و اکنون زمان نبرد اول ماه مه توسط طبقۀ کارگر روسیه فرا رسیده است، ابتدا در ریگا تمرین آن شد و سپس به صورت نبردی قاطعانه در سن پترزبورگ در روز اول ماه مه اجرا شد. این عمل بمثابۀ غرش رعد و برق، فضای تاریکی و ترس را از هم درید. وظایف سنگین انقلاب قریب الوقوع ، با تمام عظمت و شکوه خود یکبار دیگر در پیش است، و نیروهای طبقۀ پیشرو که رهبری آن را به دست دارند با شایستگی تمام و قاطعانه در مقابل چشمان صدها انقلابی قدیمی – انقلابیونی که تعقیب جلادان و یا ترک و فرار دوستانشان باعث شکست و خرد شدنشان نگشته – و نیز در برابر میلیونها نفر از نسل جدید دمکراتها و سوسیالیستها بپا خاستهاند.
هفتههای قبل از اول ماه مه، به نظر میرسید که دولت عقل خود را از دست داده است، حال آنکه آقایان کارخانهداران به نحوی رفتار کردند که گویا هرگز عقلی نداشتهاند. توقیفها و تفتیشها تمام نواحی کارگری پایتخت را درهم و برهم کرده بود. وضع ایالات دیگر هم دست کمی از پایتخت نداشت. کارخانهداران عاجز شده کنفرانسهای مختلفی برپا کردند و شعارهای متناقضی را پذیرفتند. گاه کارگران را تهدید به تنبیه و یا اخراج میکردند، گاه از پیش امتیاز میدادند و یا به متوقف کردن کارها رضایت میدادند، گاهی هم دولت را برمی انگیختند تا دست به خشونت بزند، و گاهی از دولت تقاضا میکردند تا روز اول ماه مه را در شمار تعطیلات رسمی ثبت نماید.
ولی با اینکه ژاندارمها نهایت حرارت خویش را نشان دادند، با اینکه بخشهای صنعتی را «تصفیه» کردند، با اینکه بر اساس آخرین «لیست مظنونین» خویش، چپ و راست مردم را توقیف کردند، کاری از پیش نبردند. کارگران بر خشم ناتوان باند تزار و طبقۀ سرمایهداران خندیدند و «اطلاعیه»های تأسف انگیز و تهدید کنندۀ دولت را به باد تمسخر گرفتند. آنها اشعار طنزآمیزی نوشته و دست به دست و یا دهان به دهان پخش میکردند؛ آنها «اعلامیههایی» با کمیت کوچک و چاپی بد، خلاصه و مفید ولی بسیار آموزنده که مردم را به تظاهرات و اعتصابات دعوت میکردند، تهیه مینمودند. آنها شعارهای قدیمی، بی پرده و انقلابی سوسیال-دمکراتها که در ١٩٠۵ اولین حمله تودهها علیه استبداد و سلطنت را رهبری کردند، یادآوری مینمودند.
روز بعد از اول ماه مه، روزنامههای دولتی اعلام نمودند که صد هزار نفر دست به اعتصاب زدهاند. روزنامههای بورژوازی، با استفاده از نخستین خبرهای تلگراف شده تعداد اعتصاب کنندگان را صد و بیست و پنج هزار نفر گزارش کردند (کیفسکایا میسل). یکی از خبرنگاران ارگان مرکزی سوسیال-دمکراتهای آلمان تعداد اعتصاب کنندگان را به میزان ١۵٠٠٠٠ نفر مخابره کرد و روز بعد کلیۀ روزنامههای بورژوازی رقمی مابین ٢٢٠٠٠٠-٢٠٠٠٠٠ نفر را گزارش کردند. ولی در حقیقت میزان واقعی اعتصاب کنندگان به ٢۵٠٠٠٠ نفر رسید!
