید روابط سیاسی هسته را از روابط دوستانه و خانوادگی جدا کرد. قرار نیست افراد هسته مدام باهم برای شام بروند. دوستی بهجای خود فعالیت مخفی به جای خود. ما افراد را تنها براساس دوستی به یکهسته دعوت نمیکنیم بلکه دوستانی را به هسته فرا میخوانیم که برجسته باشند، فعال و جسور باشند. چشمانداز سرنگونی نظام سرمایهداری و حاکمیت کارگری را پذیرفته باشند؛ و علاوه برآن مشخصات ویژهای داشته باشند، اهل مطالعه باشند و مسائل را بهعنوان یک کارگرِ روشنفکر دنبال کنند. چنین کارگرانی هم بسیار زیاد هستند، مانند رفیق شاهرخ زمانی، فقط باید در جستوجوی آنان بود. وقتی چنین آدمهایی در کنار هم قرار گرفتند آنگاه ما یک هسته مخفی و فعال سوسیالیستی داریم. این هسته لازم نیست ده نفره یا پنجاه نفره باشد تا موثر باشد. دو سه نفر هم کافیست، حتی برای شروع میتوان دونفر بود. این هستهها امور کارخانهای را که درآن مشغول بهکار هستند سازماندهی میکنند، به شکل مخفیانه بولتن کارگری انتشار میدهند، در این بولتن به مسائل روز کارخانه پاسخ میدهند. اگر شد با رعایت مسائل امنیتی آنرا پخش میکنند تا کارگران بدانند این بولتن منبع داخلی دارد و فقط مجازی در اینترنت نیست. حالا که چاپ و پخش کمی دشوار شده میشود بیشتر روی تکنولوژی تکیه کرد، اما حداقل یکبار پخش، آنهم با رعایت اکید مسائل امنیتی، ثابت میکند که این هستهها حضور فیزیکی فعال دارند. استفاده از تکنولوژی جدید در راستای کار مخفی و با رعایت اکید مسائل امنیتی میتواند کمک موثری در گسترش عقاید ما در کارخانه داشته باشد. بولتن به مسائل خاص آن کارخانه بخصوص پاسخ میدهد، قدمهای بعدی را معرفی کرده و بهاین ترتیب این هسته در آن کارخانه اخص اعتبار کسب میکند، همه از طریق بولتن از اتفاقات نهتنها کارخانه خود، بلکه منطقه خود باخبر میشوند. همین حالا هم بولتن کارگر پیشتاز در مناطقی منتشر میشود و این بولتن در صفحات و کانالهای مختلفی گذاشته میشود. عدهای هم تعقیبش میکنند، مطالبش را میخوانند و سئوالاتی طرح میکنند. این روندیست که درحال حاضر نیز جریان دارد، اما یک هسته و یا ده هسته کافی نیست. برای ساختن حزب پیشتاز کارگری ما باید هزاران هسته اینچنینی داشته باشیم. امروز مشکل یک پیشتاز کارگری این نیست که بنشیند و نشریه تئوریک منتشر کند؛ یا از صبح تا شب در کلاب هاوسهای مختلف سخنرانی کند و یا به سخنرانیها گوش کند، که حتی ممکن است بحثهای خیلی خوبی هم داشته باشند. مسئله اساسی و عمده یک پیشتاز اینست که هسته بسازد، فرد مورد اعتمادش را پیدا کند؛ بولتن کارگری انتشار دهد و اگر در مورد تجارب تاریخی بینالمللی و غیره تحقیقات زیادی نکرده، متحدین روشنفکرش را پیدا کند. مهم هم نیست که این روشنفکر در داخل باشد یا خارج. او باید روشن خطاب به روشنفکر بگوید ما میخواهیم حاکمیت را بهدست بگیریم، آیا میتوانی در این راستا کمکهای نظری و سیاسی به ما بدهی. مطمئنا روشنفکران هستند که در جستجوی یافتن کارگران پیشتاز هستند، روشنفکرانی که چشمانداز انقلاب کارگری دارند و از این کمکها بدون هر چشمداشتی دریغ نمیکنند. اینها به کارگر نمیگویند در ابتدا بیایید عضو ما شوید، ما کارت عضویت برایتان میفرستیم و سپس صحبت میکنیم.
