خیزش فراگیر جاری با مهر طبقاتی کارگران و فرودستان در ایران

در این شرایط تاریخی،‌ بیش از پیش وظا‌یف سترک زیر در برابر هر گروه بندی و فعال جنبش کارگری و سوسیالیستی قرار دارند:

  • آسیب شناسی و یافتن چرایی پیوند نخوردن خیزش‌ها و اعتراض‌ها و اعتصاب‌ها،
  • چگونگی راهبرد جنبش‌های کارگری منطقه‌ای به یک پیوند جنبش سراسری و فراگیر،
  • چگونگی یافتن مشترکات مطالبات زنان،‌ معلمان و فرهنگیان، این کارگران مولد دانش در بخش آموزش، 
  • چگونگی پیوند خانواده‌‌های دانش‌آموزان با جنبش آموزگاران و فرهنگیان ‌و پیوستن آنها به جنبش سراسری   بخش‌های مختلف کارگری،
  • چگونگی پیوند جنبش کارگران در بخش تولید و خدمات،‌ رانندگان ترانسپورت، پیوند کارگران اتوبوسرانی سراسر ایران و منفرد نماندن در تهران وحومه،
  • چگونگی راهبرد پیوند کارگران پیمانی و استخدام دائمی، 
  • چگونگی پیوند خواست‌های بازنشسته‌گان و سازمانهای مختلف آنها به جنبش سراسری،
  •  چگونگی پیشبرد رابطه‌ی‌ پیوند خیزش دانشجویان پیشرو در پشتیبانی از جنبش کارگری،
  • چگونگی راهبردی پیوستن میلیونی حاشیه نشینان به فلاکت نشانیده شده به جنبش سراسری،
  •  چگونگی پیوند مبارزات اتنیک‌ها ‌و خلق‌های زیر ستم حاکمیت و مناسبات سرمایه‌داری و برقراری اتحادی سراسری، 
  • شناخت و کمک به نهادینه شدن ارگان‌های شوراگرا و شورایی و عبور از بازدارنده‌های  صنفی گرایی و رفرمیسم، 
  • تلاش برای ایجاد ارگانهایی برای کمک به سازمانیابی‌های شورایی در محلات، محل کار و تولید، 
  • و…

با چنین رویکردی است که گزینه‌ی انقلابی، هژمون و مستحکم می‌گردد و با هژمونی طبقاتی بر هر گزینه‌ها و بازدارنده‌‌های ائتلافی بورژوایی در اپوزیسیون و حاکمیت چیره می‌شود.

از اردیبهشت تا کنون هیچ شهر و شهرستان، و روستا و کوی و کوچه‌ای نیست که سرشار از خشم از حاکمیت و خواهان سرنگونی نباشند و به فردای آزادی که دیگر دستکم غم نان وکار و مسکن نباشد،‌ نیاندیشند. 

 در سراسر ایران جنبشی فراگیر جاری است، ‌اما بدون پیوند ارگانیک و محروم از سازمان‌های رهبری سراسری فریاد می‌زند. جنبش جاری،‌ شبانه روز ‌در تکاپو،‌ با پیشتازانی جان برکف، زنانی که نشان می‌دهند که تداوم زندگی انسان به دست زنان ممکن شد و می‌شود،‌ آماده و به پیشواز زندان و شکنجه و جانبازی برای آزادی جامعه از فلاکت عمومی و از تبه‌کاران حاکم.

این جنبشِ برخوردار از رهبران و سازمان‌دهندگان منطقه‌ای و محلی، در بحران رهبری و هژمونی رنج می‌برد. بحران رهبری نه به آن معنا که منجی و کاریسمایی منفرد پدیدار شود و «دیو بیرون رود و فرشته درآید». این جنبش، رهبری و آنچنان ساختار هدایت‌گری می‌خواهد که با ایدئولوژی اسارت آور دینی یا خسروانی، سارق و تبه کار از آب در نیاید‌. خمینی با نقش شخصیت و کاریسماتیک خود نبود که انقلاب سیاسی ۵۷ را زیر عبا زد،‌ بلکه حزب فراگیر و سراسری داشت با میلیون‌ها هوادار، عضو و کادر،‌ با پشتیبانی جهانی سرمایه، دهها هزار پایگاه از مسجد گرفته تا امامزاده، تکیه، حسینیه و… در بهمن ماه ۵۷ بود که شیادانه به ماه برده شد. خمینی هیچ بود، ‌اما رسانه‌ها و ذهینت ستم پذیر و دینخو او را به شانه‌های مردم نشاندند. خمینی،‌ در تقریر نامه‌ی «این ولایت فقیه» سالهای ۱۳۴۰‌ آمادگی اعلام مبارزه برای براندازی شاه را به تبلیغ،‌ ترویج و متشکل‌کردن امت زیر بیرق اسلام حسینی برای پیروزی اسلامی سیاسی و نه حسین شهید برای بیمه کردن اسلامی غیرسیاسی، مشروط کرده بود. حزب او سراسری بود با کادرها و کارگزاران افرون بر ۱۵۰ هزار نفره و فربه و پرورانیده شده در حوزه‌ها. ‌در بزنگاه تاریخ، بورژوازی لاییک‌ها و چپ‌های پرو روس و «جنبش‌های آزادیبخش»‌ که امپریالیسم را در آنسوی اطلس می‌دیدند، همراه با روسیه‌ و بلوک «سوسیالیسم واقعا موجود»، «همه با همه» را پوپولیستی با هم برد تا این ۴۳ سال به اسارت گیرد. 

