بنا به آموزش ها و ارزیابی های مارکس و انگلس از مفهوم طبقه و با دریافت مفهوم طبقه، به تبیین جایگاه آموزگاران و فرهنگیان در طبقات اجتماعی، آموزگاران و به بیانی عمومی تر، تمامی کارکنان فرهنگی لایه های پایین صنعت آموزش، بخشی از طبقه کارگر را ساختار می دهند.
در بخش پیشین، نیز اشاره شد که بنا به پژوهش جامعه شناسیک علمی زن اندیشمند، بورلی سیلور([i]) در کتاب ارزشمند نیروهای کار، جنبش های کارگری و گلوبالیزایسون از ۱۸۷۰به ویژه در پی دگرگونیهای پسافوردیستی([ii])، تحلیلگران و پژوهشگران پرشماری از جمله مانوئل کاستلز([iii]) بر بنیادین بودن “اطلاعات” یا پیدایش اقتصاد دانش- محور پافشاری دارند و مفهوم “اقتصاد اطلاعاتی” را پیش روی می گذارند. دیوید هاروی (۱۹۹۸) مناسبات سرمایهداری را بیش از پیش، وابسته به “سازماندهی نیروی کار فکری، بهسان ابزاری برای پیشبردِ هرچه بیشتر ِ انباشت سرمایه” می شمارد. نگرش پیتر دراکر) (Peter Drucker نیز بر آن است که در اواخر سده بیستم به بعد«”منابع اصلی اقتصاد” از این پس سرمایه، زمین و یا کار نیستند، بلکه “دانش است و خواهد بود.“([iv]) مارکس و انگلس در نظریه های ارزش اضافی، در اشاره به کار مولد و غیرمولد، به نکته ی مهمی می پردازند که به درستی بیانگر جایگاه آموزگاران و بخش صنعت آموزش نیز می باشد: «.. از سوی دیگر نویسنده ای که برای ناشر خود به سبک کارخانه تولید می کند کارگر مولد است… اما پرولتر ادبی لایپزیکی که با هدایت ناشر به تولید کتاب (برای مثال رسالات اقتصادی) مشغول است، کارگری مولد به شمار می آید. چرا که محصول او از همان آغاز بر سرمایه مبتنی بوده است و تنها به منظور افزایش سرمایه به وجود می آید.»([v])
با اینوجود برخی جامعهشناسان بورژوایی، آموزگاران را در ردهی کارگران نمیدانند و آموزگاران را کاری تخصصی می نامند. برهان آنها این است که: چنین بهنظر میآید که آموزگاران از گونهای خودمختاری و کنترل شرایط و درس، برخودار بوده و کارکنان بخش دولتی بهشمار میآیند. فراتر آنکه، هنگامی که دولتها، زیر بحرانهای مالی دورهای قرار داشته و بر شرایط کاری آموزگاران تاثیرشدیدی گذاردهاند، سیستمهای آموزشی، رویهم رفته، با قانونمندی های محض «سودآورانه» به پیش برده نمیشدهاند. به بیانی دیگر، با زیان همراه بوده و دولت ها با تحمل هزینه هایی، سودآوری را به مهار بحران واگذار کرده اند. در برابر این دیدگاه، بورلی سیلور نویسنده کتاب نیروهای کار، جنبش های کارگری و گلوبالیزایسون…، پرسش کانونی این است که چنین ویژگیهایی (با فرض درست بودن این ویژگیها) آیا آموزگاران را به تمامی از تأثیرات منفی کالا بودگی نیروی کارشان برحذر می دارد و عایقبندی میکند؟ اعتراض های آموزگاران در برابر تعرض به دستمزدها و علیه استثمار آنها، واکنش های طبقاتی در برابر تأثیرات منفی کالابودگی اشان است. از این روی، همواره چشم به راه اعتراضهای آنها بوده و میتوانیم این واکنشها را همچون «اعتراضهای کارگری» دستهبندی کنیم. به درستی و منطقی و نیز بنا به داده های آماری و چرایی اینکه آیا میتوان آموزگاران را کارگر بهشمار آورد، بورلی سیلور از جمله بهنوشتههای اوزگا (ozga) رجوع می دهد. اوزگا چنین پیش بینی میکند که کارگر بودن آموزگاران، درگذر زمان بسیار، گونهگونه بوده و بهآن وابسته است که آیا بحران مالی دولت، و یا بحران سراسری سرمایه در میان است یا نه. در برههی بحران اقتصادی، «دولت مرکزی، به مدیریتی مستقیم و سخت گرایش مییابد تا به استخدام آموزگاران، بهآموزش، حقوق و موقعیت و دوران آموزش و بهدرون مایهی امتحانها، کنترلی شدید وارد آورد». در برهههایی که سرچشمهها (رسورس) فراوان بوده، مدیریت «با کاربرد یک نوع مهار، به حرفهای بودن آموزگاران، سنگینی بیشتری میدهد.» فراسوی این روند چرخشی، گرایشی سکولار (دنیوی) موجود است: هرچه نقش مرکزی آموزگاران در ارزش آفرینی بیشتر باشد (به نمونه آموزش نیروی کار)، فرایند آموزش نیروی کار ارزیابی و بازسازی شده برای افزایش کارآیی (تولیدی) آن بیشتر خواهد بود»([vi]) نمایهی تجربی اوزگا به بریتانیا اشاره دارد. فرموله سازی و به کارگیری این نظریهها در سطح تاریخی – جهانی، گفتمانی شگفت انگیز بهدید میآید و از چارچوب این کتاب فراتر میرود.
صنعت آموزش در شمار صنایعی است بسیار متکی به کار، یعنی به مصرف نیروی کار به همانگونه که کارگران در پروسه تولید به کار می برند به پیش می رود. به بیانی دیگر، در این صنعت، با مصرف نیروی کار، تبدیل مواد خام به نیرویی برای بارآوری سرمایه، یعنی هرچه شمار دانشآموزان بیشتر باشد، نیاز به استخدام آموزگاران نیز افزایش مییابد، افزایش درصد نامنویسی دانش آموزان در آموزشگاهها به درستی و سرراست، نشاندهنده میزان افزایش به کار گرفتن و استثمار آموزگاران میباشد. بنا به تحقیق ها و داده های آماری بورلی سیلور در کتاب نیروهای کار، جنبش های کارگری و… نامنویسی در آموزشگاه در تمامی سطوح بهویژه در دورههای ابتدایی، در آمریکای لاتین در دههی ۱۹۶۰، در آفریقا و خاورمیانه در دههی ۱۹۷۰ و در آسیا در دههی ۱۹۸۰ گسترش باورنکردنی یافت. در میانهی سده بیستم نامنویسی در مدارس ابتدایی در کشورهای با درآمد بالا یعنی متروپل ها [اجباری و] همگانی و رایگان بود. در دههی ۱۹۹۰ نامنویسی در دبیرستانها در کشورهای با درآمد بالا نیز تقریباً بهصورت همگانی درآمد. براساس آمارهای یونسکو([vii])این رشد در کشورهای تهی دست، نزدیک به ۵۰ درصد بود. اهمیت صنعت آموزش همچنین از مشاهده رشد میزان استخدام آموزگاران در آمریکا مشخص میشود که در بخش آموزش همگانی (عمومی) نیمی از تمامی مشاغل دولتی را در سال ۱۹۹۰ دربرمیگرفت.([viii])
افزایش پرشتاب شمار نیروی کار آموزشی در سطح جهان، به میانهی سده ی بیستم بازمیگردد. بنابر آمار یونسکو [UNESCO] با افزایش هشت میلیون نفر در سال۱۹۵۰، به ۴۷ میلیون نفر در سال ۱۹۹۰صنعت آموزش نه تنها عرصهای برای رشد سریع فرصتهای شغلی بوده، بلکه در گسترهی جهانی با رشدی فزاینده، به میدان اعتراضهای کارگری نیمهی دوم سدهی بیستم نیز تبدیل شده است.
