هسته‌‌های کارگری-سوسیالیستی

هسته‌‌های کارگری-سوسیالیستی،  پیرامون اعتصاب عمومی کارگری و ضرورت‌‌ها 

همه چشمها،‌ چه نیروهای راست و چه چپ به طبقه کارگر و اعتصاب عمومی کارگری و فراگیر مردمی دوخته شده است. بررسی  ویژگی‌های اعتصاب عمومی کارگری به وسیله‌ی روزا لوکزامبورگ از انقلاب ۶-۱۹۰۵ روسیه و آزمون و خطاهای جنبش کارگری-سوسیالیستی در آن برهه، یکی از آموزنده ترین سندی است که می‌تواند برای جنبش کارگری ما نیز آموزنده باشد. ازاین‌روی به بررسی این تحلیل آن هم از زبان این زن انقلابی و کمونیست شورایی می‌پردازیم. در بخش پیشین به این جمع‌بندی بسنده شد:

در روسیه نیز اعتصاب عمومی کارگری، نتیجه‌ی تاکتیک‌های از پیش برنامه ریزی شده حزب سیاسی سو سیال دمکرات کارگران نبود،‌ بلکه پدیده‌ی طبیعی و تاریخی بر پایی انقلاب سیاسی در شرایط روسیه بود که الغای استبداد مطلق تزاری و برقراری  پارلمان مشروطه گردید. طبقه‌کارگر دارای آگاهی طبقاتی،‌ عنصر رهبری و پوینده‌ی انقلاب  سیاسی در این دوره بود و پیش‌زمینه ساز انقلاب کارگری در ۱۲ سال بعد. نباید به اشتباه چنین پنداشت که انقلاب و برآمد طبقه‌کارگر و تهی‌دستان واکنشی در برابر استبداد بود،‌ بلکه انقلاب در روسیه و در ایران سال ۱۹۰۶ در برابر استبداد آسیایی قاجار و در ترکیه در برابر بقایای پوسیده عثمانی‌ها و در فرانسه ۱۷۸۹ در برابر استبداد فئودالیسم و روحانیت به رهبری لویی شانزدهم و… بود.  این انقلاب‌‌ها، زنجیره‌های انقلاب‌هایی بودند که از مبارزه طبقاتی، دیالکتیک و آنتاگونیسم طبقاتی، دینامیسم و پویندگی انقلاب نیرو و ضرورت می‌گرفت. 

بار دیگر به بیان روزا:

 «بدینسان آشکار می‌گردد که اعتصاب عمومی،‌ نه یک محصول خاص روسیه،‌ که زائیده‌ی حکومت مطلقه بوده باشد، سرچشمه می‌گیرد، بلکه شکلی از مبارزه‌ی طبقاتی پرلتاریاست که از مرحله‌ی کنونی تکامل سرمایه داری و مناسبات طبقاتی ناشی می‌شود.»

از این منظر سه انقلاب بورژوایی – انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب مارس آلمان و انقلاب کنونی روسیه – زنجیر تکاملی  ادامه‌داری را می‌سازند که در آن می‌شود و فراز و فرود قرِن کاپیتالیستی را دید.»

در این بخش به ارزیابی روزا ادامه می‌دهیم:

جنبش انقلابی در ایران ۱۴۰۱

جنبش جاری نشان داد که توده‌های به پا خاسته از جانبازی در راه سرنگونی حکومت اسلامی، دریغ نخواهد کرد. اما دریغ از نبود رهبری مادی و سراسری و نبود پیوند ارگانیک سوسیالیسم با جنبشی که در تاریخ ایران بی‌سابقه است. اینک به اعتلاء انقلابی نزدیک می‌شویم، این روند می‌تواند به ناگهان به شرایط انقلابی فراروید. پیداست که این نیروی بیش از ۷۰ میلیونی به خیزش برآمده،  بدون سازماندهی سراسری، رهبری انقلابی و گزینه قدرت سیاسی، نیروهای اپوزیسیونی که اسارت تاریخی دیگری را تدارک می‌بیند در برابر دارد. باید پذیرفت که گزینه‌ی ضد انقلابی به جای گزینه انقلابی، موجودیتی مادی دارد. اگر جنبش انقلابی، به پاسخگویی این نیاز برنیاید، گزینه اسارت آور سرمایه، به پشتوانه تمامی امکانات سرمایه جهانی، ۴۴ خیز برداشته‌تا سال مبارزه خونبار کارگران و تهی‌دستان شهر و روستا و سوسیالیست‌ها را در برابر چشمان حیران همه ما همانند سال ۵۷ مصادره کند. مسئولانه باید بی درنگ به جبران زمان از دست رفته به پاخاست. تاریخ و داوری‌اش هیچ درنگی را نمی‌پذیرد و نمی‌بخشاید. ما در یک برهه و یک جنگ عظیم طبقاتی و تاریخ ساز قرار داریم. باید با تمامی نیرو به پاسخگویی ملزومات پیروزی و نیازهای مبارزاتی برآییم. بدون برنامه نمی‌توان حتی به یک مسابقه فوتبال دوستانه پرداخت.