برای گریز و پرهیز از آن تراژدی هولناک،‌ باید به کمبودها،‌ چاره‌ها، چگونگی‌‌ها و به آسیب شناسی‌ پرداخت. هرچند دیر است، اما نقدی بیرحمانه و سازنده راهگشای امیدمان خواهد بود. ‌مانند هوا برای دم و بازدم، پرداختن به ایجاد رهبری انقلابی نیازی ضروری است، ‌آن ساختاری که دارای اعتبار توده‌ای، دارای تئوری و برنامه‌ی انقلابی که توده‌گیر شود و مادیت یابد. پراتیک و ضرورت‌، ضامن این فرایند هستند. 

 اولویت‌های حیاتی در این برهه‌ی تاریخی در پیش روی فعالین جنبش کارگری و سوسیالیستی قرار دارند. غفلت از آنها بازتولید شکست و فاجعه‌ و پرداختن مسئولانه و آگاهانه،‌ پیروزمندی انقلاب را ره آورد خواهد بود.

 بن بست و بحران مهار

حکومت به گونه‌ای به بن بستی تاریخی رسیده و خود را در محاصره می‌بیند. حربه‌ی سرکوب و امنیتی سازی جامعه، نشانه‌ی ناتوانی و درماندگی حکومت و مناسبات حاکم می‌باشد.

 بدنه‌ و کارگزاران و حتی کادرهای بالایی حکومتی در حال ریزش و تسویه‌های خونین خود هستند. حکومت اسلامی آخرین حربه‌ را با کاربرد سلاح و ‌فرمان آتش به اختیار تمامی مزدوران خود را آخرین راه چاره‌ی درماندگی‌های خویش می‌بیند. در چنین شرایطی است‌که شماری‌از فعالین این جنبش از بخش‌هایی مختلف کارگری به وسیله‌ی حاکمیت سرمایه به گروگان گرفته شده‌اند. 

یک روز پیش از برگزاری اول ماه می (۱۱ اردیبهشت) روز جهانی کارگر، با یورش نیروهای پاسدار سرمایه،‌ ربایش کارگران شدت بیشتری گرفت. آموزگاران و فرهنگیان،‌ این بخش کارگری آموزش و فرهنگ در  تهران و کردستان، کرج، بوشهر،‌ شیراز و دیگر شهرها، در روز دهم اردیبهشت و پس از آن، کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در تهران،‌ و بازنشسته‌گان، شبانه ربوده شدند. این ربایش‌ها و نیز ربودن دو فعال جنبش کارگری فرانسوی (سسیل و ژاک کوهلر)،‌ سناریو نخ‌نما و سوخته‌ی‌ حکومت اسلامی باردیگر، ناتوانی و پریشانی حکومت اسلامی را به نمایش گذاردند. مژگان باقری و رسول بداقی،‌ رضا شهابی و سعیدی و عبدی و یاران زیر شکنجه. روز  پنجشنبه ۲۶ خردادماه ۱۴۰۱ با فراخوان همایش اعتراضی فراگیر در تهران در برابر مجلس رژیم و در شهرستان‌ها در برابر مراکز آموزش و پرورش،‌ بار دیگر در حالی صدها تن از رهبران محلی در سراسر ایران به اسارات گرفته شده بودند، هزاران تن دیگر در بیش ۱۰۰ شهر و شهرستان در گستره‌ی ایران، همایش کردند. 

در این روز، افزون بر ۱۰۰ تن از پیشتازان اعتراض‌ها دستگیر شدند، مریم احمدی و رضا الیاسی  از اعضای هیأت مدیره انجمن صنفی معلمـان کردستان، شاخه (سنندج- کلاترزان) از جمله دستگیر شدگان روز پیش از همایش بودند. پنجشنبه ۲۶ خردادماه، عزیز قاسم‌زاده، آموزگار و سخنگوی کانون صنفی فرهنگیان گیلان، پیش از آغاز اعتراضات سراسری معلمـان در رشت به وسیله مامورین سازمان اطلاعات سپاه ربوده شد.

