انقلاب، نقش اعتصاب عمومی کارگران و حزب کمونیستی

صد و بیستمین روز انقلاب زن زندگی آزادی پشت سر گذاشته شد. دیکتاتور که زمین زیرپایش روز بروز داغتر می شود، دست به دامن “مداحان ائمه اطهار” شده است. رهبر درمانده حکومت اسلامی متوسل به لمپن هایی گردیده که سمبلی از بی شرفی و رذالت هستند و این بیش از آنکه به امداد غیبی باور داشته باشد به بی رحمی این لمپن ها باور دارد، تا شاید نیروهای سرکوبگر را سر پا نگه دارد که فکر نکنند که همه چیز تمام شده است.
انقلاب زنده است، هر چند جنگ و گریزهای خیابانی فروکش کرده است. از بزرگداشتهای جان باختگان تا اعتراض توده ای علیه اعدام پشت دیوار یکی از مخوف ترین زندانهای ایران، از شعارهای شبانه و بر افروختن آتش در هر جای که جوانان فرصتی می یابند، تا به آتش کشیدن بنرهای حکومتی و حضور دهها هزار نفری مردم در سیستان و بلوچستان …؛ انقلاب به اشکال مختلفی بودن و تداوم خود را ثابت میکند.


در این پروسه صد و بیست روزه، انتظار کل جامعه از اعتصاب کارگران یکی از نقاط مهم و برجسته این انقلاب بوده و در نوع خود کم نظیر است. این اذعانی از سوی کل جامعه به قدرت طبقه کارگر در تحولات اجتماعی است. دیگر کمتر کسی از “طبقه متوسط” می گوید. نگاهها به سوی طبقه ای چرخیده است که در تبلیغات رسمی به عنوان طبقه ای زحمتکش در عین حال مظلوم جلوه داده میشود که گویا “بزرگان” باید نگاه الطافت آمیزی به آن داشته باشند. در عین حالی که خشن ترین سیاستها را در جهت بهره کشی از کارگران به تصویب و اجرا گذاشتند.
طرف “اندیشه برجسته اقتصادی” است، این روزها اما ناامید از جمهوری اسلامی سرمایه. دیگر هیچ توانی در این حکومت نمی یابد که بتواند تضمین کند که کارگر ارزان و خاموش جهت “بهبود فضای کسب و کار کارفرمایان محترم” فراهم است، و به همین جهت فریادش به آسمان بلند شده که سیاستهای اقتصادی این حکومت “تولید انبوه” هذیان گویی است. از سر اجبار و فشار انقلاب، عذر خواسته که همیشه عصای دست حکومت برای “سیاست سازی” چگونگی تسمه بیشتر از گرده کارگر کشیدن بوده است. همچنین اقتصاد دانی که استاد فلان دانشگاه بین المللی است، سالها رهنمود می داده که چگونه میشود تضمین کرد که “سرمایه گذاری خارجی” به سوی ایران سرازیر شود، و اگر حکومت اسلامی کمی از “دخالت سیاست در اقتصاد” بکاهد و بگذارد اقتصاد کار خودش را بکند و دولت هم تضمین کند که شرایط برای استثمار کارگران فراهم است؛این روزها علیرغم میل باطنی خود باید به نحوی به قدرت طبقه کارگر اذعان کند که چگونه اعتصاب کارگران میتواند رژیم اسلامی سرمایه را “فلج” سازد.