اما موضوع جالب توجه به غیر از تعداد اعتصاب کنندگان روز اول ماه مه – و در واقع بسیار مهمتر – تظاهرات انقلابی خیابانی بود که توسط کارگران برگزار گردید. همه جا، در گوشه و کنار پایتخت جماعت کارگران به خواندن اشعار انقلابی پرداختند و با آوازی بلند در حالی که پرچمهای سرخ حمل میکردند و انقلاب را فریاد میزدند ساعتها برعلیه پلیس و نیروهای امنیتی که توسط دولت بسیج شده بودند مبارزه کردند. این کارگران افراطیترین مریدان تزار را واداشتند که احساس کنند که مبارزه شان جدی و از روی شوق بوده و پلیس با مشتی از افراد درگیر مسئلۀ ساده و مبتذل مانند جریان «اسلاوفیل»[٢] روبرو نیست، بلکه اینان در حقیقت تودههای طبقۀ کارگر پایتخت بودند که برخاسته بودند.
این یک تظاهر واقعاً عالی و آشکار از اهداف انقلابی طبقۀ پرولتاریا، از نیروهای انقلابی او که توسط نسلهای جدید فولادین و تقویت گشته بود و درخواست انقلابی از مردم و خلقهای روسیه بود. سال گذشته دولت و کارخانهداران توانستند با این مسئله که انفجار لنا قابل پیش بینی نبود خود را تسکین دهند، و اینکه نمیتوانستند اقدامات و تدارکات فوری برای مبارزه با نتایج چنین انفجاری را تهیه ببینند، لکن اینبار سلطنت، دوراندیشی شدیدی را به نمایش گذارده بود، چرا که وقت زیادی برای تدارک داشتند و «اقداماتی» که انجام شده بود «شدیدترین» اقدامات بودند؛ نتیجه این بود که سلطنت تزار ضعف کامل خود را در مقابله با بیداری انقلابی تودههای پرولتاریا نشان داد.
در حقیقت، یک سال تمام از مبارزۀ اعتصابی پس از واقعۀ لنا نشان داده است علیرغم فریادهای تأسف آمیز لیبرالها و نوکران بله گویشان علیه «جنون اعتصاب»، علیه اعتصابات «سندیکالیستی»، علیه ترکیب اعتصابات اقتصادی و سیاسی، امسال نشان داده است که پرولتاریای سوسیال-دمکرات چه اسلحۀ عظیم و غیرقابل تعویضی برای تهییج تودهها، برای برپا داشتن آنها، و برای کشیدن آنها به مبارزه در چنین عصر انقلابی برگزیده است. اعتصاب انقلابی تودهای به دشمن نه مهلت و نه اجازۀ استراحت داد. این مبارزه حتی به وضع مالی دشمن نیز صدمه زد و در انظار همه جهان حیثیت سیاسی ظاهراً «قدرتمند» حکومت تزاری را لجن مال کرد. این نبرد بخشهای بیشتر و بیشتری از کارگران را قادر کرد که حداقل قسمت کوچکی از آنچه را که در سال ١٩٠۵ به دست آورده بودند مجدداً تحصیل کنند و نیز بخشهای جدیدی از مردم زحمتکش را، حتی عقب ماندهترین آنها را، به مبارزه بکشانند. چنین مبارزهای ظرفیت انقلابی کارگران را تحلیل نبرد، بلکه به صورت اقدام نمایشی منظم و کوتاه مدت بود، و در ضمن راه را برای مبارزهای آشکار و باز هم مؤثرتر و انقلابیتر به وسیله تودهها به شکل تظاهرات خیابانی هموار کرد.
در طول سال گذشته، هیچ کشوری در جهان مانند روسیه این تعداد از مردم را بخاطر مقاصد سیاسی در حال اعتصاب به خود ندیده است، آن هم چنان اعتصابات با استقامت، متنوع و با چنین نیرویی. این وضعیت به تنهایی و در نهایت نمایانگر حقارت و حماقت نفرت بار آن عاقل نمایان لیبرال و انحلالطلبانی است که کوشیدند تا تاکتیکهای کارگران روسیه را بین سالهای ١٩١٢-١٩١٣ با استفاده از معیارهای «اروپائی» دورههای مشروطه – دورههایی که اساساً صرف کارهای تدارکاتی جهت اشاعۀ تعلیمات سوسیالیستی و آگاهی در میان تودهها شد – «تنظیم» نمایند.