ضرورت و نقش هسته‌های کارگری- سوسیالیستی

سازمانیابی هسته‌های کارگری-سوسیالیستی، بنای سنگرهای این مبارزه طبقاتی است که باید سنگر به سنگر با حضور کارگران پیشرو و سوسیالست‌ها، این شبکه‌ها گسترش یابند. 

هسته‌های کارگری سوسیالیستی را می‌توان برنامه و نقشه‌ی سازمانیابی طبقه کارگر برای مبارزه‌ای پیروزمند و سلول‌های شبکه‌هایی نامید که کمیته‌های کارخانه، ‌کمیته‌های زنان، شوراهای کارگری و محلات،‌ شوراها و کمیته‌‌هیا دانشجویی،‌زنان و حشایه نشینان،‌برزگران ته یدست روستا و… را سازمان می‌دهند.‌ این شبکه‌ها در پیوند با هم، کل طبقه کارگر و فرودستان شهر و روستا را نمایندگی می‌کنند و پیوند و پوشش قرار می‌دهند.

خودویژگی‌های همگانی و وظایف هسته‌های کارگری-سوسیالیستی:

۱- شعار “نان، کار آزادی، خودگردانی شورایی” از این گذار، مادیت می یابد.

۲- بذرهای روینده‌ی شوراهای کارگران هستند.

۳- یک سیستم سازی نوین است که به ضرورت عینی سازمانیابی و آگاهمندی نهادینه پاسخی مادی می دهد.

۴- هسته های کارگری-سوسیالیستی راهگشای پیوند مادی تئوری درون جنبش هستند. “…تئوری، تنھا آن زمان به قھر مادی تبدیل می شود که توده ھا را در برگیرد. تئوری زمانی توده ها را در بر می گیردکه سفسطه بازی را نشان دھد…”.(کارل مارکس: ادای سهمی به نقد فلسفه حق ھگل- ١٨۴۴)

۵- ضدهژمونیست بوده و به شیوه شورایی، رهبری کننده اند.

۶- هسته ها…، آموزش دهنده‌ و آموزش یابنده اند یا به بیانی، نهادینه سازِ «دانش مبارزه طبقاتی» درون طبقه کارگر هستند.

۷- شرایط حاکمیت استبداد، به صورت مخفی و متناسب با مجموعه شرایط سیاسی و امنیتی، سازمان می‌یابند.

۸- رهبری مبارزات کارگران را درون طبقه (یعنی به وسیله خود کارگران) سازمان داده و نهادینه می ‌کنند.

۹- مبارزات هسته‌ها، شوراگرایانه و مبتنی بر خرد طبقاتی است.

۱۰- از الگو بردازی به دور بوده و بورکراتیسم و فرماندهی را بر نمی‌تابند.

۱۱- آنارکوسندیکالیسم، ولونتاریسم (اراده گرایی) و صنفی گرایی را مردود می‌شمارند.

۱۲- در مبارزه در برابر مناسبات مبتنی بر خرید و فروش نیروی کار، قانونیت و مشروعیت سرمایه را به چالش می‌گیرند.

۱۳- برخلاف تشکل‌های صنفی- سنتی که در نظم سرمابه ‌زمینگیر می مانند، هسته‌‌های کارگری- سوسیالیستی، سنگ بنای سازمان‌های پرولتری می باشند.

۱۴- با پراتیک خود،‌ روشنفکران سوسیالیست را به درون طبقه‌کارگر سازماندهی کرده تا به همراه اعتلاء «آگاهی طبقاتی» به «خودآگاهی توده‌های مولد»، تبادلات اجتماعی را در مقابل بوروکراتیسم و نخبه گرایی، ایمن داشته و توانمند سازند.

۱۵- با نفی هرآنچه که مربوط به گذشته است یعنی شناخت و نقد همه جانبه ماهیت جامعه‌ی طبقاتی، در «ضرورتی نمایان»، ازاین دانش نیرو می گیرند تا کهنگی‌ها و تثبیت‌شدگی‌ها را به مبارزه و دگرگونی بخوانند و به چالش بکشانند.