اما متاسفانه در ایران کسانی هستند که خود ر کمونیست و چپ میدانند و بنا به تعریف باید نماینده طبقه کارگر باشند، اما نگاه شماتت آمیزی به طبقه کارگر دارند. بخشی از کار ما هم این شده که مرتب به این “رفقا” یادآور شویم که ناسلامتی شما باید نماینده این طبقه باشید نه طلبکار این طبقه.
به روایت ایشان، فعالین کارگری، کارگران کمونیست گویا باید طبقه را برای اعتصاب آماده سازند، و هم باید تو فکر ساختن حزب طبقه کارگر باشند! در عین حال باید شوراها را سازمان بدهند و برای این مهم اول باید مجمع عمومی را می ساختند. به باور ایشان کلاه طبقه کارگر پس معرکه است چون “اعتصاب عمومی طبقه کارگر اتفاق نیفتاده! “؛ این مبصران که از هر چی کار حزبی بریده اند، ناله سر میدهند که حزب کمونیستی واقعی هم وجود ندارد! خب یکی نیست بپرسد: شما که به این مهم پی بردید چرا آستین بالا نمی زنید و تماما خطاب به فعالین کارگری می فرمایید این یا آن کار دست شما را می بوسد! از سویی جامعه به حق و درست به نقش طبقه کارگر تاکید میکند و از سویی دیگر کسانی که خود را مدافع طبقه کارگر می شناسانند تصویری شکست خورده از این طبقه میدهند. حالا شما و یا ” من به عنوان عابر بی گناه”، بعنوان خواننده و شنونده این حرفها چی باید فکر کنیم؟


اما واقعیت عینی آنچنان که ایشان به تصویر می کشند نیست. در مدت این صد و بیست روز، اعتصاب از سوی کارگران، در بخشهایی مانند صنعت نفت، کاملا به شکل سیاسی و با شعار مرگ بر دیکتاتور اتفاق افتاد؛ و در جاهایی مانند ذوب آهن اصفهان به شکل مطالباتی روی داد. اما اینکه ما شاهد “اعتصاب عمومی کارگران” نبودیم، نه ربطی به کم کاری ادعایی این مبصران دارد نه به تشکیل نیافتن مجامع عمومی از سوی کارگران کمونیست.
بیش از هر چیز باید توجه کرد، آحاد کارگر نه برای “مبارزه علیه سرمایه” بلکه برای تامین معیشت خود به کارگری روی می آورد. و کارگر شدن و کارگر بودن هیچ چیز خوشایندی در آن نیست که کسی بخواهد با اشتیاق به آن روی آورد. کیست که بخواهد در طول تمام روز، بیشتر از آن در طول تمام عمر خود تحقیر شود، مورد توهین واقع بشود، هیچ اختیاری در کنترل زندگی اش نداشته باشد و همه اینها برای اینکه نهایتا دستمزدی بخور و نمیری دریافت کند. تازه اگر آن را با هزار اما و اگر به سویش پرتاب نکنند که گویا دارد پول زور میگیرد.
آحاد کارگران، در جایی مانند ایران که هیچ “مرجعی قانونی” نیست که شکایت به آنجا ببرند، و اگر باشد از پیش محکوم است، چون کارگر است؛ و از سر اجبار به بدترین شرایط کاری تن می دهند. در همچین شرایطی شکل گرفتن اعتصاب و بیشتر از آن، تداوم آن امری بسیار پیچیده است. کار کارگران کمونیست شکل دادن به اعتصاب نیست، هر چند می توانند در شکل گیری آن نقش موثری داشته باشند. اما بیشتر از آن نقش آنها در هنگام وقوع اعتصاب، راه بردن و سازمان دادن آن است.