برتری عظیم اعتصابات در روسیه بر اعتصابات کشورهای اروپائی، یعنی پیشرفتهترین کشورهای جهان، نمایانگر کیفیتها و تواناییهای ویژه کارگران روسیه نیست، بلکه نشانۀ وضعیت خاص کنونی، وجود موقعیت انقلابی و رشد مستقیم یک بحران انقلابی میباشد. هنگامی که رشد مشابهی از انقلاب در اروپا فرا رسد (در آنجا انقلاب سوسیالیستی خواهد بود و نه یک انقلاب بورژوا دمکراتیک، مانند کشور ما)، پرولتاریای پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری، دست به آغاز اعتصابات انقلابی نیرومندتر، تظاهرات و مبارزۀ مسلحانه برعلیه مدافعین بردگی مزدی خواهند زد.
اعتصاب روز اول ماه مه امسال، مانند اعتصابات ١٨ ماه گذشته در روسیه، خصوصیتی انقلابی داشت، زیرا که نه تنها از اعتصابات اقتصادی معمول متمایز بود بلکه حتی با آن اعتصابات تظاهرات آمیز و اعتصابات سیاسی که تقاضای اصلاحات مشروطه نیز میکنند، برای مثال آخرین اعتصاب بلژیک، متفاوت است. آنهایی که در قید جهان بینی لیبرالی هستند و دیگر قادر نیستند که امور را از نظر انقلابی بررسی کنند، قادر نخواهند بود که این خصوصیت ممتاز اعتصابات روسیه را درک کنند، خصوصیتی که کاملاً بستگی به حالت انقلابی روسیه دارد. عصر ضدانقلاب و آزادی عمل برای افکار مرتدین، مردمان بسیاری از این نوع را در پشت سر گذاشته، حتی آنهایی که مایلند سوسیال-دمکرات نامیده شود.
روسیه یک موقعیت انقلابی را تجربه میکند زیرا که ظلم علیه اکثریت مردم – نه تنها طبقۀ پرولتاریا بلکه نه دهم تولیدکنندگان به ویژه دهقانان – به حداکثر خود رسیده است، و این ستم تشدید شده، گرسنگی، فقر، بی حقوقی، تحقیر مردم، علاوه بر همه، به طرز کاملاً آشکاری با وضع نیروهای مولده روسیه متضاد است، با سطح آگاهی طبقاتی و خواستهای تودهای که در سال ١٩٠۵ برانگیخته شدند متضاد است، با اوضاع همه کشورهای همسایه – نه تنها اروپائی بلکه آسیائی – نیز متضاد است.
اما این همه مطلب نیست. ظلم به تنهایی، هر اندازه هم زیاد باشد، همیشه موجب پیدایش موقعیت انقلابی در یک کشور نمیشود. در اکثر موارد برای انقلاب تنها کافی نیست که طبقات پایین نخواهند تحت شرایط قدیمی زندگی کنند. همچنین لازم است که طبقات بالائی نیز قادر به فرمانروائی و حکمرانی به شیوۀ قدیم نباشند. و این همان چیزی است که ما امروز در روسیه مشاهده میکنیم. یک بحران سیاسی در جلو چشمان ما به بلوغ خود میرسد. بورژوازی تمام توان خویش را به کار گرفته است تا ضدانقلاب را حمایت کند و «توسعۀ صلح آمیز» را بر مبنای چنین ضدانقلابی تضمین نماید. بورژوازی به جلادان و اربابهای فئودال هر قدر پول که میخواستند داد، بورژوازی به انقلاب ناسزا گفت و آنرا انکار کرد، بورژوازی چکمههای پوریشکویچ و تازیانۀ مارکوف را لیسید و چاکر آنها شد، بورژوازی تئوریهایی بر مبنای مباحث «اروپائی» بیرون کشید، تئوریهایی که انقلاب ١٩٠۵ را لوث کرده و آنرا انقلابی «روشنفکر مآبانه»، ضعیف، جنایت آلود، خیانت کار و چنین و چنانی توصیف کرد.
و هنوز بورژوازی، علیرغم وقف کردن این همه از پول، شرف و وجدان خود – از کادتها[٣] گرفته تا اکتبریستها – میپذیرد که حکومت مطلقه و مالکان زمین قادر نبودند که «توسعۀ صلح آمیز» را تضمین نمایند، قادر نبودند که شرایط اساسی برای «قانون» و «نظمی» را مهیا کنند که بدون آن هیچ کشور کاپیتالیستی قادر نیست در قرن بیستم، پهلو به پهلوی آلمان و چین نوین زندگی کند.