بنابر دادههای آماری پایگاه اطلاعاتی گروه جهانی کار، صنعت آموزش.[[ix]] در شمار چند صنعتی است که در دهههای پایانی سدهی بیستم با افزایش اعتراضهای کارگری روبرو بوده است. از آن گذشته، گسترهی جغرافیایی اعتراضهای نیروی کار آموزشی بسیار فراتر از نمونههای تاریخی آن در صنایع بافندگی و خودروسازی بوده است. بورلی سیلور در کتاب ارزشمند خود با نمایه آماری و جدول هایی نشان می دهد که در سنجش با پانزده کشور برای صنعت بافندگی و تنها یازده کشور برای صنعت خودروسازی و اعتراضها در صنایع خودروسازی، اعتراضهای نیروی کار آموزشی در بیست و سه کشور از مرز آستانهی معیاری برای ثبت اعتراضهای کارگری فراتر رفته است.[[x]] در گستره ی جغرافیای جهانی با استفاده از همین داده ها و آمارهای دانشگاه جان هاپکینر با تلاش بورلی سیلور در کتاب نیروهای کار و…، آشکار می شود در اعتراضهای نیروی کار آموزشی (۲۳ کشور) از گسترهی اعتراضهای کارگری در بخش راهآهن (۱۷ کشور)، خطوط هوایی (۱۷ کشور) و کشتیرانی و بنادر (۲۰ کشور) فراتر بوده است.
از نیمه دوم سالهای ۱۹۵۰ تا اکنون دهه سوم سده ۲۱ شاهد افزایش شمار کارگران صنعت آموزش، و همزمان افزایش شمار اعتصاب های و تناوب دوره ای، به هم پیوستگی و رادیکالیرتر شدن اعتصاب ها هستیم. به یاد داشته باشیم که اعتصاب، ویژگی واکنش و اعتراض و سلاح طبقاتی در برابر ستم و استثمار طبقاتی است. این روند و تصویر بیانگر سرشت استثماری کار در این بخش از مناسبات سرمایه داری است.
یونان
برای نمونه، تظاهرات آموزگاران در یونان در سالهای اخیر، یکی از مهمترین و سراسری ترین تظاهرات در این کشور است. روزهای نخست اکتبر ۲۰۲۱ در شهر آتن که با حمله پلیس به آموزگاران معترض و شلیک گاز اشکآور و استفاده از ماشینهای آتش نشانی همراه بود تکرار تظاهرات عمومی سالهای بحران ساختاری و ورشکستگی یونان بود .
دولت کِریاکوس میتسوتاکیس از سوی بورژوازی حاکم با به قدرت نشانیدن پس از یک دهه بحران مالی فاجعه بار و جاری برای بازپرداخت بهره های انباشته شده وام های ویرانگر بانکهای آلمانی و دیکر شرکای تروئیکای اتحادیه اروپا، زیر نام «کارآیی»، به رفرم های گسترده ای دست زد. این رفرم ها در ادامه ریاضت های اقتصادی و فلاکت بر جامعه به ویژه کارگران، بیشتر خدمات اجتماعی را حذف کرد و به اجرا درآمد. سرازیر آموزگاران و بخش آموزش دهها هزار نفره به ویژه در آتن، پایتخت یونان، از جمله اعتراض به این اصلاحات دولتی یا در واقع زدودن بقایای حقوق و خدمات اجتماعی بود.
دولت دست راستی، وظیفه گرفته بود تا با این رفرم به سود بقای مناسبات حاکم و پرداخت دسترنج کارگران و هستی جامعه، تغییر نظام رتبه بندی را براساس «توانایی»های آموزگاران تغییر دهد. در این طرح استثمارگرانه سابقه ی کار آموزگاران اهمیت نداشت و تنها توانایی در خدمت به سرمایه داری، یعنی تن سپردن به شدت یابی استثمار، پذیرش سطح پایین و تحمیلی دستمزدها و حقوق کم و خاموشی بود.
این رویکرد به کشورهای پیرامونی متروپل سرمایه و جانبی نبود، بلکه در کشورهای مرکزی سرمایه گسترش یافته بود و چهره نمای دهه ۱۹۸۰ تا کنون بوده است.