مجمع عمومی در این شرایط در هنگامه اعتصاب، مطلوب ترین و سریع ترین تشکل ممکن است که می تواند شکل بگیرد که در عین حال متضمن دخالت وسیع توده کارگران باشد. مجمع عمومی تا زمانی که به تشکلی مانند شورا ارتقا نیابد به خودی خود یک تشکل دائمی نیست. با اعتصابات رو می آید و با پایان یافتن یک مبارزه معین فروکش میکند. در شرایطی که با حکومتی طرف هستید که هر گونه تجمع بیشتر از دو نفر را خطر بزرگی برای خود محسوب میکند و با زندان و شکنجه و اعدام جواب میدهد هیچ مجمع عمومی ای به شورا ارتقا نمی یابد؛ و این تقصیر کم کاری یا عدم تمایل هیچ کارگر کمونیستی و فعال کارگری ای نیست، این تشکل نمی تواند دائم بماند. حقیقت این است که تشکل کارگری معینی که دوام داشته باشد و بتواند مرجعی برای سازماندهی کارگران تبدیل شود، نیاز به تحمیل عقب نشینی سنگین به حکومت اسلامی است که این خود به سرعت حکومت را به سوی سرنگونی سوق میدهد.
مبصران اجتماعی، فراموش میکنند که در سایه سیاه حکومت تبهکار اسلامی سرمایه، شکل گرفتن هر گونه تشکلی به دلیل سرکوب خشن و خونین، بسیار سخت و دشوار است. با این وجود، در همچین شرایط سهمگین کارگران در سالهای گذشته بطور عملی، عقب نشینی مهمی را به حکومت سفاک اسلامی سرمایه تحمیل کردند و آن حق اعتصاب است. دیگر “حق اعتصاب” یک خواسته نیست، مطالبه عقب افتاده نیست بلکه این بر حکومت تحمیل شده؛ و این مهم طی مبارزاتی روی داده که همین مبصران ایراد می گرفتند که مبارزه کارگران تدافعی است!
در بطن شرایط انقلابی، بر علیه رژیم قصاب اسلامی سرمایه شکل گیری اعتصاب عمومی تمایل خود کارگرانی هست که در مبارزات خیابانی دست به جان فشانی میزنند. اما عدم شکل گیری آن دلایل عینی واقعی دارد نه کم کاری فعالین کارگری و کارگران کمونیست. مطرح کردن سوال “چرا اعتصاب عمومی میان کارگران شکل نگرفت؟” بیش از آنکه در جهت ” آسیب شناسی” یک جنبش معین باشد، بخاطر این است که در نزد مبصران بد خُلق، فروکش کردن مبارزات خیابانی را هم به نوعی تقصیر کارگران می اندازند که گویا میتوانستند اعتصاب کنند و نکردند!


انقلاب زن زندگی آزادی جریان دارد؛ شکل بروز آن بسیار متنوع شده است و الزاما محکوم نیست به شکل جنگ و گریز خیابانی خود را به نمایش بگذارد. در پروسه این انقلاب، آن هنگام که زنجیره خشونت و سفاکی این حکومت بیشتر مضمحل شود، اعتصابات عمومی کارگری هم اتفاق خواهد افتاد؛ فعالین کارگری و کارگران کمونیست باید خود را برای همچین روزهایی آماده نگه دارند.
بیش از هر چیز اما لازم است، بر خلاف نظر مبصران عنق اجتماعی، تاکید کرد که طبقه کارگر با وجود حزب سیاسی خود عملا در صحنه انقلاب حضور دارد. حزب سیاسی کارگران نیروی خود را از وجود طبقه کارگر می گیرد. شکل گرفتن آن نتیجه پاسخگویی به نیاز مهم این طبقه است که خود را به عنوان یک طبقه بشناساند. اگر اقتصاددان و سیاستمداری که علیرغم میل، حتی با عدم شکل گیری اعتصاب عمومی کارگران، مجبور به اذعان قدرت طبقه کارگر در انقلاب جاری است، بخاطر حضور سیاسی کارگران در شکل متحزب آن است. درک این موضوع برای کسانی که از هر کار جمعی بریده اند و خود را منزوی و خسته می یابند بسیار مشکل است. ولی واقعیت عینی کار خود را می کند.
طبقه کارگر با وجود حزب کمونیست کارگری که یک نیروی مهم در تحولات جاری است، خود را نه شکست خورده، بلکه آنقدر آمادگی دارد که خود را به عنوان نماینده طبقه کارگر به کل جامعه و به طبع رو به حکومت به عنوان نماینده کل جامعه بشناساند.