یک بحران سیاسی در سطح تمام کشور روسیه مشهود است، بحرانی که نه تنها بر قسمتهایی از سیستم دولتی بلکه بر بنیاد آن تأثیر خواهد گذاشت، بحرانی که بر بنیاد ساختمان تأثیر خواهد گذاشت و نه بر یک قسمت جانبی و یا فقط یک طبقۀ آن. صرف نظر از اینکه لیبرالها و انحلالطلبان ما با چه عبارات چرب و نرمی دایر بر اینکه «شکر خدا ما قانون اساسی داریم» یورتمه بروند و اینکه اصلاحات سیاسی در دستور روز قرار دارد (فقط اشخاص محدودی رابطۀ نزدیک بین این دو موضوع را نمیبینند)، صرف نظر از اینکه چه مقدار از این درازگوئی اصلاحطلبانه بیرون میریزد، حقیقت این است که حتی یک نفر انحلالطلب و یا لیبرال هم نمیتواند در این موقعیت هیچ راه اصلاحطلبانهای را نشان دهد.
وضعیت تودۀ مردم روسیه، بدتر گردیدن موقعیت آنها به واسطه سیاست ارضی جدید (که زمین داران فئودال باید به عنوان آخرین وسیلۀ نجات خویش به آن میچسبیدند)، اوضاع بین المللی، و طبیعت بحران سیاسی عمومی که در کشور ما شکل گرفته است – چنین است جمع کل شرایط عینی که وضع روسیه را به صورت یک موقعیت انقلابی درآورده است چرا که اجرای وظایف یک انقلاب بورژوایی با دنبال کردن سیر فعلی و با وسایلی که در دست حکومت و طبقات استثمارگر وجود دارد غیرممکن است.
چنین است وضع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، چنین است روابط طبقاتی در روسیه که باعث ظهور نوع ویژهای از اعتصابات گشته است که در اروپای مدرن غیرممکن است، اروپای مدرنی که همۀ انواع مرتدها میخواهند نمونهای از آن را به عاریت بگیرند، آن هم نمونهای از شرایط کنونی «مشروطیت» و نه از انقلابهای گذشته بورژوازی (که از پرتو آن انقلاب آیندۀ پرولتاریا خواهد درخشید). نه ظلم به طبقات پایین و نه بحران در میان طبقات بالا قادر است موجب انقلاب گردد؛ آنها فقط میتوانند موجب زوال یک کشور شوند مگر اینکه آن کشور برخوردار از یک طبقۀ انقلابی باشد که بتواند حالت منفعل ستم را به یک حالت فعال انقلاب و قیام تبدیل نماید.
نقش یک طبقۀ واقعاً پیشرفته، طبقهای که حقیقتاً قادر باشد تودهها را به انقلاب بکشاند، طبقهای که بتواند روسیه را از زوال برهاند، فقط توسط پرولتاریای صنعتی ایفا خواهد شد. این وظیفهای است که توسط اعتصابهای انقلابی پرولتاریا عملی میگردد. این اعتصابات، که لیبرالها از آن نفرت دارند و انحلالطلبان قادر به درکش نیستند، عبارتند از (بر طبق قطعنامۀ فوریۀ ح.ک.س.د.ر.) «یکی از مؤثرترین وسایل غلبه بر بی تفاوتی، نا امیدی و تفرقه در میان پرولتاریای کشاورز و دهقانان … و آنها را به سوی متمرکزترین، همزمانترین و گستردهترین عملیات انقلابی میکشاند.»[۴]
طبقۀ کارگر، تودههای زحمتکش و مردم تحت استثمار را که از حقوق اساسی خویش محروم بوده و در ناامیدی به سر میبرند به عمل انقلابی میکشاند. طبقۀ کارگر، به آنها مبارزۀ انقلابی میآموزد، آنها را برای عمل انقلابی تربیت میکند و برای آنها تشریح میکند که چطور از مخمصه رسته و چگونه رهائی خویش را به دست بیاورند. طبقۀ کارگر آنها را نه تنها در حرف، بلکه در عمل آموزش میدهد، [آموزشی] با مثالهای عینی و نه مثالهایی از ماجراجوئیهای قهرمانان تکرو بلکه حاصل از عمل انقلابی تودهای که خواستهای اقتصادی و سیاسی را درهم آمیختهاند.
چقدر این افکار ساده و روشن به افکار هر کارگر صادقی که فقط اصول مقدماتی تئوری سوسیالیسم و دمکراسی را فرا گرفته نزدیک است! و چقدر دور از روشنفکران خائن به سوسیالیسم و دمکراسی که در روزنامههای انحلالطلب به [جریان] «مخفی» ناسزا گفته و استهزایشان میکنند و به ساده لوحان اطمینان میدهند که ایشان «نیز سوسیال-دمکرات» هستند.
نبرد اول ماه مه پرولتاریای سن پترزبورگ که از طرف پرولتاریای تمام روسیه حمایت میشد، بار دیگر به وضوح به آنهایی که چشم بینا و گوش شنوا دارند اهمیت تاریخی جریان انقلابی مخفی در روسیه امروزی را نشان داد. تنها سازمان حزب ح.ک.س.د.ر. در سن پترزبورگ (کمیته سن پترزبورگ) حتی روزنامههای بورژوازی را مجبور کرد که قبل از اول ماه مه همچنین در روز ٩ ژانویه و در روز عید سیصدمین سالگرد رومانفها و همچنین ۴ آوریل یادآور شوند که اعلامیههای کمیته سن پترزبورگ بارها و بارها در کارخانهها دیده شده است.
این اعلامیهها به قیمت فداکاریهای عظیمی تهیه میشوند. بعضی از اوقات آنها از نظر ظاهر اصلا دلپسند نیستند. بعضی از آنها، مثلا دعوت به تظاهرات روز ۴ آوریل، فقط ساعت و محل تظاهرات را در ۶ خط اعلام میکند که به وضوح به صورت مخفی و با عجله بسیار در چاپخانههای مختلف و با چاپهای مختلف تهیه شده. ما کسانی را داریم (از به اصطلاح «سوسیال-دمکراتها») که وقتی دربارۀ این شرایط «کار زیرزمینی» صحبت میکنند، با پوزخند کینه جویانه لب برچیده و میپرسند: «اگر تمام حزب محدود به جریان مخفی میشد، چند عضو میداشت؟ دویست یا سیصد تا؟» (شمارۀ (١٨١)٩۵ لوچ را ببینید، یک ارگان خائن در دفاع «سرمقالهای»اش از آقای سدوف که شجاعت غم انگیز برای اعتراف به انحلالطلب بودن را دارد. این شمارۀ لوچ پنج روز قبل از نبرد اول ماه مه منتشر شد. یعنی درست در همان زمانی که جریان مخفی در حال آماده کردن اعلامیهها بود!). آقایان دان، پوترسف و شرکاء که چنین اظهار نظرهای وقیحانهای میکنند باید بدانند که تا سال ١٩٠٣ هزاران پرولتر در صفوف حزب بودهاند و ١۵٠ هزار نفر در ١٩٠٧ و حتی همین حالا هزاران و دهها هزار کارگر به عنوان اعضای جریان مخفی ح.ک.س.د.ر. اعلامیههای جریان مخفی را چاپ و پخش میکنند. اما آقایان انحلالطلب میدانند که آنها به خرج جریان مخفی، تحت حمایت «قانونیت» استولیپینی از رد قانونی اکاذیب پلیدشان و «شکلکهایشان» که از دروغهایشان نیز پلیدتر است، در امان هستند.
ببینید که تا چه حد این اشخاص پست تماس خود را با جنبش تودهای طبقۀ کارگر و کار انقلابی بطور کلی از دست دادهاند! و آن هم با استفاده از معیارهای خود که تعمداًً جهت مناسب بودن برای لیبرالها تحریف شده است. شما برای یک لحظه ممکن است فرض کنید که «دویست یا سیصد» کارگر در سن پترزبورگ در کار چاپ و توزیع این اعلامیههای مخفی شرکت داشتهاند.
نتیجه چیست؟ «دویست و یا سیصد» کارگر، پیشقراولان پرولتاریای سن پترزبورگ، مردمی که نه تنها خود را سوسیال-دمکرات میخوانند، بلکه مانند سوسیال-دمکراتها نیز عمل میکنند، مردمی که بخاطر این عمل مورد احترام و قدردانی تمام طبقۀ کارگر روسیه هستند، مردمی که راجع به یک «حزب بزرگ» یاوه سرائی نمیکنند بلکه در واقع تنها حزب سوسیال-دمکرات مخفی موجود در روسیه را تشکیل میدهند، این مردم اعلامیههای مخفی را چاپ و پخش میکنند. انحلالطلبان لوچ (که به وسیلۀ سانسورچیان استولیپین حمایت میشوند) با استهزاء به «دویست یا سیصد نفر»، «جریان مخفی» و اهمیت «غلو شده» آن و غیره میخندند.
ناگهان معجزهای رخ میدهد! طبق تصمیمی که به وسیله نیم دوجین از اعضاء کمیسیون اجرائی کمیتۀ سن پترزبورگ گرفته میشود، اعلامیهای توسط «دویست یا سیصد نفر» چاپ و توزیع میگردد – ٢۵٠ هزار نفر چون پیکری واحد در سن پترزبورگ برمی خیزند.
اعلامیهها و نطقهای انقلابی کارگران در میتینگها و تظاهرات از یک «حزب علنی طبقۀ کارگر»، «آزادی اجتماعات» یا اصلاحاتی از این نوع – خیال پردازیهایی که به وسیلۀ آن لیبرالها مردم را اغفال میکنند – صحبت نمیکنند. آنها از انقلاب به عنوان تنها راه رهائی صحبت میکنند. آنها از جمهوری به عنوان تنها شعاری صحبت میکنند که در مقابل دروغهای لیبرالی مبنی بر اصلاحات، نشان دهندۀ تغییری است که برای تضمین آزادی ضروری است، نشان دهندۀ نیروهای بالقوهای است که آگاهانه جهت دفاع از آن برمی خیزند.
دو میلیون سکنۀ سن پترزبورگ این درخواستها برای انقلاب را که تا قلب تمام بخشهای زحمتکش و ستمدیدۀ مردم نفوذ میکند، میبینند و میشنوند. تمام سن پترزبورگ از یک مثال واقعی در مقیاس تودهای درمی یابند که راه نجات واقعی کدام است و چه چیزی در ورای صحبت لیبرالها دربارۀ اصلاحات وجود دارد. تماس هزاران نفر کارگر با هم – و صدها روزنامۀ بورژوازی، که حداقل به صورت خلاصه مجبور به گزارش اکسیون تودهای سن پترزبورگ شدند – در سراسر روسیه اخبار مربوط به مبارزۀ اعتصابی پیگیر پرولتاریای پایتخت را پخش میکند. هم تودۀ دهقانی و هم دهقانانی که در خدمت ارتش هستند اخبار مربوط به این اعتصابات، درخواستهای انقلابی کارگران و مبارزۀ آنها را برای یک جمهوری و جهت مصادرۀ زمینهای کشاورزی به نفع دهقانان را میشنوند. اعتصابات انقلابی، به آهستگی اما با اطمینان، تودههای مردم را برای انقلاب تهییج، بیدار، روشن و متشکل میکند.
«دویست یا سیصد نفر» از «مردم مخفی» بیان کنندۀ منافع و نیازهای میلیونها و دهها میلیون هستند، آنها حقیقت وضع ناامیدکننده را برایشان نقل میکنند، چشمان آنها را نسبت به ضرورت مبارزۀ انقلابی بازمی کنند و ایمان آنها را به این مسئله قوی میکنند، آنها را مسلح به شعارهای صحیح میسازند و این تودهها را از زیر نفوذ پرطمطراق و کاملاً جعلی شعارهای اصلاحطلبانۀ بورژوازی نجات میدهند. و «دو یا سه» دوجین انحلالطلب در میان قشر روشنفکر، با استفاده از پولی که در خارج و از میان بازرگانان لیبرال برای اغفال کارگران ناآگاه جمع آوری میشود، همان شعارهای بورژوازی را در میان کارگران میبرند.