استرالیا
به گزارش گاردین آموزگاران مدارس دولتی نیوساوت ولز در استرالیا در ششم دسامبر ۲۰۲۱ برای اولین بار در یک دهه گذشته دست به اعتصاب صدها هزار نفره زدند که از سوی رسانه ها به «توفان کامل» نامیده شد.([xi])
آنجلو گاوریلاتوس رهبر فدراسیون آموزگاران نیوساوت ولز گزارش داد که در گفتگو با دولت برای رسیدگی به بحران کارگران آموزشی در سراسر ایالت، همه ی گزینه ها از بین رفته است.
گستردگی این اعتصاب در همسنجی با نمونه بیش از یک دهه گذشته در واکنش به “بحران بی مانند بود». آمورگاران در این اعتصاب عظیم در سراسر ایالت علیه رکود دستمزدها و افزایش حجم و شدت کار به پا خاسته بودند.
رهبران فدراسیون سندیکالیستی گزارش دادند که در درازای ۱۸ ماه گذشته، ما تمام گزینههای موجود را برای دستیابی به توافقی از راه گفتگو با دولت به پایان رساندهایم. هر سال از آموزگاران خواسته شده است که بیشتر کارکنند و بیش از سال پیش، دستمزد آنها در مقایسه با سایر مشاغل کاهش یافته است. اتحادیه رفرمیست در لابی گری برای افزایش دو و نیم درصدی با دولت ناکام مانده بود.
تحقیق گالوپ، در فوریه ۲۰۲۱ به دولت هشدار داد که «سطوح دستمزدهای موجود و پیشبینیشده برای سه تا پنج سال آینده در این حرفه و برای کیفیت آموزش در دسترس دانشآموزان مدارس دولتی خطرناک است.” به این بیان که کاه شدستمزدها، و شدت یابی استثمار، واکنش سهمگین کارگران صنعت آموزش را در پی خواهد داشت.
آرژانتین
نمونه آرژانتین در ۲۲ مارس ۲۰۱۷، یک اعتصاب و خیزش درخشان کارگری بود. در این روز، بیش از چهارصدهزار آموزگار از سراسر آرژانتین در میدان و خیابان های «پلازا دِ مایو» در بوئنوس آیرس به مارش درآمدند. آنان سیل وار به سوی وزارت آموزش پرورش روی آورند. این یک واکنش طبقاتی در برابر فلاکت ها و ویرانگری های سرمایه داری و نئولیبرالیسم آن بود.
دولت های نئولیبرال دهه ی ۱۹۹۰ اقتصاد آرژانتین را با مقررات زدایی، یعنی قانون زدایی علیه کارگران بر سر کارگران و فرودستان آوار ساختند. به هزینه گرسنگی کارگران و فرودستان، باید بدهکاری های سرمایه داران را به وام پردازان، یعنی سرمایه داران جهانی نمونه ی صندوق بین المللی پول بازپرداخت می شد. دولت با کسری بودجه، در حالیکه سود و انباشت سرمایه در دست سرمایه داران انبوه تر شده بود، باید بدهی های انباشته شده و بهره بر بهره را بازپرداخت می کرد. ابرای این منظور، بیشتر دارایی های دولتی و از جمله آموزش و پرورش را خصوصی کردند، تولید صنعتی محلی را رفته رفته از میان بردند و نیروی کار را در برابر وضع موجود«نرمش پذیرتر» یا به بیانی تسلیم پذیر کردند. اداره نظام آموزش و پرورش با نوعی فدرالیسم از دولت مرکزی به استان ها منتقل شد، اما منابع مالی را به استان ها وانگذاردند. نتیجه فاجعهبار بود: استانهای ثروتمند دستمزد معلمان را تا ۱۵ برابر بیشتر ازسهمیه فقیرترین استانها پرداخت کردند، و با قانون زدایی با وعده و شعار«دستمزد برابر، برای کار مساوی» را زیر پا نهادند
در بحران اقتصادی ۲۰۰۱-۲۰۰۲ آرژانتین، بسیاری از استان ها به دلیل نبود بودجه، دستمزد آموزگاران را با شبه ارز یا اوراق قرضه پرداخت می کردند. حتی برخی از استان ها به طور کلی از پرداخت دستمزدها سر باز زدند. در اواخر دهه ۱۹۹۰، دولت های نئولیبرال از “ولایات غیرقابل دوام” سخن گفتند.