۱۶- این نهاد طبقاتی (هسته ها) در نقد موجود از خود بیگانگی‌ خانواده، خانواده کارگری را به کانون سوخت و ساز خویش و تبادلات سوسیالیستی فرا می رویاند.

۱۷- همراه با سمت و سوگیری به سوی کارگران پیشرو، با چرخش به سوی کار پیچیده و «تاریخن ضروری» بر خلاف اتحادیه گرایی، مباره طبقاتی برای لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را هدف می‌گیرد.

۱۸- در پیوند با سوخت و ساز کارگران، دارای آن پتانسیل سازمان‌یابی است که «کارگران ساده» را تا سطح پیشروتر طبقه کارگر، فراکشیده تا توان دریافت‌های تئوریک به گونه‌ای به نسبت موزون در درون طبقه‌کارگر گسترش یافته و پایه مند شود.

۱۹- تدارک سازمان‌یابی هسته های کارگری – سوسیالیستی، در راستای دستا‌ورد خیزش خودآگاهانه شوراهای خودگردانی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کارگران، ‌بهینه ترین تبادلات را در عرصه‌ی مبارزات کارگری پیشنهاد می‌کند.

۲۰- هسته های کارگری- سوسیالیستی، به سان کارآمدترین راه کار و روش مندی سیستمی در سازمان‌یابی، حاکمیت شوراهای خودگردان و آگاه پرولتاریا را در سازماندهی «سوسیالیسم گذار»، در افق دارد.

۲۱- تنها این گونه سازمان‌یابی است که استبداد ذاتی سرمایه را می‌شناسد و می شناساند و نشانه می رود.

۲۲- در کمون پاریس و شوراهای بیکاران در پتروگراد و مسکو در سال ۱۹۰۵ و نیز در سال‌های آغازین انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه پتانسیل و توان سازنده و آفریننده‌ی و کارکردهای انقلابی پرولتاریا به آزمون در آمد.

۲۳- در ماههای پیش از انقلاب اکتبر در روسیه، کمیته های کارخانه با سازمانیابی هسته ها، پیشروتر از شوراهای هنوز متوهم اس آرها و منشویک ها، امر انقلاب کارگری را رهبری کردند.

۲۴- سامانیابی هسته های کارگری-سوسیالیستی- ‌زمینه ساز ضروری برای تدارک جنبش نوین شورایی در راستای خودرهایی طبقه کارگر می باشد.

۲۵- به هم پیوستن این هسته‌ها، در تلفیق کار مخفی و علنی، و شرکت در مبارزات طبقه کارگر، شبکه‌های اجتماعی تاریخاً ضروری مبارزه طبقاتی را سامان می‌دهد.

۲۶- سازمان‌های انقلابی و طبقاتی کارگران، از این شبکه‌ها و از درون و بر بستر این کارزار طبقاتی سازمان‌می یابند.

۲۷- احزاب و سازمانهای سوسیالیستی موجود در پیوند با چنین هسته هایی اند که بدور از سکتاریسم، ارتباط مکانیکی و با پرهیز از هرگوته فرماندهی و هژمونی از بالا، در پراتیم مبارزاتی شرکت جسته و به صورت دیالکتیکی با جنبش کارگری پیوند می یابند.

در تجربه روسیه ۱۹۰۵، اعتصاب عمومی ماه اکتبر که قوه و توانائی جنبش پرولتاریا را نشان داده بود تزار را که به وحشت مرگ افتاده بود مجبور ساخت تا بیانیه‌ی ١٧ اکتبر۱۹۰۵ را صادر کند. در این بیانیه، مبانی تزلزل ناپذیر مدنی یعنی: مصونیت حقیقی شخصی، آزادی عقیده، بیان، اجتماعات واتحادیه‌ها” به جامعه نوید داده شده بود. وعده داده شده بود که دومای مقننه احضار شود و تمام طبقات اهالی برای انتخابات فرا خوانده شوند.