امنیتی‌های لباس شخصی، پس از ضرب و شتم شدید عزیز قاسم‌زاده و کشاندن وی بر روی زمین، درندگی و ماهیت حاکمیت را به نمایش گذاشتند و پیکر خونین این آموزگار محبوب را به آمبولانس افکندند.  اسکندر لطفی، سخنگوی «شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران» که در روز ۱۱ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱، به همراه شمار دیگری از فعالان صنفی معلمان در سنندج بازداشت و زندانی شده بود از همان روز، دست به اعتصاب غذا زده است. این آموزگار عزیز، در پیامی از زندان به خانواده‌، اعلام کرده است که دست به اعتصاب غذای خشک زده است. رضا شهابی با بیماری‌ها و آسیب‌های ناشی از شکنجه‌‌‌های سالها پیش تا روز ۷ تیرماه در پانزدهمین روز اعتصاب غذا به سر می‌برد. 

«شورای هماهنگی…»‌اعلام کرده است که «جان اسکندر لطفی، سخنگوی این تشکل در خطر است و باید بازداشت غیرقانونی او سریعاً پایان یابد».

نهاد هماهنگ کننده خیزش و مطالبات معلمان استان فارس و کانون صنفی معلمان استان بوشهر از روز ۱۳ خردادماه به فراخوان اعتصاب غذای سراسری پاسخ مثبت دادند. کارگران دستگیر شده تا پای جان به مقاومت برخاسته‌اند. پشتیبانی می‌خواهند.اینک، موج همبستگی از درون زندان و بیرون، ‌در ایران و بیرون از کشور، حکومت اسلامی را به پریشانگویی واداشته است. 

در برابر درنده‌خویان، خیزش، ‌فراگیرتر می‌شود و شهرهارا به هم پیوند می‌دهد. بزرگ‌راه‌های جنبش برای سرنگونی انقلابی و واژگونی مناسبات حاکم، به هم می‌پیوندند. روزی نیست که خیابان‌ها، سرشار از فریاد سرنگونی نباشد. شعارهای سرنگونی، خواست پایه‌ای و سراسری توده‌های به‌ پاخاسته آغاز و نوید بخش یک انقلاب است. خیابان‌ها، سیاسی شده‌‌اند،‌ همه‌ی گفتگوها و تماس‌ها و دید و بازدیدها، رنگ سیاست به‌خود گرفته‌اند. در مترو و اتوبوس، در دانشگاه و مدرسه و هر آموزشکده‌ای، ‌در هر کوی و کوچه‌ای، ‌در خانه‌ها و ‌در کوره‌ ‌پزخانه‌ها، در آلونک‌های تهی‌دستی و نداری، ‌در  معادن، ‌در جنگل لوله‌های نفت و گاز، ‌در هوای سمی پتروشیمی‌ها. خرده فروشان جزء درحال ورشکستگی حتی به اعتصاب برخاسته‌اند. بخش آسیب پذیر بازار در پی مال‌باخته‌گان و بازنشسته گان همصدا می‌شود. بازار که روزی تکیه گاه و نان‌دانی روحانیت انگل بود، و روحانیت که با دریافت نواله‌ای از بازار، خمس و سهم امام و فطریه و رانت حج و… بود و ‌مسجدی تکیه بر بازار داشت، مدتهاست که دیگر مانند سالهای پیش از انقلاب سیاسی بهمن ۱۳۵۷، بندناف او به بازار بسته نشده و دیوار به دیوار بازار نیست. روحانیت فربه با سپاه ایدئولوژیک سرمایه، کل هستی جامعه را به مالکیت گرفتند و ‌نفت و گاز و هرآنچه مالکیت مشاع جامعه و آیندگان بود را صاحب شدند. این حاکمیت پریشان، فاقد هر مشروعیت داخلی، از بازار و خرده‌بورژوازی میانه و پایینی هم چشم امید فروبسته است. باندهای حاکم،‌ ورشکسته و از تامین بودجه‌‌های جاری درمانده‌تر از همیشه‌‌ شده‌اند. کفگیر حکومت به ته دیگ خورده است. هزینه‌های نیروهای نیابتی، تروریستی و مداخله‌های نظامی در دیگر کشورها، ‌هزینه‌‌های ماشین سرکوب ازجمله گاردهای ویژه و بسیج، سرسام آور شده‌اند. تمامی دیوانسالاری‌ پوسیده، فسادهای نهادینه، رکود تورمی (استاگفلاسیون-stagflation) چاپ اسکناس بی پشتوانه، افزایش بحران آور نقدینه‌ها که از چرخه‌ی تولید خارج شده و به ثروت‌اندوزی (‌و نه انباشت سرمایه) و خرید  طلا و زمین و خانه و خروج از ایران… دست به دست هم داده و رژیم را به گرداب فروپاشی کشانده‌اند. دستبرد به سفره‌های خالی و فشردن گلوی گرسنه‌گان، و مرگ و میر و سرقت جان و هستی توده‌های زیر ستم به پشتوانه سلاح‌های در دستان پاسداران بی اعتماد به بقا حاکمیت، ‌می‌لرزد از برون و درون. اینک، بانگ بیداری‌است با ناقوسی فراگیر که پژواک یافته است.

 

۷ تیرماه ۱۴۰۱