سال ۲۰۰۳ زمانیکه دولت نئولیبرال جابجا می شد، دولت رفرمیست وعده داد تا بخشی از آسیبهای وارد شده در دوران نئولیبرال را با «ترمیم» کند و وعده بازگشت به دهه ۹۰ را داد. این رفرمیسم ، نزدیک به ۲۰ سال با وعده های دروغین، بقای مناسبات و انباشت سرمایه را کارگزاری کرد.
خیزش چهارصد هزار نفره ی آموزگاران در مارس ۲۰۲۱ درمیدان پایتخت با درخواست افزایش ۳۵ درصدی دستمزد آموزگاران، واکنشی در برابر مناسبات سرمایه داران بود. دستمزد یک آموزگار مدارس ابتدایی حتی هزینه سبد غذایی ساده و حداقل برای یک خانواده برای زنده ماندن بخور و نمیر را پوشش نمی دهد.
در چهل و یکمین سالگرد کودتای نظامی در درازای هفت سال (۱۹۷۶-۱۹۸۳) دولت نظامی دستکم سی هزار تن را ناپدید و به قتل رساند که بسیاری از آنها کارگران و کمونیست ها و فعالان اتحادیه ها، از جمله رهبران فرهنگیان مانند ایسائورو آرانسیبیا و مارینا ویلته بودند. میدان مایو و خیابان های ی این میدان در ۲۴ مارس ۲۰۲۱ ، دوباره پر شدند، زیرا نزدیک بر نیم ملیون تن خواستار «حافظه، حقیقت و عدالت » شدند. از جمله استراتژی های دولت به رهبری «ماکری»، تلاش برای حذف سندیکای رزمنده ی کارگران مترو در بوئنوس آیرس و نیز تلاش علیه حتا تشکل های آموزگاران بود. رئیس جمهور همچنین برای خصوصی سازی آموزش عمومی مدعی شد که «کارنامه ی دانشآموزان در مدارس تحت مدیریت دولتی بسیار پایینتر از دانشآموزان مؤسسات آموزشی خصوصی است».
گزارش ها نشان می دهند که ۷۰ درصد دانش آموزان آرژانتینی به مدارس دولتی می روند. این اکثریت عظیم با کاهش بودجه، با بیرحمی از ادامه آموزش محروم می مانند و آموزگاران یا باید به استثمار شدید در بخش خصوصی تن بسپارند و یا به کارهای دیگر روی آورند.
آنچه هدف ماکری و دولت سرمایه داری است از بین بردن حتا بقایای آموزش سکولاریسم و آموزش رایگان وعمومی به تبدیل آموزش به یک کالای تمام عیار در آرژانتین است.
این همان الگوی جهانی نمونه شیلی و ایران و ترکیه و… یا بخشهایی از سیستم آمریکایی است. خصوصی سازی و مقررات زدایی و شدت یابی استثمار، چهره نمای استبداد سرمایه داری و به ویژه بازار آقتصاد آزاد و نئولیبرالیسم است. آموزش باید به سان یک کالا با عدم امکان دسترسی به آموزش عالی برای طبقات پایین و حتا خانوادههای لایه های میانی خرده بورژوازی پذیرفته شود.
در راستای کالاوارگی آموزش، حمله به دانشگاه ها و خصوصی سازی آنها نخستین سنگرکوبی ها بود و سپس الگوی خصوصی سازی و حمله به کل سیستم آموزش عمومی گسترش یافت. این یک سیاست و رویکرد جهانی نئولیبرالیسم بود.
در اعتصاب های آرژانتین، روی بنرها از جمله نوشته شده بود: “ماکری! تنها چیزهایی که در مدارس دولتی فرو میریزند سقف ها هستند، زیرا دولت بودجه ای نمی دهد.” این فروریزی تنها در آرژانتین نبود، در ایران دیوارها و سقف های مدارس بودند که بر سر دانش آموزان و آموزگاران فرومی ریختند.