این داستان احزاب کمونیستی-کارگری در ۴۵ سال گذشته بوده است، نگاهکردن از بالا به کارگران. روشن است که با چنین نظرگاهی کسی به سراغ چنین حزب کمونیستی نمیرود، پیوستن کارگران پیشتاز که جای خودش را دارد. البته ممکن است کارگرانی با چنین احزابی در ارتباط باشند، اما ما بهطور مشخص از «کارگر پیشتاز»صحبت میکنیم. کارگری که موضع ضدسرمایهداری و سوسیالیستی دارد، نه نظرات رفرمیستی و سندیکالیستی. این کارگران پیشتاز بههرحال متحدین خودشان را پیدا میکنند. آنها در جستوجوی مسائل هستند. بدینترتیب پیوندی همزمان بین «روشنفکر – کارگرانی» که امروز بهعنوان مارکسیستهای انقلابی و سوسیالیستهای انقلابی فعالیت دارند، و «کارگر – روشنفکرانی» که در عرصه عمل مبارزاتی با اندیشههای ضدسرمایهداری و سوسیالیستی حضور دارند، بوجود میاید. یعنی درواقع اینها مکمل همدیگر میشوند. یکبخش تجارب تاریخی و بینالمللی و غیره را منتقل میکند، بخشی دیگر در عمل اعتصابات و اعتراضات را سازماندهی و هماهنگ میکند. این روند تدارک تشکیل ستاد رهبری کارگران است.
هنگامیکه این روند بهپیش رفت و هزاران هسته مختلف ساخته شد، و حتی مثلا صدتا از این هستهها داشتیم، تازه میتوانیم بگوئیم کاری کردهایم و حاضریم. وقتی از پیشتازان صحبت میکنیم و میگوئیم: پیشتاز مورد پذیرش چندین هزار کارگر در منطقه مثلا فلان فولاد اهواز یا مثلا درارکان ثالث قرار دارند، یعنی داریم از چندهزارنفر کارگر صحبت میکنیم. کارگرانی که حداقل اعتماد را به این کارگران پیشتاز که در هستههای مخفی متمرکز شدهاند، دارند. این هستهها میتوانند از طریق همین شبکهی مخفی بولتن با همدیگر مرتبط شوند و بنیادهای اولین حزب پیشتاز کارگری در داخل ایران را بریزند. صد هسته پیشتاز هم کافی است، منظورم در صنایع بزرگ است. اگر هرهسته نماینده پنجهزار کارگر باشد، یعنی پنجاههزار کارگر، در صنایع بزرگ از حامیان این حزب یا اعضای آن هستند. حزبی که بههرحال اعلام موجودیت میکند، اما باز هم تاکید میکنم، که تا دوران اعتلای انقلابی مخفی خواهد بود. این حزب میتواند در زمان اعتلای انقلابی علنی شود، چون مسئله قدرت دوگانه مطرح میشود.
این پروسه طولانی و دردآور است. ما در مقابل خود تنها نیروهای عریان سرکوب را نداریم، بلکه نیروهای بازدارنده دیگری نیز هستند، بهطور مثال، سندیکالیستها که میخواهند در چهارچوب نظام کار کنند، اعتقادی به انقلاب سوسیالیستی ندارند و با رژیم مماشات میکنند. متاسفانه چنین نظراتی، بهدلیل نبود یک رهبری در سالهای پیش، وسیعا در میان اکثریت کارگران گسترش پیدا کرده و پیشتازان کارگری در اقلیت هستند. اگرچه برخی از این سندیکالیستها از لحاظ تشکیلاتی راه خود را جدا کردهاند و بهضرورت کار مخفی واقف شدهاند و همینگونه نیز عمل میکنند، اما کماکان در سطح طرح مطالبات، سندیکالیست باقی ماندهاند.
این «سندیکالیستهای چپ» اگرچه خود را سوسیالیست و کمونیست میدانند و میگویند نظرات مارکس و لنین را قبول دارند، اما بهمحض اینکه مفاهیم ریشهای مانند حزب پیشتاز و یا مطالبات انتقالی مطرح میشود عقب میکشند و میگویند این مسائل مربوط به امروز ایران نیست. می گویند: کارگران ایران زبان این آقایان و خانمهایی که کمونیست هستند و از لحاظ تاریخی هم برجسته هستند، نمیفهمند. یا اگر از مطالبات انتقالی حرف بزنیم و یا صحبت هستههای مخفی کارگران پیشتاز را بکنیم، می گویند: این یک امر سوسیالیستیست و با روحیه کارگر ایرانی منافات دارد. حالا باید پرسید شما دوستانی که خود را سوسیالیست هم میدانید، بالاخره به ما بگوئید این انقلاب کارگری مورد نظر شما چهگونه اتفاق میافتد؟ آیا انتظار دارید همه کارگران بهتدریج آگاه شوند و ذرهذره پیش روند تا روزی همه سنگرهای سرمایهداری را تصرف کنند؟ آیا شما در کشورهای بهاصطلاح دموکراتیک غربی شاهد این روند بودهاید که در یک دیکتاتوری مانند ایران این روند امکانپذیر باشد؟ خوشبختانه طی دودهه اخیر هم شاهد خیزشهای عظیم تودهای بودیم که بهعلت همین عدم رهبری سرکوب شد و از درون هیچیک نیز یک ستاد رهبری ظهور نکرد. درواقع نظرات سندیکالیستی حضور کارگران بهعنوان یک طبقه را در این خیزشها محدود کرد، اگرچه بهعنوان عناصر معترض حضور داشتند. چرا باید کارگری که خواهان اضافه حقوق و غیره است بهعنوان یک طبقه برای سرنگونی رژیم حضور پیدا کند؟ این درک سندیکالیستی در منشور بیستتشکل و میثاق هم که درست در اوج جنبش تودهای منتشر شد، منعکس شده بود. بنابراین این سندیکالیستهای چپ که ظاهرا انقلاب را قبول دارند، حزبسازی و تدارک انقلاب را موکول میکنند به آیندهای نامعلوم. متاسفانه این بخش دارد گستردهتر میشود، سندیکالیسمی با چهرهای رادیکال. سندیکالیستی که همه چیز را در حرف قبول دارد، اما درعمل اجرا نمیکند.
