افزایش دستمزد کارگران، تحریم و غیره عامل تورم و تعطیلی مراکز تولیدی و صنعتی، ادعا یا واقعیت؟ …بخش ۲ جزء سوم

-بررسی از نگاه علمی
تولید و اجزای ترکیب تولید و دستمزد نیروهای تولید کننده در سیستم تولیدی سرمایه داری.
 اواخر قرن پانزده و اوایل قرن شانزده تا اواخر قرن هجده دوران همزیستی نظام فئودالی و سرمایه داری است. نظام فئودالی در حال افول و مرگ است و سرمایه داری مراحل اولیه ظهور را طی می کند.
نظام تولیدی مانوفاکتوری که بر پایه مهارت پیشه وری ظهور می کند در ابتدا پیشه ها را در هم ادغام می کند و در ادامه مانوفاکتورهای متعدد را در هم می آمیزد، به طوری که تولید هر مانوفاکتور ماده اولیه مانوفاکتور دیگری می شود.
با وجود اینکه این در هم آمیزی مزایای فراوانی از نظر افزایش تولید و بهبود زندگی کارگران دارد، اما نمی تواند به همبستگی کامل از نظر فنی و تخصصی در بین بخشهای مختلف تولید مانند آنچه که امروز توسط صنعت ماشینی و کارخانه ای انجام می گیرد، برسد. یعنی نمی تواند بکارگیری فنون و تکنولوژی در تولید را بطور همزمان و مرتبط با هم در همه بخشهای تولید صنعتی عملی کند.
از طرفی به خاطر اینکه پایه و اساس تولید مانوفاکتوری، مهارت پیشه وری است و رابطه پدرسالارانه میان استادکار و شاگرد یا کارگر غیر ماهر همچنان
موجود است، سرمایه دار مدام با عدم تمکین کارگر به انظباط جدید تولید مواجه است و باعث می شود که سرمایه دار نتواند از تمام نیروی کار کارگر بهره گیری کند و سیطره خود را بر کل تولید اجتماعی بگستراند، در نتیجه صنعت بزرگ کارخانه ای جای آن را می گیرد.
اما مانوفاکتور است که مسیر را برای صنعت بزرگ هموار می کند. از تاثیرات اولیه مانوفاکتور این است که در شهرها کارگران فراوان غیر ماهری در نتیجه تصرف صنایع دستی پیشه وری که به خاطر غیر ماهر بودن دیگر در صنعت پیشه وری جایی برای کار کردن ندارند، بوجود می آیند.
از دیگر نتایج نظام مانوفاکتوری که زمینه ساز ظهور صنعت بزرگ و کارخانه ای می شود، شدت گیری اختلاف میان صاحبان صنایع در شهرها با فئودال های صاحب زمین در روستا که مدام بر فشار بر دهقانان می افزایند، همزمان با افزایش رونق و رفاه شهری است که باعث سرازیر شدن جمعیت دهقانان و حتی خدم و حشم اربابان برای کارگری به شهرها می شود.
برای بکارگیری توده کارگران غیر ماهری که این گونه به شهرها مهاجرت می کنند و جایی در صنعت پیشه وری برای کار کردن پیدا نمی کنند، باید شرایطی ایجاد گردد تا سودآور بودن کار آنها برای سرمایه دار تضمین شود و ایجاد این شرایط با تقسیم ساده کارگر به ماهر و غیر ماهر میسر می گردد. برای کارگر غیر ماهر (کارآموز) هزینه آموزش از بین می رود و هزینه استادکار صنعتگر نیز به خاطر ساده شدن عملیات تولید پایین می آید. این اتفاق باعث کاهش ارزش نیروی کار (میزان هزینه زندگی کارگر که باید طی یک روز تأمین شود) می شود. کاهش ارزش نیروی کار در نتیجه این اقدام از یک سو باعث کاهش ساعات کاری که کارگر برای جبران دستمزدی که از کارفرما می گیرد، می شود( این ساعات کار که برای جبران دستمزد روزانه کارگر ضروری است، کارلازم نام می گیرد) . از سوی دیگر کاهش ارزش نیروی کار باعث افزایش ساعات کاری می شود که کارگر در مدت روزکار برای صاحب کار کار می کند و در ازایش هیچ مزدی نمی گیرد. (این ساعات کاری که کارگر بدون مزد و مجانی برای کارفرما در طی روزکار، کار می کند، کار اضافی نام می گیرد و سود کارفرما و صاحب سرمایه فقط در همین کار اضافی است).
 نظام فئودالی در نهایت توسط تناقضات درونی خود، ضدیت میان شهر و روستا و به تبع آن اختلافات رو به افزایش میان سلطنت با فئودال زمیندار که نتیجتاً به اختلاف سرمایه داران شهری با زمینداران فئودال روستایی را به حد نهائی می رساند، به مرگ محکوم می شود.
اشرافی گری و بریز بپاشهای دربار سلطنت، عدم سازگاری و همسویی حاکمیت سیاسی و روابط اجتماعی کهن با شیوه های مدرن تولید و ماشین آلات و تکنولوژی‌های نوین بویژه در بخش کشاورزی که تحت حاکمیت اربابان زمیندار هستند و همین به ناتوانی کشاورزی در تأمین غذای جمعیت رو به رشد منجر می شود، استبداد و اعمال فشار بر دهقانان از طریق مالیات و اخاذی که باعث همسوی و نزدیک شدن دهقانان تحت ستم با سرمایه داران شهری مخالف سلطنت اشرافی می شود، باعث ایجاد یک ضدیت عمومی با کلیت نظام فئودالی و سلطنت اشرافی می گردد. مجموعه این شرایط و عوامل باعث وقوع بزرگترین انقلابات دهقانان و کارگران تحت رهبری سرمایه داری صنعتی و مدرن علیه سلطنت اشرافی در جهان می گردد و به سرنگونی نظام های فئودالی منجر می شوند.
انقلابی که به انقلاب کبیر فرانسه معروف است بر متن چنین شرایطی در اواخر قرن هجده به وقوع می پیوندند و ضربه نهائی به نظام فئودالی و سلطنت اشرافی در سراسر جهان وارد می آورد.
امروزه بعد از حدود ۲۲۵ سال از انقلاب کبیر فرانسه، دیگر هیچ نظام حکومتی و تولیدی فئودالی در جهان وجود ندارد و سرمایه داری مدرن سیطره کامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را بر دور افتاده ترین روستاهای مرزی هر کشوری در جهان گسترانده است.
کشور ایران به عنوان یکی از کشورهایی که خیلی دیر زیر سلطه نظام تولیدی سرمایه داری قرار می گیرد، سال ۱۳۴۰ نه از طریق انقلاب دهقانی آنگونه که در اروپا، آمریکا و چین رخ می دهد، بلکه از طریق اصلاحات از بالا و تحت فشار صندوق بین المللی پول و آمریکا توسط محمدرضا شاه پهلوی انجام می گیرد.
سال ۱۳۳۹ شاه به خاطر هزینه های گزافی که برای پروژه های صنعتی و مخصوصاً برای تقویت قدرت نظامی در سر دارد، نیازمند به دریافت وام می شود و شرط آمریکا و صندوق بین المللی پول این است که باید اصلاحات ارضی در ایران انجام شود و دستمزد کارگر را پایین بیاورد تا سرمایه گذاری با سود سرسام‌آور ناشی از کارگر ارزان برای سرمایه گذاران بین المللی میسر شود. اصلاحات ارضی که باعث رانده شدن دهقانان بی زمین و کارگران زراعی از روستا ها می شود، منبع نیروی کار ارزان قیمت مورد نظر آمریکا و صندوق بین المللی پول برای کار در صنایع هستند و به این طریق تأمین می گردد.
 طبقات اجتماعی :
در نظام تولیدی برده داری، جوامع به دو طبقه، برده دار به عنوان طبقه حاکم و برده به عنوان طبقه فرودست تقسیم می شوند که از نظر موقعیت و جایگاهشان در روابط تولیدی هر چند یکی استثمارگر و دیگری استثمار شونده است، اما از نظر اجتماعی و حقوقی دارای حقوق مساوی و جدا از هم در برابر قانون نیستند. چون برده، دارای استقلال نیست و خود او جزء ملک برده دار محسوب می شود.
این رابطه وابستگی و اتکای فرودست به فرادست از نظر اجتماعی در نظام تولیدی فئودالی هم ادامه می یابد، اما با تعدیلاتی در موقعیت کاملاً اسارت باری که بر بردگان حاکم است. در نظام فئودالی طوق بندگی و اسارت به اصطلاح گشادتر و قابل تحمل تر می شود. دهقان روستایی و همچنین کارگر غیر ماهر و شاگرد در شهر از حق کار کردن در چهارچوب فئودالی برخوردار هستند و می توانند برای خود از دسترنجشان در صورت امکان پس انداز داشته باشند، اما نمی توانند کار نکنند و در رابطه ای پدرسالارانه تحت کنترل ارباب و استادکار هستند. تقسیم جوامع در این نظام میان اربابان زمیندار در روستا و صاحبان پیشه ها و صاحبان سرمایه که تولید صنایع دستی را در کنترل دارند از یک طرف به عنوان طبقه حاکم و از طرف دیگر دهقانان خرد و کارگران غیر ماهر به عنوان طبقه فرودست را تشکیل می دهند.
در نظام تولیدی سرمایه داری، یک تغییر اساسی در تولید و روابط اجتماعی مرتبط با آن اتفاق می افتد. در نظامهای پیشین تولیدی، نیروی کار ارزش گذاری نشده است و بنابراین قابل خرید و فروش نیست. ارباب برای بهره‌گیری از نیروی کار بردگان و رعیتها و دهقانان ناچار به حفاظت و حراست از آنها هستند، اما نیاز به کنترل ساعات کار آنان ندارند. ولی حالا سرمایه داری نیروی کار کارگر را به کالای قابل خرید و فروش تبدیل کرده و تنها بابت این کالا پول پرداخت می کند و فقط تا پایان ساعات کار روزانه از طریق تولید بر کارگر کنترل دارد. از طرفی دیگر کالا شدن نیروی کار به کارگر موقعیتی آزاد و برتر نسبت به برده و دهقان می دهد و همین باعث برخورداری کارگر از یک موقعیت مساوی از نظر قانون با سرمایه دار می شود. اکنون کارگر می تواند با سرمایه دار در یک رابطه برابر از نظر قانون مبادله قرار بگیرد و طبق توافق دو طرفه برای سرمایه دار کار کند و یا اصلاً کار نکند. (در این مورد در ادامه مطلب بیشتر توضیح داده خواهد شد).
در نظام تولیدی سرمایه داری، جامعه به دو طبقه سرمایه دار صاحب همه چیز حاکم و کارگر فاقد همه چیز فرودست تقسیم می شود.
ترکیب تولید و مزد
در نظام تولیدی سرمایه داری، ترکیب تولید شامل ماشین آلات صنعتی و مکان و ساختمان تولید و همچنین مصالح تولید شامل مواد خام، آب، برق، سوخت و غیره است که “سرمایه ثابت” نام می گیرد بعلاوه مقدار سرمایه پولی ای که برای پرداخت به کارگر به عنوان دستمزدش در روند تولید توسط سرمایه دار هزینه می شود. این بخش از سرمایه، “سرمایه متغیر” نام می گیرد (در ادامه در مورد سرمایه ثابت و سرمایه متغیر بیشتر توضیح داده می شود) .
در این رابطه تولیدی، سرمایه دار صاحب کل محصول است و سهم کارگر فقط مبلغ پولی است که به عنوان مزد دریافت می کند.
جوانمیر مرادی