حکومت تزار ناچار شد در٢١ اکتبر ۱۹۰۵ شمارکمی از زندانیان سیاسی را مورد بخشش قرار دهد. همزمان نیروهای سرکوبگر رهزنانه‌ی پلیسی به نام “اتحاد ملت روس”، “اتحاد میخائیل آرخانگل” را به میدان آورد که در آن‌ ملاکین، تجار و کشیشهاى مرتجع و  اوباشان لمپن و جانی نقش مهمی بازی می‌کردند «حزب ملت» با نام “چرنی سوتنی” (باندهای سیاه) کارگران پیشرو و روشنفکران انقلابی و دانشجویان را سرکوب و ترور می‌کردند. این لباس شخصی‌ها و سیاهپوش‌ها به گردهمایی‌های سیاسی کارگری هجوم می‌آوردند و آتش به اختیار بودند. در چنین شرایطی بود که توده‌‌های مردم سرودی ساخته بودند که بخشی از آن چنین بود «تزار در وحشت افتاده است و بیانه داده است: که آزادی برای مردگان، زندان برای زندگان باشد. « در این برهه شوراها، پس از پترزبورگ در مسکو نیز شورای نمایندگان کارگران سازمان یافت. این شورا در پترزبورگ به‌سان شورای بزرگ‌ترین مرکز صنعتی و انقلابی روسیه و پایتخت امپراتوری تزاری تعیین کننده‌ای داشت،‌ هرچند در این شوراها رهبری ١٠١ منشویکی داشت وظایف خود را انجام نداد. 

رهبری شورای مسکو در دست بلشویکها بود و همراستا با شورای نمایندگان کارگران در مسکو شورای نمایندگان سربازان نیز سازمان یافت. شوراهای مسکو ارگان رهبری قیام مسلحانه گردید. تلاش می‌شد تا شوراهائی از نمایندگان سربازان و ناویان نیز سازمان یافته با شوراهای نمایندگان کارگران پیوند دهد. در برخی جاها شوراهائی از نمایندگان کارگران و دهقانان ساختار یافته بود.

در ماه‌‌های اکتبر تا دسامبر سال ١٩٠۵در بسیاری از شهرها و مراکز کارگری شوراهای کارگری،‌ دهقانی،‌ ملوانان و سربازان برپا شده بود. تلاش‌‌های صورت گرفت تا هماهنگی بین دو بخش منوشیک و بلشویک حزب ایجاد شود،‌ انتخابت مشورطه (دوما) تحریم شود و اقدامات مشترکی صورت گیرد. پلخانوف منشویک پس از قیام مسلح حزب را سرزنش کرد که: “دست به سلاح زدن لازم نبود”. بلشویک‌ها به رهبری لنین برآن بودند که نمی‌توان منتظر رفرم ماند و کارگران و شوراهای و سنگرها را از خیابان به خانه فرستاد.می بایستی دست به سلاح زد، لازم بود به توده‌ها فهمانده شود که تنها اعتصاب آرام غیر ممکن است و مبارزە‌ی بی باکانه و بیرحمانه‌ی مسلحانه ضروری است.(لنین جلد دهم ص ۵٠ چاپ روسی).

در ماه آوریل سال ١٩٠۶ در استکهلم (سوئد) کنگره چهارم حزب کارگری سوسیال دموکرات روسیه که کنگرۀ متحده نامیده شده بود گرد آمد. در روسیه به حقیقت پیوست که سوسیالیسم انقلابی و حزب کمونیست انقلابی، شوراهای کارگری و تهی دستان شهر و روستا و سربازان و ملوانان انقلابی و کمیته های کارگری در شرایطی ویژه با طبقه کارگر در پیوند ارگانیک بودند. همه این نهادهای طبقاتی در سوخت و ساز طبقه در تمامی عرصه‌های کار و پیکار و زندگی در تبادل تجربه و آگاهی و کارکرد، همانند یک سیستم از درون در هم تنیده شده بودند. اگر آلمان و فرانسه را مرکز جنبش کارگری-سوسیالیستی سال ۱۸۴۹ تا ۱۸۵۱ بدانیم، زمانی این جنبش در اروپا و به پیرو آن در تمامی جهان، به شکست و زردی گرایید و به وسیله سرمایه به یاری رفرمیسم و مکانیزم‌های اتحادیه گرایی و سندیکاهای صنفی و اکونومیسم (مبارزه اقتصادی) به گروگان گرفته شد که سوسیال دمکراسی منجی سرمایه گردید و کمونیست‌ها و جنبش سوسیالیستی از جنبش کارگری به دور افتادند.

*************************************************

* -ایده ی کلی و عام هسته‌های کارگری سوسیالیستی، برای نخستین بار در سال ۱۹۹۸ از سوی بنیانگزاران “شورای کار” (کمون) مطرح شد. با کتاب “اتحادیه های صنفی نهادهایی برای گذشته” (عباس منصوران-۲۰۰۳) نظم یافته تر و در۶ سپتامبر ۲۰۱۱ و ۵ دیماه ۱۳۹۸ ویرایش دوباره یافت.