اینها موانعی هستند در مقابل ساختن ستاد رهبری کارگری؛ و بههمین علت ماجرا کند جلو میرود. از یکطرف رژیم سرکوبگر را داریم و لزوم کارمخفی که خودش وقتگیر است، باید تلفن جدید با سیمکارت جدید بگیری، از خواب خودت بزنی و با هزارویک مشکل دیگر دستوپنجه نرم کنی؛ و از طرف دیگر با این سندیکالیستهای چپوراست مبارزه نظری انجام دهی. سندیکالیستهایی که منشور حداقلی را نوشتند که خودش تبدیل شد به سد راه مبارزه. مردم داخل خیابان شعار سرنگونی میدهند و اینها بهطور ضمنی درخواست مذاکره و بهبود شرایط را میکنند. در همان زمان هم دوازده محفل کوچک از داخل ایران به آن منشور نقد نوشتند.
از طرف دیگر احزاب سیاسی داریم؛ قیممابانه از بالا دستور صادر میکنند. به کارگران میگویند ما حزب شما هستیم دیگر چه نیازی بهحزب دارید؛ فقط بهما ملحق شوید، کار تمام است. خب اینها نیروهای بازدارنده هستند. اینها باعث میشوند که روند تدارک ساختِ حزبِ پیشتاز باکندی پیش برود. در نتیجه وظایف ما بهعنوان مارکسیستهای انقلابی و وظایف تمام کسانی که خواهان انقلاب کارگری در جهت تدارک انقلاب سوسیالیستی هستند، تقویت این هستههاست، یا اگر خودشان در داخل ایران هستند، ساختن این هستهها. هرکس هم کمکی میخواهد، کسانی هستند که حاضرند بدون چشمداشت و از هرلحاظ چنین هستههایی را حمایت کنند. رجوع کنند به روشنفکران مورد اعتمادشان، مبادله نظر کنند. از تجربیات نظری، تئوریک، تاریخی و بینالمللی آنها کمک بگیرند تا ساختن این هسته تسریع شود.
ما در این رابطه تجربه تاریخی بلشویسم را داریم، البته اگر دوستان سندیکالیست ما دوباره اعتراض نکنند که این تجربیات متعلق به اوائل قرن بیستم بوده و دیگر موضوعیتی ندارد. بلشویکها از سال ۱۹۰۵ این کار را شروع کردند. بلشویکها که در دوران انقلاب حدود ده میلیون آرای شوراهای کارگری را کسب کردند، ۱۵ سال این کارها را کردند. آنها نمیآمدند از بالا دستور بدهند. کسی لنین را نمیشناخت که بیاید از بالا دستور بدهد و یا بگوید من پیشوای شما هستم، بهمن رای بدهید. از این خبرها نبود لنین و امثال لنین رفتند و دقیقا همین هستههای مخفی را ساختند و بعداز هفده سال موفق شدند که اولین و بزرگترین انقلاب کارگری جهان را به پیروزی برسانند. اگر ما از این تجربه غنی استفاده نکنیم چه روش دیگری مد نظر داریم؟ این سئوال متوجه مماشاتجوها و سندیکالیستهای چپو راست است. فراموش نکنید که تفکر نوع شما، تفکر «همهباهمی و خفقانگرفتن و دمنزدن از سوسیالیسم که مبادا بهتریج قبای کسی بربخورد» یکبار در ۱۳۵۷ تجربه شد و نتیجهاش را نیز همه دیدیم. آیا بازهم چنین خیالی در سر میپرورانید؟
با تشکر.
راه تدارک انقلاب کارگری کدامست؟: مازیار رازی
https://youtu.be/qi55JsDFOC8
–
سخنرانی مازیار رازی در جلسه کلابهاوس
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری