ارزش نیروی کار و مزد
نیروی کار قبل از آنکه به کالا تبدیل شود، قابل مبادله نیست و نمی توان برای آن معادل پولی و یا حتی جنسی معینی قرار داد.
این نیرو و توان در وجود کارگر که امروزه به یک کالای قابل مبادله تبدیل شده است، مانند هر کالای دیگری هزینه بر است و برای تولید آن (اینجا در مورد توان کار، درست تر آن است که به جای کلمه “تولید” کلمه “بازتولید” بکار برده شود) لازم است هزینه هایی صرف شود. درست مانند هر کالای دیگری که برای تولیدش احتیاج به زمین، مکان و ماشین آلات تولیدی و مواد خام و سوخت و غیره به اضافه یک سرمایه پولی برای دستمزد کارگر در مدت روند تولید است، برای بازتولید نیروی کار و همچنین ادامه نسل استثمار شونده نیز کارگر نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن و غیره دارد.
هزینه این ملزومات به طور روزانه معادل ارزش نیروی کاری است که کارگر روزانه در مدت ساعات معینی از جسم و روان خود جدا می کند و به کالائی که تولید می شود، تزریق می کند.
محاسبه ارزش نیروی کار یا هزینه بازتولید نیروی کار مانند هر کالائی بر مبنای ساعات کاری است که به طور متوسط (میانگین کار به طور اجتماعی و نه کار فردی) و معادل با کار ساده شده برای تولید کالاهای مورد نیاز زندگی روزانه کارگر صرف می شود، انجام می گیرد. مجموع این ساعات کارهایی که برای تولید کالاهای مورد نیاز زندگی یک روز کارگر صرف می شوند با بیان پولی برابر با یک مبلغ معین می گردد و به عنوان دستمزد باید به کارگر پرداخت شود.
این دستمزد باید در ازای ساعات کاری که معادل با مجموع ساعات کار لازم برای تولید کالاهای مورد نیاز زندگی روزانه کارگر است، پرداخت شود، نه بیشتر از آن. به عنوان مثال اگر زمان لازم برای جبران هزینه نیازمندیهای یک کارگر معادل ۴ ساعت کار در روز باشد که مبلغ پولی آن به عنوان دستمزد به او پرداخت می شود، کارگر هم باید فقط ۴ ساعت در روز کار کند. در حالیکه چنین نیست و او حداقل باید ۸ ساعت در روز کار کند، یعنی ۴ ساعت برای سرمایه دار مجانی کار کند.
این کالای بی همتا یعنی نیروی کار که تنها کالای سودآور است، قیمت آن در کشورهای مختلف دنیا با معیارهای مختلفی تحت تأثیر شرایط محیطی از قبیل قیمت و گستره تنوع نیازمندیهای اساسی زندگی و کار زنان و کودکان، تربیت های فنی و تخصصی، میزان بارآوری کار و گستردگی و فشردگی میزان استثمار کارگر تعیین می گردد و قیمت واحدی در سراسر دنیا ندارد. در حالیکه اختلاف قیمت کالاهای دیگر در کشورهای مختلف در بازار جهانی از طریق رقابت به تعادل و قیمت واحد می رسد.
این دوگانگی نسبت به قیمت نیروی کار و دیگر کالاها در بازار جهانی قیمت به خاطر این است که اولاً فروشندگان کالاهای تولید شده، صاحبان سرمایه و خود ایجاد کنندگان و نظم دهندگان به بازار جهانی هستند و ثانیاً اکثریت خریداران کالاها مصرف کنندگان عادی از کارگران گرفته تا بقیه اقشار فاقد سرمایه و ابزار تولید جهان هستند و باید توان خرید داشته باشند تا کالاها (سرمایه های کالائی) امکان تبدیل شدن به پول (سرمایه پولی) داشته باشند تا ضمن تحقق و تبدیل ارزش اضافه (کالای تولید شده بوسیله کار اضافه و بی مزد کارگر) به سرمایه، شروع چرخه مجدد تولید را عملی کنند.
اما فروشندگان نیروی کار، کارگران هستند که ناگزیر به فروش توان خود برای زنده ماندن می باشند و خریداران صاحبان سرمایه هستند که در یک رابطه برابر کاذب کارگران را مجبور به فروش نیروی کارشان می کنند. این خریدران دارای قدرت برتر تمایل دارند که تا حد ممکن ارزش نیروی کار و از اینرو دستمزد کارگر را به طور عمومی پائین نگه دارند. اما پایین بودن ارزش نیروی کار و دستمزد کارگر در کشورهای کمتر توسعه یافته برای سیستمی که از طریق سرمایه مالی بر جهان حکمرانی می کند و به دنبال کسب فوق سود از طریق سرمایه گذاری در آن کشورها است، لازم و حیاتی می باشد تا با کسب فوق سود از طریق فوق استثمار کارگران کشورهای وابسته بحران اقتصادی داخلی خود را به آن کشورها منتقل کنند و از بروز اعتراضات کارگری کشورهای خود جلوگیری کنند. چون کارگران در کشورهای تحت حاکمیت سیستمهای سرمایه داری امپریالیستی به خاطر شرایط اجتماعی و دارای سطح توقع بالا تن به زندگی حقیرانه آنگونه که بر کارگران در کشورهای وابسته تحمیل شده است، نمی دهند. در نتیجه سرمایه داری امپریالیستی این بالا بودن دستمزد کارگران کشورهای خودی را از طریق فوق استثمار کارگران با دستمزد فوق پایین کشورهای وابسته جبران می کنند.
به همین خاطر سرمایه مالی (سرمایه داری امپریالیستی) اجازه نمی دهد که اختلاف قیمت نیروی کار در کشورهای جهان در یک بازار جهانی قیمت حل شود و به یک قیمت واحد برسد.
حالا چه فرقی میان ارزش نیروی کار و دستمزد است؟
از نظر کارشناسان اقتصادی مدافع سرمایه داری دستمزد همان ارزش نیروی کار است که به کارگر پرداخت می شود.
این یک عوامفریبی است که در پشت ادعاهای عدالت گرایانه با عباراتی چون “کارگر کار می کند و مزدش را می گیرد” پنهان است.
همانطور که پیشتر توضیح داده شد، آنچه که تحت عنوان دستمزد به کارگر در ازای تمام ساعات کار روزانه پرداخت می شود، تنها بخشی در حد نیمی از ارزش کار کارگر است. بخش دیگر ارزش نیروی کار، کار اضافه یا کار بی مزدی است که صاحب سرمایه به چنگ می آورد.
اگر دستمزد برابر همان ارزش واقعی نیروی کاری باشد که کارگر در مدت مثلا ۸ ساعت کار روزانه برای صاحب کار صرف می کند، صاحب کار سرمایه دار کار بیهوده ای انجام می دهد و به اصطلاح عامیانه پول را با پول عوض می کند و هیچ سودی نمی برد. در نتیجه خود سرمایه هم می میرد.
هزینه بازتولید نیروی کار یا همان ارزش نیروی کار روزانه به طور یقین امروزه با توجه به وجود ماشین آلات پیشرفته صنعتی و تکنیکهای مدرن فنی که بکارگیری آنها بارآوری کار را شدیدا بالا برده و از این طریق میزان استثمار کارگر را شدت بخشیده و فشردگی کار را تقریباً به حد نهائی رسانده است، با نصف یک روزکار کار کارگر قابل جبران است. یعنی اگر مدت روزکار معمولی ۸ ساعت باشد، با ۴ ساعت کار، هزینه بازتولید نیروی کار یا دستمزد روزانه ای که کارگر دریافت می کند، جبران می شود و ۴ ساعت دیگر، کار اضافه ای است که برای سرمایه دار مجانی انجام می دهد.
به یاد داشته باشیم که دستمزد روزانه کارگر در ایران حتی یک چهارم هزینه بازتولید نیروی کارش نیست. قبلاً با یک مقایسه دستمزد کارگر آلمانی با کارگر ایرانی نشان داده شد که چه اختلاف عظیمی میان دستمزدها است. دستمزد کارگر آلمانی ۲۰۷۵ یورو معادل ۱۱۴ میلیون تومان است در حالیکه پایه حقوق کارگر ایرانی ۵۳۰۸۲۸۴ تومان و دریافتی او ۸ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان است.
از اینرو معلوم می شود که هیچ بخشی از سرمایه چه سرمایه کالائی مانند زمین، مکان، ماشین آلات و مواد اولیه و سوخت و غیره و چه سرمایه پولی که برای پرداخت دستمزد کارگر و دیگر ضروریات تولید کنار گذاشته می شود، حامل سود نیست. چون سود زمانی محقق می شود که آنچه را که خریداری شده با مبلغ بیشتری بفروش برسد، و واقعیت چنین نیست. چون هر کالائی که بیشتر از ارزشش فروخته شود، کالای جایگزین هم بیشتر از ارزشش خریداری می شود و بنابراین سودی باقی نمی ماند.
البته در شرایط غیر عادی و بحرانی اقتصاد که امکان دزدی و چپاول آنطور که ما در کشوری مانند ایران شاهد آن هستیم امکان کسب سود برای تاجران، معامله گران و دلالان اقتصادی مهیا است و این از قاعده و قانون متعارف سرمایه و نظام تولیدی سرمایه داری خارج و مستثنی است.
آنچه که سود صاحب سرمایه را تأمین می کند، کالائی نیست که تمام ارزش آن طبق قیمت بازار جهانی پرداخت شده است. حتی آن بخش از نیروی کار هم که در ازایش مزد پرداخت می شود، حامل هیچ سودی نیست، بلکه آن بخش از کار که کارگر برای سرمایه دار در مدت روزکار انجام می دهد و مزدی دریافت نمی کند، یعنی کار اضافه و کار بی مزد است که سود را می آفریند.
لازم به این توضیح مختصر نیز هست که سودی که در مرحله بازار نصیب سرمایه دار تاجر می گردد، سهمی است که او هم از همین ارزش اضافه تولید شده توسط کار بی مزد کارگر می برد.
در نظام سرمایه داری در عین اینکه تجارت مرحله ای از تولید است و تولید نمی تواند بدون گذار کالایش از بازار و تبدیل شدن به پول از سر گرفته شود و بعلاوه ارزش اضافه تولید شده که منشاء سود است و در کالبد کالای تولید شده موجود است نمی تواند بدون تبدیل شدن به پول تبدیل به سرمایه شود و به سرمایه قبلی اضافه گردد، اما این دو بخش از نظر کارکرد جدا از هم هستند. امور روند دگرسانی کالا به پول و مجدداً پول به کالا در بازار از دست سرمایه دار صنعتی خارج است و در دست سرمایه دار تاجر قرار دارد. به این خاطر سود حاصله از اضافه ارزش میان سرمایه دار صنعتی و تاجر تقسیم می شود و علاوه بر این سهمی از سود هم نصیب دولت و دم و دستگاه های قضایی، نظامی و اداری می شود.
جوانمیر مرادی