اعتصاب روز اول ماه مه، مانند تمام اعتصابات انقلابی سالهای ١٩١٢-١٩١٣، سه اردوگاه سیاسی را که روسیۀ امروز بر طبق آن تقسیم شده است، روشن ساخته است. اردوگاه جلادان و اربابان فئودال، سلطنت و پلیس مخفی. این اردوگاه حداکثر تلاش خود را با تمسک به روشهای بیرحمانه کرده است و در حال حاضر در مقابله با تودههای کارگر عاجز است. اردوگاه بورژوازی، که همۀ آن، از کادتها گرفته تا اکتبریستها، فریاد و فغان راه انداختهاند و طالب اصلاحات هستند و خود را با این تفکر که اصلاحات در روسیه امکان پذیر است، مضحکه میکنند. اردوگاه انقلاب، تنها اردوگاهی است که بیان کنندۀ خواست تودههای تحت ستم است.
تمام کارهای ایدئولوژیکی، همه کارهای سیاسی در این اردوگاه تنها توسط سوسیال-دمکراتهای مخفی انجام میشود، به وسیلۀ کسانی که به خوبی میدانند تا چگونه از هر نوع فرصت قانونی با روح سوسیال-دمکراسی استفاده کنند و بطور جدائی ناپذیری با طبقۀ پیشرو، یعنی طبقۀ پرولتاریا پیوند دارند. هیچ کس از پیش نمیتواند بگوید که آیا این طبقۀ پیشرو میتواند با موفقیت رهبری تودهها را در تمام مسیر منتهی به انقلاب پیروزمند هدایت کند یا خیر. ولی این طبقه وظیفۀ خود را – رهبری تودهها به چنان راه حلی – علیرغم تمام دودلیها و خیانتهای لیبرالها و آنهایی که «همچنین سوسیال-دمکرات» هستند، انجام خواهد داد. تمام عناصر زنده و حیاتی سوسیالیسم روسیه و دمکراسی روسیه هم اکنون و به تنهایی بر اساس مثال مبارزۀ انقلابی پرولتاریا و تحت رهبری آن در حال آموزش هستند.
نبرد روز اول ماه مه امسال، به همه جهان نشان داده است که پرولتاریای روسیه با ثبات قدم مسیر انقلابی خود را طی میکند، مسیری که جدا از آن هیچ راه نجاتی برای روسیه که اکنون در حال زنده به گور شدن و زوال است وجود ندارد.
و .ای . لنین
١۵ ژوئن ١٩١٣
سوتسیال دمکرات شماره ٣١
مجموعه آثار لنین، جلد ٣١
توضیحات
[١] مجلس مشاورۀ نمایندگان که حکومت تزاری در سال ١٩٠۵ قصد تأسیس آن را داشت (و. ای. لنین، جلد فارسی کلیات، صفحه ٨٧٧).
[٢] منظور تظاهرات اسلاوفیل است که در ١٧، ١٨ و ٢۴ مارس (٣٠ و ٣١ مارس و ۶ آوریل) ١٩١٣ توسط ناسیونالیستهای مرتجع پس از پیروزی صربها و بلغارها بر ترکیه در جنگ اول بالکان در سن پترزبورگ برگزار شد.
[٣] کادت یا حزب دمکرات مشروطه طلب. این حزب، حزب عمدۀ بورژوازی روسیه یعنی حزب بورژوازی لیبرال سلطنت طلب بود که در اکتبر سال ١٩٠۵ تأسیس یافت. کادتها که دمکراتیسم جعلی را وسیله استتار خود قرار داده و حزب خود را «آزادی خلق» نامیده بودند، میکوشیدند تا دهقانان را به سوی خود جلب کنند. آنها سعی داشتند تزاریسم را با شکل سلطنت مشروطه حفظ نمایند. کادتها بعدها به حزب بورژوازی امپریالیستی تبدیل شدند. پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر کادتها بر ضد جمهوری به توطئهها و طغیانهای ضدانقلابی دست زدند (آثار منتخب لنین در یک جلد – چاپ فارسی – صفحه ٨٧٧).
[۴] مجموعه آثار لنین، جلد ١٨ صفحه ۴۵٧.
بدون مقابله و تغییر، برگرفته از «منتخب آثار لنین درباره اتحادیههای کارگری» – کمونیستهای انقلابی مرداد ١٣٨٩