در سراسر جهان و ازجمله در آرژانتین و استرالیا و آمریکای شمالی و ارپا، فوران اعتصاب ها فراتر از خواست ساده دستمزدها بوده اند. تنها دولت نئولیبرال ماکری درآرژانتین خونتاهای خونین نبود که شمشیر را از روی بسته است و با “هشدار به آموزگاران” درحال کاهش بودجه سیستم آموزشی عمومی، کاهش دستمزدها، نقض حقوق و قوانین کار خود حکومت های بورژوایی و قراردادهای جمعی است، به کناره راندن یا نابودی حتا اتحادیه های رفرمیستی در دست دولت هاست تا کوچکترین ابزار دفاعی را از کارگران بازپس بگیرند.
[i] – بورلی ژ. سیلور، نیروهای کار، جنبش های کارگری و گلوبالیزاسیون از ۱۸۷۰، دانشگاه جان هاپکینز، ترجمه عباس منصوران، صص۲۵۹- ۲۵۰، برگرفته ازنسخه ی دانشگاه کمبریچ ، نخستین نشر به زبان فارسی، نشر نخست، آلفابت ماکسیما، سوید ۲۰۰۳.
[ii] اصطلاح فوردیسم را آنتونیو گرامشی، اندیشمند و کمونیست ایتالیایی در دههی ۱۹۳۰ به کار برد. این روشمندی تولیدی، در کارخانههای اتومبیل سازی هنری فورد تدوین شد که در آن کارگران بر روی یک خط تولید کار میکنند، وظایف تخصصی را به صورت مکرر انجام میدهند و به تکنیک های استاندارد تولید انبوه وابسته به استفاده از خط مونتاژ و در حال چرخش و عملکرد تکراری وظایف بستگی داشت. با هژمونی کامل گلوبالیزاسیون سرمایه و نئولیبرالیسم در دهه ۱۹۷۰، روشمندی پسا-فردگرایی به سیستم مسلط بر تولید اقتصادی، مصرف و پدیدههای اقتصادی و اجتماعی کشورهای صنعتی تبدیل می شود. پسافوردیسم، در تضاد با فوردگرایی با تغییرات در صورتبندی های نیروی کار، رشد فرآیندهای تولبد و گردش کار با تکیه بر فناوریهای اطلاعات و ارتباطات و نیروی کار دیجیتال است قرار می گیرد.
[iii] مانوئل کاستلز (زادهه ی ۱۹۴۲، بارسلون) در برهه ی فاشیسم فرانکو به عنوان یک دانشجوی چپگرای تندرو، از سوی حکومت دیکتاتوری فرانکو تبعید شد. او به پاریس رفت و آموزش یافت و از رهبران جنبش چپ نو جریان انقلابی ۱۹۶۸ و درسال ۱۹۷۲ متنی تاثیرگذار زیر عنوان یک پرسش شهری: رهیافتی سوسیالیستی، نگاشت که او را به یک سوسیالیست ساختارگرا، لوئی آلتوسر شهرت داد.
[iv]– پیتر دراکر(۱۹۰۹–۲۰۰۵)از نظریهپردازان مشهور مدیریت سرمایه داری در جهان بود. وی ۳۵ کتاب نگاشته است که به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شدهاند. ۱۶ کتاب او در زمینه جامعه، اقتصاد و سیاست است.
[v] Theories of Surplus Value, vol. 11. P 31. 104, also Marx -Engels Collected Works (London: Lawrence and Wishart, 1975-94) p-448.
[vi] (Lawn, ozga 1988:87-8)
[vii] نقل شده ازLegters 1993: 6-7.
[viii] .Marshall and Wood ۱۹۹۵: ۱۱.
[ix] (براساس آمارهای یونسکو نقل شده از(Legters 1993: 6-7 .
[x] بورلی ژ. سیلور، نیروهای کار، جنبش های کارگری و گلوبالیزاسیون از ۱۸۷۰، دانشگاه جان هاپکینز، ترجمه عباس منصوران، صص۲۵۹- ۲۵۰، برگرفته از نسخه ی دانشگاه کمبریچ ، نخستین نشر به زبان فارسی، نشر نخست، آلفابت ماکسیما، سوید ۲۰۰۳.جدول ۳.۱ و ۳.۲ را با هم مقایسه شود.
[xi] NSW public school teachers to strike for first time in a decade as sector faces ‘perfect storm’ | New South Wales | The Guardian